ما کم کم باید قبول کنیم که هر کاری میکنیم، با مسئولیت خودمان است. به عنوان فردی بالغ و سالم، از توانایی پاسخ دادن، فکر کردن، واکنش دهی برخورداریم که منحصر به خود ماست. این مسئولیت سنجیده، اصولاً توانایی بودن آنچه واقعا هستیم است. به قول پرز (۱۹۶۹) “مسئولیت صرفاً یعنی مشتاقانه بگوییم من منم و من همان ام که هستم”. به نظر او یکی از عوامل اصلی تسهیل کننده رشد، ناکامی است. یعنی فرصت غلبه بر ناکامی. گشتالتی ها از ناکامی به عنوان محرکی برای بالندگی بیشتر استقبال میکنند (پروچاسکا، ترجمه ی سید محمدی، ۱۳۹۱).
به نظر پرز، کمبود مسئولیت، به وسیله ی کوشش فرد برای دستکاری محیط به جای هدایت خود آشکار می شود. او به مسئولیت به عنوان « توانایی پاسخگویی[۶۶] » نگاه میکند. یعنی پاسخگویی خلاق به محیط. کسی که از مسئولیت فرار میکند، تصمیم میگیرد که خودش را به حساب نیاورد (شیلینگ، ترجمه آرین، ۱۳۹۱). فردریک پرز معتقد است، انسان از طریق آگاهی قادر به انتخاب است، بنابرین مسئول رفتار خود است. هر فرد بالغ و سالم از توانایی فکر کردن و واکنش دهی برخوردار است در نتیجه مسئول زندگی خویش است. او به مسئولیت به عنوان توانایی پاسخگویی خلاق به محیط نگاه میکند (همان منبع).
پذیرفتن مسئولیت برای اینکه انسانی سالم و پخته باشیم، بسیار مهم است. علت خودداری افراد از پذیرفتن مسئولیت این است که یا نازپرورده بار آمده اند و دست اندرکاری دیگران برای مراقبت از آن ها، برایشان آسان تر است، یا می ترسند با عدم تأیید یا طرد والدین شان مواجه شوند. پرز، اجتناب از مسئولیت را ناشی از اضطراب وجودی و فطری نمی داند، بلکه معتقد است مشکلات تصمیم گیری فقط زمانی روی میدهند که افراد تمرکز نیافته باشند(پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
گشتالت درمانی مداوم بر بالا بردن و گسترش میزان احساس مسئولیت مراجع در قبال رفتارش تأکید میکند. به طوری که یکی از طرح ها، طرح « پذیرش مسئولیت » است که در آن از مراجع خواسته می شود تا برای هر رفتاری اعلام قبول مسئولیت کند. یعنی به دنبال هر بیانی درباره ی خویش و احساس اش عبارت « من مسئولیت آن را می پذیرم » را بیاورد. هدف گشتالت درمانی افزایش آگاهی، تمرکز و قبول مسئولیت شخصی است (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۲). یعنی، بالندگی و رشد، که به وسیله ی حرکت از حمایت محیطی به حمایت خود، به دست میآید. و حمایت خود هم از طریق مسئول بودن. گشتالت درمانی، آموزش به افراد است تا احساس مسئولیت کنند و به ما میگوید که مشکلات اجتماعی مقصر نیستند، بلکه صرفاً بهانه جویی هایی برای نپذیرفتن مسئولیت رفتارمان هستند (پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
۲-۱۹-۴ دیدگاه اریک برن[۶۷]، تحلیل تبادلی[۶۸] :
به نظر برن، فرد ایده آل و با ثبات کسی است که برحسب شرایط خاص به راحتی از یک حالت «من» به حالت دیگر آن جابه جا شود. آدم با ثبات از نظر بالغ، آدمی واقع بین، منطقی و مسئول است و از بازی هایی که برای انداختن مسئولیت زندگی بر دوش دیگری ترتیب یافته اند، پرهیز میکند (پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
به عقیده ی او انسان، مجموعه ای از احساسات، اخلاقیات و کنترل آگاهانه بر خود است که بر اساس هریک از آن ها میتواند در برابر عوامل محیطی پاسخگو باشد. افراد بالغ و رسیده قادرند در اغلب موارد بعد بالغ خویش را تحت کنترل بگیرند. تحلیل تبادلی روشی است که فرد را در تجزیه و تحلیل و درک رفتار خود و در کسب آگاهی و قبول مسئولیت، با توجه به آنچه در زمان حال اتفاق می افتد یاری میدهد (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۲).
