۱۷-۲ آسیب شناسی محور یک و مدل پنج عاملی ((FFM
در DSM-IVاختلالات روانی به دو گروه نشانگان بالینی (محور یک) و صفات نابهنجار و نامنعطف که اختلالات شخصیت را تشکیل میدهند (محور دو) تقسیم میشوند. حداقل در سطح ظاهری این تقسیم بندی میتواند تمایز مفیدی باشد. نشانگان بالینی از صفات شخصیتی قابل تمییزند بخاطر اینکه آن ها بیشر حادند تا مزمن (مثل دوره های افسردگی)، متمرکزند تا فراگیر ( مثل وابستگی به نیکوتین). تعداد کمی از اختلالات که روی محور یک طبقه بندی شده اند مناسب این ملاک ها نیستند- به طور قابل توجهی دیس تایمی و فوبی اجتماعی – و بعضی از محققان مطرح میکنند که این ها بهتر است روی محور دو طبقه بندی شوند (استراک، ۲۰۰۶).
این حقیقت که نشانگان بالینی از صفات شخصیت متمایزند به این معنی نیست که آن ها نامرتبط اند. ویدیگر و ترال (۱۹۹۲) چهار روش در مورد اینکه صفات ممکن است با اختلالات محور یک مرتبط باشند مطرح میکنند : یک، صفات ممکن است افراد را به یک اختلال مستعد سازند، دو، صفات ممکن است پیامد اختلال باشند، سه ، صفات ممکن است با اختلالات در سبب شناسی مشترک سهیم باشند، چهار، صفات ممکن است در آشکار سازی و دوره های یک اختلال تاثیرگذار باشند. نمونه ای بالینی از همه ی این موارد پیشنهاد شده است. دیدگاه های آینده- نگر نشان داده اند که نوروتیسم بالا اشخاص را به تجربه ی دوره های افسردگی و بعلاوه دیگر اختلالات روانپزشکی مستعد میسازد. صفات شخصیت، بخصوص باوجدان بودن، خودشان را در دوره های اختلالات روانی تغییر میدهند (استراک، ۲۰۰۶). میلر (۱۹۹۱؛ به نقل از استراک، ۲۰۰۶) نشان داد که نمرات بالا در باوجدان بودن پیامدهای درمانی بهتری را پیشبینی میکند، شاید بخاطر اینکه بیماران باوجدان به سختی کار میکنند تا مشکلات خودشان را حل کنند. در یک مطالعه ی تصادفی برای درمان افسردگی بالینی، شی[۱۶۱] (۱۹۸۸؛ به نقل از استراک، ۲۰۰۶) دریافت که درمان دارویی برای درونگراها بسیار مؤثر بود، در صورتی که درمان بین فردی برای برونگراها بسیار مؤثر بود. طبقه بندی جامع پیشنهاد شده از FFM، یک چهارچوب برای اکتشاف نظامند از چنین تعامل صفت با درمان فراهم میکند.
۱۸-۲ مدل های ساختاری و صفات شخصیت
یکی از دلایل توجه به تحقیقات مربوط به شخصیت این است که مدل های ساختاری موجود اغلب از داده های شخصیت استفاده میکنند. مدل دو عاملی تلگن (۱۹۸۵) مبتنی بر صفات عاطفی بود و بسیاری از مدل های سلسله مراتبی اخیر نیز داده های شخصیت را به کار می گیرند. به عنوان مثال مینیکا[۱۶۲] و همکاران (۱۹۹۸) بر اساس رابطه ی بین نوروتیسم و انواع اختلالات روانی تلاش کردند مدل خود را توجیه کنند. در کنار این تاریخچه، چندین دلیل وجود دارد مبنی بر این که چرا شخصیت با اختلالات هیجانی رابطه دارد.
