به سه دلیل عمده ذیل ارزیابی عملکرد کارکنان از دیدگاه مدیران حائز اهمیت است:
۱- ارزیابی عملکرد موجب می شود اطلاعات مهمی در مورد ارتقای مقام افراد و افزایش حقوق به دست آید و بر اساس آن تصمیم گیری شود.
۲- ارزیابی عملکرد به رئیس یا کارکنان این امکان را میدهد که برای رفع نقص اقداماتی به عمل آورد و اجازه ندهد که عیب یا ضعیـف ریشـه بدواند و کارهای نیکـو یا درست را که کارکنـان انـجام میدهد، تقویت کند.
۳- ارزیابی عملکرد می تواند از طریق به وجود آوردن فرصتهایی برای بررسی برنامه های کاری، فرد مسیر شغلی آینده خود را تعیین کند.(دسلر،۱۳۷۸).
اما با توجه به نظر صاحبنظران دیگر میتوان این اهداف را بیان کرد:
۱- برنامه ریزی نیروی انسانی: اگر سیستم ارزیابی عملکرد، خوب طراحی و اجرای شود، قدرت و توانایی سازمان و ضعف منابع انسانی در آن شناسایی میگردد که در امر برنامه ریزی نیروی انسانی ضروری میباشد.
۲- کارمندیابی و انتخاب: نتیجه ارزیابی عملکرد نیروهایی که جدیداً استخدام شدهاند، معیار خوبی برای کارمندیابی بعدی خواهد بود.
۳- آموزش و بهبود: از طریق ارزیابی عملکرد میتوان نیازهای آموزشی کارکنان را به دست آورد و از این طریق برنامهای را تدوین کرد.
۴- تشویق و تنبیه: ارزیابی عملکرد منجر به شناسایی ضعفها و قوتهای فرد می شود و این امر مبنای تصمیماتی مانند ترفیع، تنزل و پاداش و اخراج می شود.
۵- شناسایی استعدادهای افراد: از طریق ارزیابی، استعدادهای نهایی افراد شناسایی می شود(دعایی،۱۳۷۷).موزش آآابثهاقذ قفلقثفقف
۶- بازآگاهی و بازخورد: اطلاعات لازم را در مورد عملکرد کارکنان برای خود آنان فراهم میسازد که چگونه در کار خود پیشرفت کنند.
۸
۷- انتظارات: از این طریق مدیران و سرپرستان می توانند به طور روشن و آشکار معیارها و انتظارات خود را درباره کارکرد کارکنان به آن ها برسانند(علوی،۱۳۶۹).
۸- تحقیقات و مطالعات
۹- رعایت مقررات
۱۰- اندازه گیری عملکرد
۱۱- بهبود ارتباط
۱۲- شناساندن شغل به سرپرست (دولان و شولر،۱۳۷۸).
۲-۲-۴ فلسفه ارزیابی عملکرد
در گذشته مدیران، ارزیابی عملکرد را فقط به منظور کنترل کار کارکنان انجام میدادند، در حالی که امروزه جنبه راهنمایی و ارشادی این عمل اهمیت بیشتری یافته است. یک نسل گذشته در برنامه های ارزیابی عملکرد بر روی ویژگیهای کارکنان، کاستیها و تواناییهای آنان تأکید میکردند. امّا فلسفه امروزی ارزیابی عملکرد بر عملکرد کنونی و هدفها به صورت متقابل و به یاری مدیر سفارش می کند. بنابرین فلسفه امروزی ارزیابی عملکرد آن گونه که دیویس و نیواستروم(۱۹۸۹) تأکید میکنند عبارت است از این که:
۱- جهتگیری آن به سوی عملکرد است.
۲- بر روی هدفها و آماجها پافشاری می کند.
۳- تعیین هدفها یا هدف گذاری با رایزنی متقابل مدیر و کارکنان صورت میپذیرد.
۲-۲-۵ دیدگاه های ارزیابی عملکرد
مباحث ارزیابی عملکرد را میتوان از زوایای متفاوتی مورد بررسی قرار داد. دو دیدگاه اساسی سنتی و نو در این مورد وجود دارد. دیدگاه سنتی، قضاوت و یادآوری عملکرد و کنترل ارزیابی شونده را هدف قرار داده و سبک دستوری دارد. این دیدگاه صرفاً معطوف به عملکرد دوره زمانی گذشته است و با مقتضیات گذشته نیز شکل گرفته است.
