اشک ، کآن از بهرِ او بارند خـلــق گوهرست و اشک پندارنـد خلق
من ز جانِ جان شکایـت می کنــم من نیَم شاکی روایت مــی کنم
دل همی گــوید از او رنجــیده ام وز نفاق سست می خـندیده ام
(همان : ابیات ۱۷۸۱-۱۷۷۷)
۴-۳-رضا و توکل در دیوان حافظ شیرازی
۴-۳-۱- اقسامِ معانی رضا در دیوان حافظ شیرازی
۴-۳-۱-۱- دشنام دوستی= رضای معشوق
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لبِ لعلِ شکرخا را
(حافظ،۱۳۷۴ : ۷)
دشنام گفتن در این بیت حافظ مفهومی معادل قهر حق تعالی را دارد و از این منظر می توان مفهوم این بیت حافظ را با بیت معروف مولوی در مثنوی :
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
یکسان دانست.
«دشنام فرمودن یعنی دشنام گفتن مضمون این بیت حاکی از دشنام دوستی سنّتی شعرای قدیم ایران است.» (خرمشاهی،۱۳۶۸ ، ج۱ ، ص ۱۱۶) دوست داشتن دشنام و درشت گویی های دلیرانه و تؤام با ناز و عتاب زیبارویان و معشوقگان از مضامین شایع و قدیمی غزل فارسی است و اوجش را در غزل سعدی می پیماید که می سراید (همان ، ج۲ ، ص۶۶۸) :
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
(سعدی، ۱۳۸۴ : ۴۰۸ )
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست گو همه دشنام ده کز لبِ شیرین دعاست
(سعدی، ۱۳۸۴ : ۴۱۷)
زهر از فبلِ تو نوشدارو فحش از دهنِ تو طیباتست
(همان : ۴۲۰ )
گر هزارم جواب تلخ دهی اعتقاد من آن که شیرین است
(همان : ۴۳۵)
هر آینه لبِ شیرین جواب تلخ دهد چنان که صاحبِ نوشند ضاربِ نیشند
(همان : ۴۹۷)
۴-۳-۱-۲- رضای تؤام با شکوه عاشق (=حافظ)
مرا به بندِ تو دوران چرخ راضی کرد ولی چه سود که سررشته در رضایِ تو بست
(حافظ،۱۳۷۴ : ۳۶)
۴-۳-۱-۳- رضا به انعامِ معشوق
دلا منال ز بیداد و جورِ یار که یار ترا نصیب همین کرد و این ازو داد است
(حافظ،۱۳۷۴ : ۳۹)
۴-۳-۱-۴- رضا به قسمت ازلی(=رضای جبرگونه)
رضا به داده بده وز جبین گِرِه بگشای که بر من و تو درِ اختیار نگشاده ست
(حافظ،۱۳۷۴ : ۴۱)
«مفهوم رضا در برخی از ابیات حافظ با جبر عرفانی گره می خورد که خود جبر عرفانی هم ارتباط تنگاتنگی با قضا و قدر الهی دارد.این بیت حافظ دقیقاً با بیتی از مولوی در مثنوی به لحاظ معنایی تطبیق دارد. مولوی در بیتی می فرماید :
مرده باید بود پیشِ حکمِ حق تا نیاید زخم از رب الفلق
مفهوم هر دو بیت حافظ و مولوی ناظر به مقام رضای تؤام با تسلیم در برابر حق اند.
«جبرانگاری حافظ موافق با اشعری گری اوست. اشعریان و عرفا (که اغلب اشعری اند) هر اختیار و راده ای را برای خداوند قائلند و برای بشر حول و قوه ای نمی بینند. معتزله قائل به اختیار تام یا تفویض بودند ؛ اشعاره این تلقّی را نادرست و حتّی شرک آمیز می دانستند و بر آن بودند که بنده خالق افعال عادی و عبادی خود نیست بلکه «کاسب» یا فراگیرنده آن است و سلسله جنبان هر رویدادی که در جهان چه در حوزه حیات بشری و چه در طبیعت رخ می دهد خداوند است. شیعه طرفدار نظریه بینابین است.» (خرمشاهی،۱۳۶۸ ، ج۱ ، صص ۲۵۳-۲۵۲) اینک نمونه ای از اشعار حافظ که صراحت در جبر دارد :
در کوی نیکنامی مــا را گـــذر نـــدادنــد گـــر تو نمـــی پســـندی تغـــییر کــن قضا را
(حافظ،۱۳۷۴ : ۹ )
مرا روز ازل کاری بجــز رنـــدی نفـرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
(همان : ۱۷۰ )
بارها گـــفته ام و بارِ دگــــر می گـــویم که مـــن دلشــــده ایـــن ره نه به خود می پویم
در پسِ آینه طوطـــی صفــتم داشـــته اند آن چه استـــاد ازل گفــــت بگــــو مـی گویم
من اگر خارم و گر گل چــمن آرایی هــست کـــه از آن دســـت کــه مــی پروردم می رویم
(همان : ۳۸۷ )
گناه اگرچـــه نبــود اختیـــار ما حـــافظ تو در طـــریق ادب بـــاش و گــــو گناهِ منست
(همان : ۵۷ )
عیبم مکن به رندی و بدنامـــی ای حـــکیم کاین بــــود ســـرنوشـــت ز دیـــوان قسمتم
می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار این مـوهبــــت رسیــــد ز مــــیراث فطــرتم
(همان : ۳۳۹ )
سکـــــندر را نــمــــی بخــــشند آبی بـــه زور و زر میـــــسّر نیســـت ایــــن کار
مقالات و پایان نامه ها درباره بررسی و مقایسه توکل و رضا در دیوان حافظ و مثنوی ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین