مطالعه کیفیت زندگی[۲] از دهه ۱۹۶۰ شروع شد (مککال[۳]، ۱۹۹۷) و تلاش زیادی برای تعریف و اندازهگیری عینی آن انجام شده است (هاگرتی، کامینس، فریس، لاند و میکالوس[۴]، ٢٠٠١ )، اما هنوز تعریف واحدی از کیفیت زندگی که مورد توافق همگان باشد، ارائه نشده است (اسکوینگتن، ۲۰۰۲).
بازخوانی مفاهیم متعدد کیفیت زندگی به ارائه تعریفی از سوی گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی منجر شده است. در این تعریف کیفیت زندگی مفهومی فراگیر است که سلامت جسمانی، رشد شخصی، حالات روانشناختی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و ارتباط با محیط را در بر میگیرد و بر ادراک فرد از این ابعاد نیز مبتنی است. به طور کلی پژوهشها در مورد کیفیت زندگی مبتنی بر دو رویکرد بودهاند: رویکرد عینی[۵] و رویکرد ذهنی.
در رویکرد ذهنی، کیفیت زندگی، مترادف با شادی یا رضایت فرد در نظر گرفته شده و بر عوامل شناختی از جمله هوش عاطفی در ارزیابی کیفیت زندگی تأکید دارد (شالک، ۱۹۹۶). اما رویکرد عینی، کیفیت زندگی را به عنوان موارد آشکار و مرتبط با استانداردهای زندگی میداند. این استانداردها شامل سلامت جسمانی، عوامل فردی (ثروت و…)، ارتباطات اجتماعی، اشتغال و سایر عوامل اجتماعی و اقتصادی است (ویلیامز[۶]، ۱۹۸۵). در نوسان بین دو رویکرد ذهنی و عینی، رویکرد جدیدی به نام کل نگر به وجود آمد (رنویک و براون، ۱۹۹۶). در این دیدگاه کیفیت زندگی یک پدیده چند بعدی است که شامل هر دو مؤلفه ذهنی و عینی است.
به لحاظ اهمیت فراگیر کیفیت زندگی و تاثیرات قابل توجه آن، همواره این متغیر مورد توجه و بررسی قرار گرفته و سعی بر آن شده تا عوامل مؤثر بر آن، مورد شناسایی قرار گیرند. در این راستا، به طور کلی پژوهشها به دو دسته عوامل اجتماعی و فردی اشاره داشتهاند.
از جمله عوامل اجتماعی مؤثر بر کیفیت زندگی همدلی[۷] است. ویشر[۸] (۱۹۹۵، به نقل از هراتیان، ۱۳۹۱) این واژه را برای اشاره به جنبهای از احساس زیبایی شناختی به کار برده است. همدلی ظرفیت بنیادین افراد در تنظیم روابط، حمایت از فعالیتهای مشترک و انسجام گروهی و نیروی انسانی، است. این توانایی نقشی اساسی در زندگی اجتماعی دارد (ریف، کتلر و ویفرینگ، ۲۰۱۰)، برانگیزنده رفتارهای اجتماعی و رفتارهایی است که انسجام گروهی را در پی دارد (جولیف و فارینگتن[۹]، ۲۰۰۴؛ ریف و همکاران، ۲۰۱۰). همدلی عنصری ضروری برای عملکردهای موفقیت آمیز بین شخصی محسوب میشود (سوسا[۱۰]، ۲۰۰۹ ) و پاسخ عاطفی فرد به واکنش های عاطفی دیگران است (علی، آموریم و چامورو ـ پریموزیک[۱۱]، ۲۰۱۰).
پژوهشگران نشان دادند که انسان در جریان یک ارتباط عاطفی و همدلانه میتواند روابط و احساسات خود را کنترل و رفتار خود را با جامعه هماهنگ و سازگار سازد و زندگی با کیفیت بهتر را تجربه کند. در پژوهشی، کالیوپسکا[۱۲] (۲۰۰۷ ) دریافته است که دانشجویان با احساس همدلی زیاد، در مقایسه با دانشجویانی که کمترین حد همدلی را دارند، نگرشهای مثبتتری به رفتارهای ایجادکنندهی سلامتی داشته و شیوه رفتاری آن ها سالم تراست. سلامتی یکی از مؤلفههای کیفیت زندگی است.
از جمله عوامل فردی مؤثر دیگر هوش عاطفی است. در مطالعات متعددی به ارتباط کیفیت زندگی و هوش عاطفی اشاره شده است (مایر[۱۳]، ۲۰۰۴). نظریهپردازان بنا بر دیدگاه مورد پذیرش خود، هوش عاطفی را به انحای مختلف تعریف کردهاند. سالووی و مایر[۱۴] (۱۹۹۷)، معتقدند هوش عاطفی عبارت است از مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده، در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی که شامل چهار بعد ادراک حسی و ابراز عواطف، تسهیل عاطفی تفکر، درک و تحلیل اطلاعات عاطفی و به کارگیری دانش عاطفی و در نهایت مدیریت عواطف است(مایر و سالووی، ۱۹۹۷؛ تیلور و باگبی[۱۵]، ۲۰۰۰).
