بخش اول- مفاهیم و معیار تشخیص آرای داخلی و آرای خارجی
باعنایت به اینکه قوانین حاکم، تمامی شرایط و موانع در رسیدگی و اجرای آرای داوری در حیطه داخلی و خارجی با هم متفاوت هستند، در این بخش به مفاهیم آرای داخلی و خارجی و معیار تشخیص آن ها میپردازیم.
گفتار اول- مفهوم آرای داخلی و خارجی
تشخیص آرای داخلی و خارجی داوری یکی از امور بسیار مهم در روند کار اجرای آرای داوری به شمار میرود. اهمیت آن به این جهت بسیار پررنگ است که این امر دارای فوائد و آثار عملی زیادی است؛
۱- وقتی صحبت از اجرای رأی می شود، به تبع با قوانین اجرایی خاص کشورها مواجه میشویم، و به طور معمول اکثر کشورها برای آرای داخلی صادره قوانین خاصی پیش بینی کرده اند. این قوانین نسبتاً سختگیرانه و گسترهی نظارتی وسیعتری به نسبت قوانین اجرای آرای خارجی دارند. قوانین داخلی کشورها در بحث مسایل شکلی و مسایل ماهوی گاهی خواستار حداکثر سخت گیری شدهاند و قوانین را به صورت آمره بیان کرده اند. (mayer, 1992, 498)
۲-اساساً تولد اسناد بین المللی، به ویژه اسنادی که خاص امور اجرایی است سعی در اجرای آسانتر آرا داشته اند. زیرا اجرای رأی داخلی از هر جهت تابع قوانین ملی هستند و روابط بینالمللی که دستخوش فرهنگها و ملل گوناگون است برای تداوم و گسترش نیاز به حمایت و قوانین سهلتری دارند تا روابط داخلی کشورها. از این رو این اسناد قلمرو اعمال خود را منحصر به آرای داوری خارجی کرده اند. از جمله کنواسیون نیویورک ۱۹۵۸ در ماده یک، کنوانسیون ژنو ۱۹۲۷ در ماده یک و قانون نمونه آنسیترال در ماده یک قسمت ب، به آن اشاره دارد. (cheng, 1990, 745)
۳- نکتهی مهم دیگری، که موجب تمایز این دو دسته آرا از هم می شود، عدم امکان طرح دعوا یا ابطال آرا خارجی بر خلاف آرا داخلی است. قاضی رسیدگیکننده به درخواست ابطال رأی، اگر اعتراض را وارد دانست باید حکم به بیاعتباری رأی داور بدهد و نمیتواند وارد رسیدگی شود و رأی ماهوی صادر کند. رسیدگی به دعوای ابطال رأی در صلاحیت دادگاه های کشوری است که رأی در آنجا صادر شده است. (van den, 1986, 199)
قاضی رسیدگیکننده به اعتراض در مقام تجدیدنظر نسبت به رأی داوری نیست. بنابرین قاضی می تواند فقط رأی داوری خارجی را اجرا کند یا از اجرای آن خودداری ورزد. این خصوصیت یکی از مهمترین ویژگیهای اجرای حکم داوری است.
گفتار دوم- معیار تشخیص رأی داخلی از خارجی
همان طور که در گفتار قبلی اشاره شد، برای اجرای هر رأی داوری قبل از هر چیز باید قانون حاکم بر اجرای آن رأی را بیابیم و این امر محقق نمی شود مگر با در نظر گرفتن ملاکهای خارجی یا داخلی بودن یک رأی؛ قانون داوری هر کشوری ملاک تمیز رأی داخلی از خارجی است. در فرضی که همه ی عناصر یک رأی داوری تحت حاکمیت سیاسی یک کشور باشد، تشخیص داخلی بودن آن بسیار ساده است. اما در فرضی که همه عوامل یک رأی مربوط به یک حاکمیت سیاسی و صلاحیت قضایی نیست تعیین تابعیت رأی کار آسانی نخواهد بود. عواملی از قبیل: محل برگزاری داوری، تابعیت طرفین دعوا و در نهایت تعیین قانون حاکم.
