در متون دینی و ادبی از جبرئیل با عناوینی مختلفی یاد شده است. عناوینی همچون: روح القدس، روح الامین فرشته وحی، ناموس اکبر، طاووس الملائکه.
۴-۲-۱-۳- روح الامین
«منظور از روح الامین با توجه به آیهی ۱۹۳ سوره الشعراء، جبرئیل میباشد، که خداوند قرآن را بویسلهی آن بر قلب پیامبر نازل کرد.» (رازی، ابوالفتح، ج۸، ۳۶۲)
« به اعتقاد طبرسی، روح الامین، جبرئیل است که در وحی الهی تغییری ایجاد نمیکند، و اینکه روح نامیده میشود، به این دلیل است که با برکاتی که از عرش میآورد ارواح آدمیان را زنده میکند.» (مجمع البیان، ج۷، ۲۰۴)
۴-۲-۱-۴- روح القدس
روح القدس در سنت اسلامی و قرآن کریم همان جبرئیل است. دلیل صریح قرآتنی بر اینکه روح القدس همان جبرئیل است؛ آیهی ۱۰۲ سورهی نحل است. بگو آن قرآن را روح القدس از سوی پروردگارت نازل کرده است و همچنین در آیات ۱۱۰ و ۸۷ سورههای مائده و بقره مراد از روح القدس همان جبرئیل است.
به اعتقاد علامه طباطبایی وصف جبرئیل به روح القدس به دلیل پاک و منزه بودن او از معایب است. (تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۱۶)
۴-۳- جبرئیل در دیوان مولانا
۴-۳-۱- پیام رسانی جبرئیل
خداوند الهاماتی را که برقلبها میفرستند به پیام رسانی جبرئیل نظر دارد، مولانا همین پیام رسانی را در اشعارش به تصویر کشانیده است.
چون همـــه در نـاامیدی سر زدنــد همچــو مرغــان در دو زانــو آمدند
در نُبـی آورد جبــــــرئیل امیــــن شــرح این زانـــو زدن را چــاثمین[۲]
(مثنوی، ج۱، ۲۰۹)
گفت: « حق آموخت، آن گه جبرئیل در بیان با جبـرئیلم مــــن رسیـل»
گفت : کو؟ گفتا که بــــالای سـرت می نبینی؟ کـــن به بـــالا منظرت
ایستاده بر ســـــر تـــو جـــبرئیل مر مرا گشته به صــد گونـــه دلیل
گفت : مینبینی تو؟ گفتــا که: بـلی بر سرت تابان چـــو بَـــدری کاملی
میبیامــــوزد مـــــرا وصف رسول زآن عُلّوم، میرهـــاند زیــن سفول
(مثنوی، ج۳، ۱۵۰)
۱- ابیات زیر اشاره به اندرزگویی و محافظت و رازداری جبرئیل از طرف خداوند و به داستان حضرت ابراهیم و بینیازی آن حضرت از جبرئیل:
گر شــــدیت انــدر نصیحت جبرئیل مینخواهـــد غـــوث در آتش خلیل
جبرئیلا! رو که مـــــن افـــــروخته بهترم چون عــود و عنبـــر سوخته
جبرئیلا! گرچــــه یــاری میکنــی چون بـرادر پاســـداری مــــیکنی
ای برادر من بــــر آتـش چابــــکم من نه آن جـانم که ردم بیش و کم
(همان، ۱۹۳)
من خلیـــــل وقتــــم و او جبرئیل مـــن نخواهــــم در بلا او را دلیل
او ادب نامـــوخت از جبرئیــــل راد که بپرسد از خلیــــل حـــق مراد
که مرادت هست، تـــا یــــاری کنم ورنه، بگریــــزم، سبکبـــاری کنم
گفت ابـــــراهیم: نی! رو از میــــان واسطه زحمت بـــود بعـــــدالعیان
(همان، ج۴، ۱۴۶)
سبزه رویــاند زخـــاکت آن دلیـــل نسبت کم از سمّ اسب جبـــرئیل
سبزه گردی، تازه گــــردی در نوی گر تو خاک اسب جبــرئیلی شوی
سبزهی جان بخش کآن را ساعــدی کرد در گوساله، تــا شـــد گوهری
(مثنوی، ج۴، ۱۶۳)
مولانا در ابیات زیر اولیاء حق را با جبرئیل مقایسه کرده است و اشاره کرده است، که جبرئیل حامل اسرار حق است.
نقش آدم، لیک معنی جبــــرئیــل رسته از خشم و هــوا و قال و قیـل
از ریاضت رسته، وز زهد و جهـــاد گوییا از آدمی او خـــــود نـــــزاد
وصف جبرئیلی در ایشان بـود، رفت تنگ بود آن خانه[۳]و آن وصف زفت
(همان، ۷۸)
– نمودن جبرئیل علیه السلام خود را به مصطفی صلوات الله علیه و سلَّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پرظاهر شد، افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همه شعاعش:
مصطفی میگفت پیش جبـــــــــرئیـل که: « چنان که صورت تـوست ای خلیـل
مر مرا بنمـــا تـــــو، محسوس، آشکــار تا ببینـــــم مــــر تــو را نظّـــاره وار
گفت نتــــوانـــی و طاقت نبــــــودت حسن ضعیف است و تُنک، سخت آیدت
چون زبیم و تــــرس بیهوشش بـــدیـد جبرئیل آمد در آغــــوشش کشیـــد»
(همان، ۱۸۲)
مولانا برای واژه علم الهی دو پر تصور کرده و آن را از لحاظ زمانی و وارد شدن بر اشخاص با جبرئیل مقایسه کرده و منظور از واژه جبرئیل همان تندپویی و سرعت آن است که زیر مجموعه پیام رسانی جبرئیل است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
با دو پر میپــــرد چــــون جبـــرئیل بیگمــان و بــیمگــــر، بیقال و قیل
گرهمه عالــم بگـــوینـــدش: تـــویی بــر ره یـــزدان و دیــــن مثنـــــوی
(مثنوی، ج۳، ۷۴)
۴-۳-۲- رازداری جبرئیل
مولانا در جایی که نام احمد چنین در تربیت و آرامش گذشتگاه مؤثر بوده است، نور او را هدایت مستقیم او و ذات او تا چه حد میتواند مؤثرتر باشد. نام او قلعه استوار و پناهگاه اطمینان بخشی است و معلوم است که شخص او و ذات او. بنابر این روح الامین را به عنوان رازدار پروردگار در شعر خود مطرح میکند.
نام احمد این چنیــــن یاری کند تا که نورش، چون نگهــداری کند؟
نام احمد چون حصاری شد حیص تا چه باشـد ذات آن روح الامیــن؟