اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) او را فرماندار منطقۀ جَبَل نمودند و صلابت او را در دين ستودند.[228]
سليمان، در زمان امامت امام حسن(عليه السلام) از ياران آن بزرگوار بود و پس از آن كه معاويه قرارداد صلح را نقض كرد، به امام حسن(عليه السلام) پيشنهاد داد كه كارگزار معاويه را از كوفه اخراج كند ؛ امّا امام(عليهالسلام) موافقت نكردند.[229]
سليمان، پس از هلاكت معاويه، مردم كوفه را جمع كرد و به امام حسين (عليه السلام) نامه نوشت و ايشان را به كوفه دعوت نمود ؛ ليكن از بيعت خود، تخلّف نمود و در قيام سيد الشهدا (عليه السلام) شركت نكرد. او بعد از مرگ يزيد، شيعيان كوفه را دورخود جمع كرد و قيام «توّابين» را با شعار «يا لَثَاراتِ الحُسين» بر عليه ابنزياد، سازماندهي كرد. اين قيام حماسي و احساسي، پس از يك دسته نبردهاي شكوهمند، در مقابل عبيد اللَّه بنزياد، شكست خورد و سليمان بن صرد در سال 65 هجري، به شهادت رسيد.[230]
پس ازبازگشت اميرمؤمنان علي(عليه السلام) از جنگ جمل، سليمان نزدحضرت آمد. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) او را نكوهش و سرزنش كرد و به او فرمود:«شك بردي و درنگ كردي و كناره گرفتي، در حالي كه من، در گمان خود، تو را از مطمئنترين و پيشگامترين افراد در ياري خويش ميپنداشتم. پس چه شد كه از ياري خاندان پيامبرت تن زدي و چه چيزْ تو را به ياريشان بيرغبت كرد؟».
سليمان گفت:«اي امير مؤمنان! كارها را به گذشتهها پيوند مده و مرا بر آنچه پيشتر كردهام، سرزنش مكن و دوستيام را باقي بگذار تا خالصانه برايت خيرخواهي كنم و هنوز كارهايي مانده است كه در آنها دوستت را از دشمنت بازشناسي.»
اميرالمؤمنين(عليه السلام) سكوت كرد و سليمان، اندكي نشست و سپس برخاست و به سوي امام حسن(عليهالسلام) كه در مسجد نشسته بود، رفت و گفت:«آيا تو را از امير مؤمنان، شگفتزده نكنم كه چگونه توبيخ و سرزنشم كرد؟»
امام حسن(عليه السلام) به او گفت:«كسي سرزنش ميشود كه به دوستي و خيرخواهياش اميدي باشد».
سليمان گفت:«كارهايي باقي مانده است كه نيزهها در آنها به كار و شمشيرها از نيام، بيرون ميآيد و به امثال من نياز ميشود. پس به من گمان بد مبريد و خيرخواهيام را بپذيريد.»
امام حسن (عليه السلام) به او گفت:«خدا تو را رحمت كند! ما به تو بدگمان نيستيم».[231]
رفاعة بن شداد بجلي
رفاعة بن شداد بجلی از یاران وفادار و برجستۀ اميرالمؤمنين علی(علیهالسلام) و رهبران شیعه در کوفه بود که تا بعد از واقعۀ عاشورا و قیام مختار ثقفی حیات داشت. او در حکومت حضرت امير(عليهالسلام)، قاضی شهر اهواز شد و وقتی استاندار آن شهر خیانت کرد، امیرالمومنین علی(علیه السلام) به رفاعه نامه نوشت و دستور داد که او را زندانی کند. در جنگ جمل، فرمانده سواران و پیادگان بجیله در سپاه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بود.
وقتي اختلاف رأي و مشاجره در سپاه اميرالمؤمنين (علیه السلام) بر سر مسألۀ حکمیت بالا گرفت، رفاعة بنشداد بجلي خطاب به آنان گفت: «دست از مشاجره بردارید; اگر حکمیتبر اساس عدل باشد، مطلوب ماست و اگر خواسته ما تحقق پيدا نكند، روز ما بسيار سختتر و جانکاهتر از امروز ميشود» .