دیدگاه نو، آموزش، رشد و توسعه ظرفیتهای ارزیابی شونده، بهبود افراد و سازمان و عملکرد آن، ارائه خدمات مشاورهای و مشارکت عمومی ذینفعان، ایجاد انگیزش و مسئولیت پذیری برای بهبود کیفیت و بهینه سازی فعالیتها و عملیات را هدف قرار داده و مبنای آن را شناسایی نقاط ضعف و قوت و تعالی سازمانی تشکیل میدهد. خاستگاه این دیدگاه مقتضیات معاصر بوده و به ارزیابی سیستمی عملکرد با بهره گرفتن از تکنیکها و روشهای مدرن، توسعه پیدا می کند. حوزه تحت پوشش اندازه گیری عملکرد می تواند سطح کلان یک سازمان، یک واحد، یک فرایند و کارکنان باشد.
سطح ارزیابی عملکرد اگر تنها شامل افراد باشد به طوری که امروزه در بخشهای مدیریت منابع انسانی متداول است، ارزشیابی شایستگی کارکنان با معیارهای مختلف در سازمانها انجام می شود.
سازمان، افراد و یا واحد سازمانی گرچه به ظاهر انجام دهنده کار هستند امّا تنها جزیی از سیستم کل میباشند و باید شرایط اجزای دیگر آن نیز مدنظر قرار گیرد. توجه به معیارهای همه جانبه و استراتژیها و آرمانهای سازمان از لوازم یک سیستم مدیریت عملکرد جامع میباشد. چنین رویکردی در ارزیابی عملکرد، یک ارزیابی واقعی، عدالت محور، قابل اعتماد و اتکا و پیشبرنده و پویا خواهد بود.
۹
۲-۲-۶ نظریه های ارزیابی عملکرد
در مورد نحوه ارزیابی عملکرد، نظریات مختلف عنوان شده است که مجموعاً میتوان آن ها را تحت سه نظریه کلی مطرح نمود:
نظریه اول: طبق این نظریه، بهترین روش ارزیابی عملکرد، اندازه گیری مستقیم کاری است که در شغل مربوطه انجام میگیرد. طبق این نظریه چنین ارزیابیهایی منجر به تشخیص شایستگی گردیده و معیار کاملاً عینی جهت جبران تلاش و خدمات به وجود میآورد. به اعتبار این نظریه فقط، بخش عینی و دقیق عملکرد کارکنان میتوان استحقاق و ظرفیتهای واقعی آن ها را از مقایسه با یکدیگر دریافت و با جبران متناسب تا آنجا که در حیطه توانایی سازمان است به آن ارج نهاد.
نظریه دوم: به اعتبار این نظریه، به علت جمعی بودن انجام بسیاری از کارها، ارزیابی انفرادی عملکرد کارکنان، دشوار و در بعضی موارد غیرممکن است. از طرف دیگر نتیجه خیلی از کارها آنچنان غیر ملموس است که نمی توان آن را اندازه گیری نمود و در این صورت ارزیابی عملکرد این گونه مسئولین ناصحیح و غیرعادلانه انجام می شود.
این دسته از نظریهپردازان، ارزیابی مشخصات کارکنان را به اندازه گیری محصول کار آن ها ترجیح می دهند. به عبارت دیگر این طور ادعا میکنند که اشخاص با صفات پسندیدهای چون تقوا، وظیفه شناسی، دانش، مهارت و کاردانی مسلماًً در حد توانایی خود در انجام وظایف کوشا خواهند بود. بنابرین کافیست صفات و ویژگیهای اشخاص را شناخت و بر مبنای آن ارزش کار آن ها را مشخص کرد.
بیشک نظریه دوم با بینشهای معنوی – اخلاقی هماهنگی بیشتری دارد زیرا در این مکاتب با این که یکی از ضوابط اصلی، ارزیابی عملکرد کارکنان و رفتار قابل مشاهده اجتماعی آن ها است، امّا اولویت و اصالت به قصد و نیت انسان داده می شود که مسلماًً ارزیابی آن به دست انسان بسیار دشوار است. به هر صورت تأکید روی مشخصات فردی، می تواند وسیله اصلاح و هدایت کارکنان یک سازمان و بالاخره یک جامعه نیز باشد.