تارنو، لاتیمر و کانروی[۳۰] (۱۹۹۹) مهمترین عامل آسانساز پیشرفت زنان را به سوی پستهای مدیریتی دستیابی آنان به فرصتهای آموزش و توسعه میدانند. آنان در بررسیهای خود دریافتند که در وضع کنونی سازمانها، فرصتهای آموزشی برای مردان فراهمتر است.
ردوود[۳۱] (۱۹۹۶) در پژوهش خود بر این نکته تأکید میکند که کارهای مدیریتی، دشوار و نیازمند صرف زمان کار فراوان است، در حالی که بسیاری از زنان به علتهای گوناگون خواستار صرف زمان چندانی در هفته برای انجام این کارها نیستند. این عامل برآمده از مسئولیتهای زنان در خانه، مانند خانهداری و پرستاری فرزندان و یکی از عاملهای مهم در پیدایش سقف شیشهای است (رحمانو[۳۲]، ۲۰۰۱).
موریسون و فونگلینو[۳۳] (۱۹۹۰) عاملهایی همچون نبودن فرصتهای پیشرفت برای زنان در سازمانها، چیرگی مدیران مرد در سازمانها، نبودن الگوهای زن مدیر در سازمانها، و حس نژادپرستی مردانه را سدهای عمده بر سر راه زنان در دستیابی به پستهای مدیریتی برمیشمارد.
زاهدی (۱۳۸۲)، عاملهای مؤثر گماشته نشدن زنان به پستهای مدیریتی را به عامل فردی، سازمانی و فرهنگی دستهبندی کردهاست. وی عاملهای فردی مؤثر بر ارتقا نیافتن زنان را شناسههای فردی، مهارتهای فردی، خواست فردی و مسئولیتهای خانوادگی، عاملهای سازمانی را سیاستهای منابع انسانی، قوانین و مقررات، روشها و رویهها و شرایط دستیابی به مشاغل مدیریتی و سرانجام عاملهای فرهنگی را نمودهای بیرونی زنان، مانند پوشش، هنجارهای فرهنگی جامعه و ارزشها و باورهای چیره بر سازمان و جامعه برمیشمارد.
جدول ۲-۵ رتبهبندی عاملهای شخصی
عاملهای شخصی
خود باوری و اعتماد به نفس نداشتن زنان
ناتوانی زنان در انجام کارهایی که نیازمند دوری از خانواده است
احساسی بودن زنان در کارها
گرایش زنان به پذیرش پستهایی با مسئولیت کمتر
کم تجربهگی زنان
نرمش ناپذیری برنامه های کاری زنان
کمبود توانایی بدنی زنان برای تحمل فشارهای بر آینده از پستهای مدیریتی
گرایش نداشتن زنان به نظارت بر دیگران
گرایش زنان به دستورپذیری از دیگران
کمبود انگیزه دستیابی به پیروزی در زنان
بسنده نبودن تحصیلات زنان برای گماشته شدن به پستهای مدیریت
منبع: (زاهدی ،۱۳۸۲)
جدول ۲-۶ رتبهبندی عاملهای سازمانی
عاملهای سازمانی
نبود کارراههی مناسب برای زنان در سازمانها
نبود یا کمبود الگوهای مدیران موفق زن در سازمانها
وجود سدهای ارتباطی (نبود ارتباط باز میان زنان و مردان) در سازمانها
نبود فرصتهای آموزشی برابر با مردان برای زنان در سازمانها
نبود فرصتهای استخدامی برابر با مردان برای زنان در سازمانها
منبع: (زاهدی ،۱۳۸۲)
جدول ۲-۷ رتبهبندی عاملهای فرهنگی
عاملهای فرهنگی
باور نداشتن مدیران و سرپرستان به زنان
فرهنگ مردسالاری در سازمانها و جامعه
باور جامعه به مشارکت نداشتن زنان در کارها
نابرابریهای جنسی در جامعه
انگاشتن مدیریت زنان همچون تهدیدی مستقیم برای فرصتهای پیشرفت مردان
کم شمار دانستن موفقیتهای زنان در سازمانها
پذیرفته نشدن زنان از سوی مردان به سان همکار در گروههای کاری
منبع: (زاهدی ،۱۳۸۲)
جدول ۲-۸ رتبهبندی عاملهای اجتماعی
عاملهای اجتماعی
نبود گروههای یکپارچهی زنان برای پشتیبانی از آنان
مشکلات برآمده از نقشهای دوگانهی زنان
پندار مرد را تنها نانآور خانه دانستن و نه زن را (از دیدگاه اجتماعی)
مخالف بودن خانواده با گماشته شدن زنان به پستهای مدیریتی
منبع: (زاهدی ،۱۳۸۲)
۲-۱۰ چارچوب نظری
همواره مسئله مدیریت زنان توجه روانشناسان، جامعهشناسان و صاحبنظران مدیریت را به خود جلب نموده است و هر یک تلاش نمودهاند تا به گونهای این مسئله را ریشهیابی نمایند. دلایل و شواهدی اندک برای این دیدگاه وجود دارد که مردان یا زنان مدیران برتری هستند، یا این که زنان یا مردان از لحاظ مدیریت و رهبری با یکدیگر متفاوتاند. بنابرین، بهتر است گفته شود که شیوه های مدیریتی بسیار خوب، متوسط و ضعیف را میتوان هم در میان زنان و هم در میان مردان یافت و نمیتوان درباره این موضوع کلی و قاطعانه داوری کرد. با توجه به پیچیدگی مسئله مدیریت زنان، تا کنون بررسیهای گوناگونی در زمینه مدیریت و جنسیت انجام شده است و صاحبنظران تلاش نمودهاند تا این مقوله را از جنبههای مدیریتی، فرهنگی، سازمانی و مانند اینها تجزیه و تحلیل کنند. بنابرین، در این بخش از پژوهش تلاش شده است تا مسئله مدیریت زنان از دیدگاه صاحبنظران بررسی شود و سپس با بهره گرفتن از آمارهای توسعه انسانی وضعیت زنان در اران به طور عام و جایگاه آنان در پستهای مدیریتی به طور خاص تحلیل و بررسی گردد. امروزه صاحبنظران به سازمانها از زوایای مختلفی مینگرند. با توجه به نگرش آنان به سازمانها نقش زنان نیز در سازمانها متفاوت خواهد بود.
برخی از صاحبنظران به سازمان همچون نظامی طبیعی مینگرند که در آن روابط غیررسمی و قدرت و سیاست اهمیتی بالا دارد، برخی دیگر از صاحبنظران اما سازمان را نظامی عقلانی میدانند که در پی رسمیت سازمانی و دارای اهدافی مشخص است و برای دستیابی به این اهدف فعالیت میکنند (اشکات[۳۴] ، ۱۳۷۴: ۵۳ـ۶۰). وقتی سازمان را نظامی عقلانی بدانیم، انسانهای شاغل در آن نیز انسانهایی اقتصادی و عقلانی خواهند بود ولی اگر سازمان را نظامی طبیعی بدانیم، انسانهای شاغل در آن انسانهایی سیاسی خواهند بود و سازمان نیز عرصهای سیاسی دانسته میشود.