سپس برخاست و با صداي بلند گفت: «اي مردم، ما چیزي را از حق خویش از دست ندادهایم . آنان ما را در پایان کار به همان چیزي ميخوانند که ما در آغاز، ایشان را به آن خواندهایم . حال اینان ناخودآگاه همان را پذیرا شدند . اگر آنچه ما خواستیم انجام یافت، فتنه و کشتار از بين ميرود و اگر خواستۀ ما عملي نشد، بار ديگر خواستۀ خود را از سر گرفته و همان جدّیت قبل را به کار گیریم»[232]
سخنان رفاعه در جریان حکمیت از دوراندیشي آنچناني برخودار نیست ونشان از عدم درك صحيح او نسبت به شرايط دارد.
درزمان امام مجتبی (علیه السلام)، او درشمار ياران حضرت قرار گرفت. دراين زمان او دركوفه زندگي ميكرد. در نخستین سال حکمرانی زیاد بن ابیه بر کوفه که برای استقرار پایه های قدرت خود به هر حربه ای دست ميزد، و هر ندای مخالفی را، با شدیدترین شیوه ممکن پاسخ می داد، قیام حجر بن عدی با همکاری گروهی از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رخ داد و رفاعه در آن فعالانه شرکت نمود . پس از شهادت حجر و هفت تن از یاران فداکارش، رفاعه، در خانۀ یکی از شیعیان کوفه پنهان شد، تا سرانجام در یک نیمه شب تاریک، همراه با عمرو بنحمق خزاعی که از صحابه برجستۀ رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) و نیز از یاران فرهیختۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود فرار كرد . امّا دراين جريان عمرو كشته شد و رفاعه بااينكه مجروح شده بود، توانست فراركند.[233] دراين دوران همواره نام رفاعه، در شمار مدافعان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) می درخشید .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پس از مرگ معاویه در سال شصت هجری، امام حسین (علیه السلام) با سلطنت یزید مخالفت نمود و از مدینه به عزم هجرت وارد مکه شد . شیعیان کوفه، اين اتّفاق را، به فال نیک گرفتند و در منزل سلیمان بن صرد خزاعی جمع شدند. آنها ضمن سخنان فراوان پیرامون اوضاع دوران، دعوت از امام حسین(علیه السلام) را پایۀ دین و دنیای خود دانسته، تصمیم گرفتند طی نامه هایی، آن حضرت را به عنوان پیشوا و رهبر خود به سوی کوفه دعوت كنند . رفاعه نیز که یکی از چهرههای برجسته و شخصیتهای بزرگ شیعه در کوفه به شمار میرفت، از نخستین دعوت کنندگان امام(عليهالسلام) بود .
امّا بار ديگر بيبصيرتي اين افراد دامن آنها راگرفت و از ترس تهديدهاي ابن زياد ويزيد، دست از حمايت خود از امامحسين(عليهالسلام) كشيدند واو را تنها گذاشتند. امّا پس از واقعۀ كربلا، از كار خود پشيمان شدند ودست به قيام زدند.
در قیام توّابين رفاعة بن شداد بجلی از رهبران و طلایه داران اصلی آن بود؛ ودرواقع اين قيام، حرکتی بود که با هدف جبران گناه و گرفتن انتقام از قاتلان کربلا، شكل گرفته بود.
رفاعه در قیام توابین نقش کلیدي داشت . او در کنار رهبران قیام، تا آخرین لحظه شهادت آنان، با دشمن به جنگ پرداخت. وقتي فرماندهان دیگر و بیشتر مردان سپاه به شهادت رسیدند، او به عنوان پنجمین رهبر و فرمانده جنگ انتخاب گردید . از منظر رفاعه، نجات افراد باقيمانده براي ادامه مبارزه، از شهادت “عینالورده” سودمندتر بود; از اینرو به بازماندگان دستور عقبنشیني داد. باقيماندۀ توابین از قتلگاه عینالورده نجات یافتند و، در قیام مختار، به نیروي او پیوستند[234]
امّا تبلیغات وسیع دشمن عليه مختار از یکسو و سابقۀ نه چندان زیباي مختار، در دورانهاي پیشین(بهویژه هنگام صلح امام حسن (علیه السلام)) و نیز شیوه و سخنان او براي جذب نیرو از سوي دیگر، باعث گردید تا برخي از سران شیعه، مانند رفاعة بن شداد بجلي در صداقت مختار تردید كنند و در صف مخالفان او قرار بگيرند.
