مک دوگال، یک نسل بعد از جیمز، نظریه غریزهای را مطرح نمود که غرایز کاوش کردن، جنگیدن، مراقبت کردن از فرزند را ترسیم کرد (حسنزاده، ۱۳۹۰).
۲-۳-۳-۳- نظریه اراده
دکارت به جنبه ی فعال انگیزش اشاره دارد. او عالیترین نیروی انگیزش را اراده میداند. مسئول اعمال اخلاقی خود میباشد. آدمی خواسته های هشیاری دارد که با بهره گرفتن از استعدادهای خود سعی می کند آن را برآورده سازد. در این نظریه، اراده را همانند تفکر و احساس یکی از نیروی ذهن میدانستند و معتقدند که چون انسان قادر به کنترل خویشتن است پس باید مسئولیت اعمال خویش را بپذیرد.
۲-۳-۳-۴- نظریه سائق
مفهوم سائق نخستین بار در سال ۱۹۱۸ به وسیله رابرت اس وودورث[۵۱] معرفی شد. منظور از نظریه سائق این است که نیرویی آدمی را به طرف هدف سوق میدهد که به آن نظریه هُل دادن در انگیزش هم گفته می شود. رفتار به وسیله حالت های سوق دهنده در درون انسان یا حیوان به وسیله هدفها هل داده می شود. به عبارتی میتوان گفت اگر حالت سوق دهنده درونی برانگیخته می شود فرد هل داده می شود تا آن رفتار را به هدفی منجر کند که شدت سائق کاهش پیدا کند. در آدمیان رسیدن به هدفی مناسب که سائق را کاهش بدهد، رضایتبخش و خوشایند است.
از این رو گفته می شود که انگیزش از ۴ حالت تشکیل شده است:
-
- حالت سائق
-
- رفتار هدف گرا، که به وسیله ی حالت سائق ایجاد می شود
-
- رسیدن به هدف مناسب
- کاهش حالت سائق و رضایتمندی و آسودگی هنگام رسیدن به هدف.
۲-۳-۳-۵- نظریه مشوق:
نقطه مقابل نظریه های سایق (نظریه هل دادن)، نظریه های مشوق (نظریه های کشش در انگیزش) قرار دارد. بر اساس این نظریه ویژگیهای تحریکی هدف گاهی می تواند یک سلسله رفتار برانگیخته شده را به حرکت درآورند. هدفها رفتار را به سوی خود میکشند. هدفهایی که رفتار را بر میانگیزند، به مشوقها معروفند. بخش مهم این نظریه آن است که افراد انتظار دارند در رسیدن به مشوقهای مثبت و اجتناب از مشوقهای منفی لذت ببرند. در دنیای کار بیشتر افراد به سمت مشوقهای مورد انتظار ( دستمزد، انعام، مرخصی و …) سوق داده میشوند. این نظریه توسط بولس[۵۲] مورد حمایت قرار گرفت (همان منبع، ۱۳۹۰).
۲-۳-۳-۶- نظریه های یادگیری
بنا به گفتههای فرانکن و حسنزاده،۱۳۹۰: نظریه های یادگیری از این عقیده سرچشمه می گیرند که با بهره گرفتن از اصول یادگیری بهتر از غرایز میتوان رفتار را تببین کرد. جان واتسون، که بعدها مکتب رفتارگرایی را بنیان نهاد، نتیجه گرفت که فقط سه هیجان ذاتی وجود دارد: ترس، خشم و عشق( واتسون و مورگان[۵۳]، ۱۹۱۷). یکی از استدلالهای این گروه آن است که افراد متعلق به فرهنگهای مختلف رفتار کاملا متفاوتی دارند. وجود تفاوتهای فرهنگی نشان میدهد که محیط به الگوهای رفتاری شکل داده است (بورینگ[۵۴] ، ۱۹۵۰).
۲-۳-۳-۷- نظریه های انگیزشی رشد و تسلط:
نظریه های انگیزشی رشد از این فکر ناشی میشوند که نیاز حیوانات و انسانها به تعامل موفق با محیط است که آنها را برانگیخته می کند ( ایرل[۵۵]، ۱۹۵۷، پیاژه[۵۶]، ۱۹۷۰، وایت[۵۷]، ۱۹۵۹)، فرض بنیادی نظریه رشد آن است که انسانها با تواناییهای کاملا رشد یافته متولد نمیشوند. آنها برای سازگار شدن و کسب موفقیت، باید تواناییهای خود را رشد دهند. در مرکز تمامی نظریه های رشد این اندیشه قرار دارد که انسانها نیاز به پردازش اطلاعات و کسب مهارت – یعنی نیاز به تسلط یافتن- دارند. موجودات زنده در تعامل با محیط خود باید تا آن جا که می توانند درباره آن چیز یاد بگیرند و مهارتهایشان را به حداکثر برسانند (حسنزاده، ۱۳۹۰).