دادگاه محل درخواست اجرای رأی در هر کشوری که باشد، در اولین اقدام به قانون مقر خود مراجعه می کند. در این شرایط برای اجرای آرا داوری در هر کشور و مواجه شدن با قوانین آنها با شکلهای متعددی از قوانین و معیارها روبرو خواهیم بود و شاید همین گونهگونی در راه حلها موجب شده است تا کنوانسیونهای بین المللی متعددی برای یکنواختسازی قوانین همه کشورها، ارائه شود. چندین معیار را کنوانسیونهای بین المللی برای تعیین وصف رأی در نظامهای حقوقی ملی مد نظر قرار دادهاند، که مهمترین آنها را بررسی میکنیم.
۱- معیار جغرافیایی
با بررسی کنوانسیونهای بین المللی مختلف، که در نظامهای حقوق ملی پذیرفته شده است به این نکته دست مییابیم که، معیار جغرافیایی از پذیرش زیادی در میان کشورها برخوردار است. به طور مثال ماده یک کنوانسیون نیویورک که از شناسایی و اجرای رأی در سرزمینی غیر از محل صدور رأی صحبت می کند. ماده یک کنوانسیون ژنو ۱۹۲۷ و همچنین بند ۴ از ماده ی ۳۱ قانون نمونه آنسیترال. با وجود این مقبولیت، در عمل با این مشکل مواجه میشویم که تعیین محل صدور رأی به راحتی ممکن نیست. در داوریها عوامل زیادی هستند که موضوع معیار جغرافیایی را تحتالشعاع خود قرار می دهند و موضوع داوری را به چندین کشور مربوط می کند. عواملی چون محل اقامت طرفین، داوران و یا حتی برگزاری جلسات داوری در چندین کشور؛ ارسال لوایح به محل سکونت این افراد که ممکن است مکانی غیر از محل داوری باشد و در نهایت محل صدور رأی و امضای یک رأی که بنا به شرایط ممکن است در محلهای مختلفی صورت بگیرد؛ بدین جهت معیار جغرافیایی مورد انتقاداتی قرار گرفتهاست و عدهای این معیار را نارسا و بدون کارایی دانسته اند؛ منتقدین این معیار بر این باورند که این ایده، معیار جغرافیایی، در حد یک فرضیه است و جهات عملی آن بدون کارایی است. در صورتی که محل صدور رأی یا برگزاری جلسات داوری در کشوری باشد، با در نظر گرفتن معیار جغرافیایی، رأی را باید به این کشور منسوب دانست و در صورت اعتراض به رأی و اجرای اجباری یا پژوهشخواهی این رأی را در کشور مذبور باید داخلی تلقی کرد؛ حال آنکه اقامت یا تابعیت طرفین دعوی یا از همه مهمتر موضوع اصلی خود اختلاف ارتباطی با آن کشور ندارد (لالیو، ۱۳۷۱-۱۳۷۲، ۳۲۰؛ جنیدی، ۱۳۷۵، ۴۱)
عدهای نیز معیار جغرافیایی را با در نظر گرفتن قانون حاکم بر داوری یا صلاحیت دادگاه های داخلی برای صدور رأی میسنجند. به این صورت که اگر قانون داخلی یک کشور حاکم بر داوری باشد و یا اینکه علیرغم صدور رأی در خارج و به موجب قانون خارجی باشد اما رسیدگی به آن دعوا در صلاحیت دادگاه های یک کشور باشد، باز هم این رأی داخلی محسوب می شود. به نظر میرسد در انواع این تفاسیر اصل معیار جغرافیایی کاملاً در حاشیه قرار میگیرد و نگارنده بر این نظر است که دو معیار قانون حاکم و صلاحیت دادگاه های داخلی یک کشور استثنایی بر اصل سرزمینی بودن نیست بلکه با وجود تأکید کنوانسیونهای بین المللی این اصل «معیار جغرافیایی» است که (فرع) استثنای قانون حاکم و صلاحیت داخلی دادگاهها قرار میگیرد. (David, R., 1982, 504)