اما گمراهي رفاعة در انتخاب راه وبيبصيرتي او، چندان طول نکشید و به زودي دیدگانش بر روي حقیقتباز شد . دلیل بیداري رفاعه این شد که ابراهیم اشتر به نیروهاي خود دستور داد تا جهت اتمام حجتبر مخالفان و دیگر مردم کوفه، نداي “یا لَثَاراتِ الحُسَینِ” سر دهند . وقتي شعار یالثارات الحسین در بازار کوفه و کوچههاي اطراف آن طنینانداز شد; یزید بن عمیر ، از سرکردگان یکي از گروههاي مخالف، که رفاعه، نیز از آنان بود، دستور داد، تا در برابر شعار یاد شده با آواز بلند، شعار “یالَثَاراتِ العُثمانِ” گویند . این شعار پردۀ غفلت را که در جریان قیام مختار بر چشمان حقجوي رفاعه آویخته شده بود کنار زد و مسیر پیروي از رسول خدا(صلياللهعلیهو آله) و دوستي اهلبیت پاک آن حضرت، را که از آغاز جواني پیموده بود، بار دیگر به او نشان داد . او لحظهاي درنگ نمود و چون درستبه اطراف نگریست، جنایت پیشگان معروف کربلا را در کنار خود دید،و فریاد کشید:
«من در کنار کساني که خون عثمان را ميخواهند نميجنگم; اصلا ما را با عثمان و خون او چه کار؟ مگر ما در اینجا گرد آمدهایم تا خون عثمان را بگیریم؟»
رفاعه بار ديگر به صف یاران مختار پیوست و در یک نبرد جانانه در مصاف با قاتلان امام حسین(علیهالسلام) به شهادت رسید[235]
3.2. امربه معروف ونهي ازمنكر
مبناي نگرش اسلام واولياي الهي به مطلوبيت افراد، وجود زیربنای معنوی وجهان بینی خدایی است وبرخلاف نظامهای متداول ديگرکه فاقد جهت متعالی وهدف الهی هستند، جهان رافراتر از دایرۀ تنگ مادیگرایی می بیند. درنگرش اسلامی، مطلوبيت ومقبوليت انسان ها بستگي به ميزان هدایت و رشد عقلانیت آنها دارد و آنچه دراين راستا موردنظر است، كمال وسعادت روح وعقل انسان می باشد.
پیامبران واوصیای آنها همواره درتلاش بودند تاانسان رااز گمراهی واسارت نفس وبدیهای آن برهانند وبه هدایت وبندگی خدا برسانند. ودراین مسیر تمام سعی وکوشش خود را انجام دادند، تامحیط وشرایطی را مهیّا کنند که انسانها با تلاش وخواست خود، بتوانند به سهولت راههای سیر به سوی حقیقت کمال وتربیت یافتگی الهی را طی کند.
انسان درزندگی خود، مدام درمعرض غفلت وغرق شدن در نفسانیات است و برای ماندن درمسیر تربیت کمالی وتوانایی حرکت درآن، نیازمند عواملی بازدارنده ازبدیها و پیوند زنندۀ به خوبیهاست،[236] و یکی از اسباب مؤثر آن، امربه معروف ونهی ازمنکر است که مورد توجّه خاص مربّیان الهی قرار گرفته است وخود، شاخصه اي براي ياران مطلوب ايشان مي باشد.
آنچه تربيت يافتگان مكتب علوي را از ديگران متمايز مي سازد ومدال مطلوبيت را به سينۀ آنها مينشاند، نوع نگرش اين افراد نسبت به خود وجامعه است. انسانهايي كه برپايۀ عقيده وفكر والايي كه دارند ، درپي احياي سنّتهاي الهي هستند تا زمينۀ اصلاح خود وجامعهشان را فراهم سازند.