از نظر بار- آن[۱۶] (۱۹۹۷)، هوش عاطفی عبارت است از مجموعهای از تواناییها و مهارتهای غیرشناختی که بر سازگاری موفقیت آمیز فرد با فشارها و خواستههای محیط تاثیر میگذارند. این توانایی شامل عناصر غیرشناختی همچون، خوشبینی، شادکامی، شایستگی اجتماعی، خود شکوفایی و عزت نفس است (یوسفی و صفری، ۱۳۸۸). در تحقیقی مشخص شده است که بین هوش عاطفی وکیفیت زندگی افراد رابطه مثبت وجود دارد (یوسفی و صفری، ۱۳۸۸).
یکی از دیگر عوامل فردی مؤثر بر کیفیت زندگی، هوش اخلاقی[۱۷] است. هوش اخلاقی مرز بین نوع دوستی و خودپرستی است و به معنای ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، توجه به زندگی انسان و طبیعت و رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات آزاد و صادقانه و حقوق شهروندی است (بوربا[۱۸]، ۲۰۰۵). هوش اخلاقی به این حقیقت اشاره دارد که ما به صورت ذاتی، اخلاقی یا غیراخلاقی متولد نمیشویم؛ بلکه یاد میگیریم که چگونه خوب باشیم. یادگیری برای خوب بودن، شامل ارتباطات، بازخورد، جامعه پذیری و آموزش است که هرگز پایان پذیر نیست. آنچه که ما برای انجام کارهای درست به آن نیاز داریم، همان هوش اخلاقی است که با بهره گرفتن از آن به یادگیری عمل هوشمندانه و دستیابی به بهترین عمل خوب نزدیک میشویم (بوربا، ۲۰۰۵). این سازه شامل چهار بعد: درستکاری، مسئولیتپذیری، بخشش و دلسوزی است (لنیک و کیل، ۲۰۰۵).
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه عوامل فردی مؤثر (هوش عاطفی و اخلاقی ) با کیفیت زندگی، با توجه به نقش واسطهای عامل اجتماعی همدلی است.
۱-۲- بیان مسئله
هر فردی به دنبال آن است تا زندگی همراه با سلامتی، خوشبختی، معنویت، عشق و امید داشته باشد. علاوه بر این همه جوامع خواستار شادی و سعادت افراد خود از جمله دانشجویان خود هستند. دستورالعملی که روانشناسان میتوانند فعالیتهای خود را در قالب آن برای دانشجویان گسترش دهند، کمک به فهم و تعیین عوامل و تعیینکننده های سازهای است که زندگی سالم همراه با خوشبختی و معنویت را به همراه داشته باشد تا بر اساس آن عوامل بتوانند به دانشجویان که از عناصر سازنده جامعه هستند، جهت داشتن کار و ازدواجی مناسب، روابط اجتماعی و سلامت بهتر کمک کنند، از این رو مطالعه عواملی که موجب زندگی بهتر و سازگاری هر چه بیشتر انسان با نیازها و تهدیدات زندگی میشوند، از مهمترین سازههای مورد پژوهش است (کمپیل، سیلز، کوهان و آستین[۱۹]، ۲۰۰۶)، این سازه کیفیت زندگی است.
پژوهش ها حاکی از ثأثیر متغیرهای بسیاری بر کیفیت زندگی بودهاند. از جمله در پژوهش سیاروچی و همکاران (۲۰۰۰) به بررسی رابطه عامل فردی هوش عاطفی با مؤلفههای کیفیت زندگی یعنی سلامت جسمانی و روانی پرداخته شده است و این نتیجه حاصل شده است که افرادی که در هوش عاطفی نمرات بالاتری دارند، میتوانند به راحتی با استرسها و فشارهای زندگی روزمره، مقابله کرده و همچنین قادرند احساسات خود را کنترل و بیان نمایند، بنابرین از نظر جسمی و روانی نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایینتری دارند، سالم تر هستند.
در تحقیقات دیگری نیز به بررسی رابطه هوش عاطفی و کیفیت زندگی پرداخته شده است (شوته، مالوف، تورتینستون و روکی[۲۰]، ۲۰۰۷). همچنین پژوهشهای هارت (۲۰۰۰)، تجلی (۱۳۸۶)، ساکلوفسکی، آستین و مینسکی[۲۱] (۲۰۰۳) حاکی از آن هستند که هوش عاطفی با سلامت روان رابطه مثبتی دارد.