۲-۳-۴-رویکردهای مختلف انگیزشی:
برای انگیزش نظریه ها و رویکردهای مختلفی ارائه شده است. که معروفترین آنها عبارتنداز:
-
-
-
- رویکرد رفتاری:
-
-
پیروان رویکرد رفتارگرایی انگیزش را وابسته به کسب تقویت و اجتناب از تنبیه میدانند. این برداشت از انگیزش بر اندیشه های اصلی رفتارگرایان استوار است که میگویند پیامدهای اعمال و رفتارها هدایت کننده و کنترل کننده آنها هستند. بنا به گفتهی لفرانسوا[۵۸] (۱۹۹۷)، “لذت جویی روانشناختی – اصل لذت/ درد- خلاصه آسانی از اساسی ترین اصل انگیزشی رفتارگرایان است” (ص ۳۵۷).
در رویکرد رفتاری انگیزش، انگیزه ها (مشوقها) منبع انگیزش دانش آموزان و دانشجویان به حساب میآیند. بنا بر تعریف،” انگیزه یک شئی یا رویداد [محرک] است که رفتار را بر میانگیزاند یا باز میدارد” (وولفلک[۵۹]، ۲۰۰۴، ص ۳۵۳). بر اساس این رویکرد، معلمانی که به کمک نمره، جایزه، تشویق کلامی، و برخورد محبت آمیز دانش آموزان را به درس خواندن و انجام رفتارهای پسندیده وا میدارند و با سرزنش، توبیخ، ترشرویی، و بیمهری آنان را از تنبلی و انجام رفتارهای ناپسند باز میدارند سطح انگیزش آنان را بالا میبرد (سیف، ۱۳۹۰، ص ۲۳۱).
۲-۳-۴-۲- رویکرد شناختی:
در رویکرد شناختی انگیزش، باور بر این است که اندیشه های فرد سرچشمهی انگیزش او هستند. همچنین، شناختگرایان معتقدند که رفتارها توسط هدفها، نقشهها، انتظارات، و نسبت دادنهای فرد ایجاد و هدایت می شود، و لذا انگیزش درونی بیشتر از انگیزش بیرونی مورد تأکید آنان است. آیرونس (۲۰۰۸) میگوید: “یکی از انگیزشهای اصلی وابسته به یادگیری بر شکل گیری هدفها و کوشش برای تحقق بخشیدن آنها تأکید می کند” (وولفک،۲۰۰۷،ص،۳۶ به نقل از سیف، ۱۳۹۰).
نظریه های شناختی انگیزشی ریشه در کارهای نظریهپردازان یادگیری نظیر تولمن (۱۹۳۲)، نظریهپردازان شخصیت نظیر لوین (۱۹۳۸)، و نظریهپردازان رشد پیاژه (۱۹۷۰) دارد. این نظریهپردازان معتقدند که بازنمایی ذهنی شکل یافته در انسانها و حیوانات نقش اصلی را در هدایت رفتار آنها دارد (فرانکن،۱۹۳۹، ترجمه ی شمس اسفندآباد و همکاران،۱۳۸۴).
به عقیدهی روانشناسان، انگیزه عبارت است از حالتی از ذهن، یا حالت ذهنی که از تنش موجود میان واقعیت ناکافی حاضر و حالت بسیار رضایت بخش فرضی بعدی ناشی می شود. مثلا دانشآموزی متوجه می شود که تکلیف درسی را کامل نکرده است زیرا با آن چه معلم تعیین کردهاست هماهنگی یا همسانی ندارد و همین، انگیزه او می شود که تکلیف درسی خود را کامل گرداند. در این گونه موارد، دانش آموز میداند چه کار باید بکند اگر چه ممکن است نتواند آن را انجام دهد (شعارینژاد، ۱۳۸۰).
-
-
-
- رویکرد انسانگرایی:
-
-
در رویکرد انسانگرایی، به جای تأکید بر تقویت و تنبیه به عنوان منبع اصلی انگیزش، به “توانایی دانش آموزان برای رشد شخصی، آزادی انتخاب هدفهای زندگی و ویژگیهای مثبت (مانند حساس بودن نسبت به دیگران) تأکید می شود”. بنابرین از دیدگاه روانشناسان انسانگرا، برای ایجاد انگیزش باید احساس شایستگی، خودمختاری، و عزت نفس را در افراد افزایش داد (وولفلک، ۲۰۰۷[۶۰](.