۱۹-۲ دلایل ارتباط با صفات شخصیت
۱-۱۹-۲ خلق و صفات عاطفی:
یکی از دلایل این که چرا صفات شخصیت با اختلالات هیجانی مرتبط است این است که عاطفه مثبت و منفی شدیداً با صفات مزاجی رابطه دارد. به عنوان مثال عاطفهی منفی با نوروتیسم یا هیجان پذیری منفی و عاطفه مثبت با برون گرایی یا هیجان پذیری مثبت رابطه دارد (واتسون، ۲۰۰۰). شواهدی که از این روابط حمایت میکند به طور جامع توسط واتسون (۲۰۰۰) مرور شده است. شاید مهمترین یافته این است که سطوح عاطفهی منفی و عاطفه مثبت از یک هفته تا چند هفته قابل پیشبینی است. در واقع در درجه بندی روزانهی خلق نیز نوعی ثبات دیده می شود. این امر اندازه گیری پایای تمایلات عاطفی را ممکن میسازد. همچنین این صفات میتواند توسط مقیاسهای اندازه گیری ارزیابی شود. نتایج ارزیابیها نشان داد که این صفات نه تنها در فواصل کوتاه مدت بلکه در طول چندین سال دارای ثبات هستند. همچنین صفات عاطفی با اندازه گیری های خلق اخیر مرتبط می شود. به عنوان مثال عاطفه ی منفی و عاطفه مثبت در طول هفته ی گذشته با مقیاس های مشابه همبستگی دارد (واتسون، ۲۰۰۰). نهایتاًً این که صفات عاطفی با سایر صفات شخصیت همبستگی معناداری دارد. به ویژه این صفات با نوروتیسم و برون گرایی رابطه دارد. به طوری که تلگن (۱۹۸۵) معتقد است که نوروتیسم و برون گرایی به خاطر اجزاء عاطفیشان میتوانند به هیجان پذیری منفی و هیجان پذیری مثبت تغییر نام کنند. رابطه ی بین انگیختگی اضطرابی و شخصیت کمتر آشکار است، با این حال کلارک، واتسون و مینیکا (۱۹۹۴) پیشنهاد کردهاند که انگیختگی اضطرابی ممکن است با حساسیت اضطرابی رابطه داشته باشد. این پیشنهاد هنوز به حد کافی بررسی نشده است اگرچه شواهد نشان میدهد که حساسیت اضطرابی ممکن است رویه ای از هیجان پذیری منفی باشد، به ویژه این که تحقیقات نشان میدهد که انگیختگی اضطرابی و پریشانی عمومی رابطه دارند (کلارک، واتسون و مینیکا،۱۹۹۴). در مجموع بر اساس رابطه ی بین حالت های عاطفی و صفات شخصیتی ویژه می توان انتظار داشت که اختلالات هیجانی با صفات شخصیت رابطه داشته باشد.
۲-۱۹-۲ ثبات اختلالات هیجانی
یکی دیگر از دلایل این که چرا صفات شخصیت با اختلالات هیجانی رابطه دارد این است که اختلالات هیجانی دارای ویژگی های شبه صفت هستند. تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از اختلالات هیجانی سیر مزمنی دارند و در طول زمان ثبات دارند (انجمن روانپزشکی امریکا، ۱۹۹۴). به عنوان مثال ثبات تشخیصی فوبی اجتماعی در طول فواصل زمانی متفاوت بر اساس نسبت وقوع ۵٫۸ تا ۲۰٫۹ بود. همبستگی آزمون – پس آزمون علائم اختلال وسواسی – اجباری برای علائم متفاوت ۵۷٫ و برای دوره ی پیگیری ۵۶٫ بود. اختلال اضطراب فراگیر و دیس تایمی جزء اختلالات مزمن هستند و نسبت به درمان مقاوم هستند. از سوی دیگر اختلال افسردگی اساسی سیر دوره ای دارد و بیماران اغلب بعد از چند ماه بهبود پیدا میکنند. با این حال افسردگی اختلالی است که میزان عود آن زیاد است. در واقع بیش از ۷۰ درصد افرادی که دوره ای از افسردگی اساسی را تجربه میکنند انتظار می رود در طول زندگی حداقل بیش از یک بار این اختلال را تجربه کنند (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). اختلالات اضطرابی میزان بالایی از بهبودی را نشان میدهند اما از سوی دیگر میزان عود اختلالات بالا است. به عنوان مثال در یک مطالعه میزان بهبودی برای اختلالات پانیک، آگروفوبیا ، فوبی اجتماعی، و اختلال اضطراب منتشر ۳۱ تا ۷۶ درصد بود و میزان عود این اختلالات ۲۱ تا ۶۴ درصد گزارش شد. نهایتاًً این که عامل درونی سازی که در تحلیل های مشترک اختلالات هیجانی شناسایی شده است ثبات قابل توجهی را در طول زمان نشان داده است. این عامل با هیجان پذیری منفی رابطه دارد (کروگر و همکاران، ۲۰۰۱).