در این دیدگاه تجربیات اولیه فرد، شدیداًً بر رفتار کنونی او اثر دارد. ولی مسئولیت نهایی برای اخذ تصمیمات اساسی زندگی بر عهده ی خود اوست (شیلینگ، ترجمه آرین، ۱۳۹۱). بعضی ها از دیگران می خواهند انتظار زیادی از آن ها نداشته باشند، چون پای آن ها چوبی است. پاهای چوبی، از اسکیزوفرنیک تا احمق بودن و از افسرده بودن تا تنبل بودن متغیر است. آن ها خود را به دلایل بسیاری که اعتقاد دارند از بیرون بر آن ها تحمیل شده، معذور می دارند و قبول نمی کنند که سرنوشت آن ها، توسط خودشان تعیین شده است (پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).
۲-۱۹-۵ دیدگاه گلاسر، واقعیت درمانی :
واقعیت دروانی بر سه اصل استوار است: ۱- واقعیت۲- مسئولیت ۳- مشروعیت (اخلاق) . واقعیت یعنی حقیقت، یعنی تشخیص درست از نادرست، تشخیص حق از باطل، واقعیت یعنی هر نوع تجربه که به نوعی واقعیت است. مسئولیت یعنی، رفتار و کرداری که هم پیامدهای دور آن و هم پیامدهای فوری آن در نظر گرفته شود و نتایج سبک و سنگین شود و ارزیابی شود. یعنی اگر لذت بعدی عملی بیشتر از تلاش و رنج آنی باشد آن را می توان کاری واقعیت گرایانه خواند. اخلاقیات، معیارها، ارزش ها، رفتار درست، شرط لازم و اصلی برای برآورده شدن نیاز مربوط به احساس ارزشمند بودن (مسئولیت پذیری) است (گلاسر، ترجمه صاحبی، ۱۳۹۱).
نظر واقعیت درمانگران، هر انسانی این استعداد را دارد که مسئول یا غیر مسئول باشد، اما اینکه به چه شیوه ای رفتار خواهد کرد، به تصمیم او بستگی دارد و نه به شرایط موجود. پیدایش نابسامانی را هم، نتیجه ی عدم توانایی فرد در تحقق نیازهایش می دانند. مخصوصاً دو نیاز اساسی یعنی مبادله ی عشق و محبت و احساس ارزش که هر دو در تشکیل هویت نقش عمده ای دارند. کسی بیمار به حساب میآید که نتواند دو نیاز اساسی خود را در حیطه ی واقعیت و پذیرش مسئولیت و تشخیص موارد درست و نادرست ارضا کند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۲).
گلاسر از دو نوع هویت موفق و هویت شکست نام میبرد. آنهایی که هویت موفق دارند، یاد گرفته اند نیازهای اساسی خود را ارضا نمایند و به صورت طبیعی رشد کنند در نتیجه خود را توانا، با کفایت و با ارزش می دانند و با اعتماد به نفس، توانایی هدایت زندگی را دارند. آنهایی که هویت شکست دارند، قادر به ارضای نیازهای اساسی خود نیستند در نتیجه خود را بی کفایت می بینند و افرادی غیر مسئول قلمداد میشوند و خود را شکست خورده، شناسایی میکنند. این رشد هویت، از طریق درگیری با دیگران به وجود میآید (شیلینگ، ترجمه آرین، ۱۳۹۱).
درباره مسئولیت و رابطه ی آن با زندگی، گلاسر معتقد است که ناخشنودی و افسردگی نتیجه عدم احساس مسئولیت است نه علت آن. یعنی رفتار غیر مسئولانه ی افراد باعث بروز اضطراب و ناراحتی روانی است، نه اضطراب باعث غیر مسئول بودن. فرد غیر مسئول نه برای خود و نه دیگران ارزش قائل است در نتیجه خود و دیگران را آزرده میکند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۲). به عقیده گلاسر پذیرش مسئولیت، نشانه بارز سلامت روان است. افراد سالم و موفق در محدوده ی واقعیت های جامعه عمل میکنند بی آنکه در فساد و بی بندوباری آن غرق شوند. در واقع نقطه آغاز عوض کردن جنبه ی فاسد جامعه، پذیرفتن مسئولیت است (پروچاسکا، ترجمه سید محمدی، ۱۳۹۱).