امربه معروف ونهی ازمنکربه عنوان يك سنّت الهي، یک نوع نظارت عمومی ومراقبت همگانی است، که اگر درست اجرا شود، یکی از بهترین ومؤثرترین وسایل اصلاح افراد وجامعه خواهد بود.[237]
بي گمان فردي که در دينداري نيرومند است در مقابل گناهان اجتماعي، بويژه ظلم و ستم و بي عدالتي و اعمال خلاف شرع و منافي عفت در جامعه، بي تفاوت نبوده و حساسيت نشان مي دهد؛ زيرا او دين را با جان و دل و رضايت قلبي پذيرفته است پس به لحاظ اخلاقي نمي تواند در مقابل اعمال زشت و ناروا بي تفاوت باشد. اين حساسيت نشان دادن جهت حفظ حدود الهي، که امر به معروف و نهي از منکر نام دارد، يک فريضۀ الهي است که اگر در جامعه اجرا شود موجب اصلاح جامعه گرديده، سلامت اخلاقي جامعه تضمين مي گردد و اگر ترک شود، قوانين و مقررات ديني از بين مي رود و احکام دين ضايع مي گردد؛ واين همان چيزي است كه مي تواند شاخصه اي براي ياران مطلوب اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) باشد.
هر عملی که عقل وشرع آن رانیکو می شمارد، “معروف” (شناخته شده) وهرعملی که در دین مقدّس اسلام به نیکی شناخته نشده ومحکوم به زشتی باشد وعقل نیز آنرا زشت وناروا بشمارد، “منکر” (ناشناخته) نامیده می شودو امر ونهي به اين دو، به معناي امربه معروف ونهي ازمنكر است. [238]معروف اطاعت از فرمان الهی است و منکر معصیت و نافرمانی او است. هر چیزی که خدا و رسول او به آن امر کردهاند، معروف است و آنچه خدا و رسول از آن نهی کردهاند منکر است.[239]
امربه معروف ونهي ازمنكر وابسته به يكديگرند، زيرا نهي از منكر، مستلزم امربه معروف، وامربه معروف مستلزم نهي از منكر است؛ روشن است كهآن دو جامع تمام خصلتهاي نيكند. زيرا هرخصلت نيكي معروف است، پس امربه معروف بهطور مطلق، امربه تمام نيكيهاست وترك هر خصلت نيكي، منكر است پس انكار منكر مستلزم امر به تمام نيكيهاست.
تلاش پیشوایان دین، همواره ازبین بردن رذایل اخلاقی ازمیان امت اسلامی و ایجاد فضایی پاک وسالم درجامعه بوده است؛ آنها می خواستند که روح ایثار وفداکاری، عفو وگذشت، مساوات وبرابری، عدالت واخلاق وعقاید پاک دینی استقرار یابد. چنین فضایی، جزبه برکت فریضۀ امربه معروف ونهی ازمنکر فراهم نمی شود.[240] ثمرۀ ایجاد چنین جامعه ای، مهیا شدن شرایط وملزومات مسیر تربیت کمالی انسان است . هرچه محیط جامعه سالم تر والهیتر باشد، امکان دستیابی به هدف تربیت صحیح بشر، یعنی رسیدن به مقام خلیفةاللهی ، بیشتر خواهدبود؛ واين همان چيزي است كه موردنظر اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) است وياران خود رااينگونه معرفي مي فرمايد:
«وهمانا یاد خدا را مردمانی است… نهی ومنع خدارا – درآنچه حرام فرموده – به گوش بی خبران می خوانند. به داد فرمان می دهند، وخود ازروی داد کار می کنند، واز کارزشت باز می دارند، وخود اززشتکاری به کنارند.»[241]
امربه معروف ونهی ازمنکر، ازمهمترین واجبات وتکالیف دینی است؛ وشاید یکی ازجهات وجوب جهاد دراسلام درهمین نکته نهفته باشد که خوبیها دربین مسلمانان رواج یابد وزشتیها از جامعۀ اسلامی دور شود، چنانکه شاخصۀ جوامع انسانی واسلامی تجلّی جلوه های خوبی درآن است. امیرمؤمنان علی (عليهالسلام) میفرمایند:
«ایمان برچهار پایه استوار است: برشکیبایی ویقین وداد وجهاد… وجهاد برجهاد شعبه است: به كار نيك وادار نمودن، واز كار زشت منع فرمودن. وپايداري در پيكار با دشمنان، ودشمني با فاسقان.»[242]
امربه معروف ونهی ازمنکر ازعالی ترین ووالاترین عبادت هاست که واجبات دینی به سبب آن دو استوار می گردد. وجوب امربه معروف ونهی ازمنکر ازضروریات دین است. واجبات به برکت آن انجام شدنی است. قوام ودوام دینداری مردم یک جامعه، وابسته به انجام ویاترک امربه معروف ونهی ازمنکر است.[243]
حضرت درجهت تبيين جايگاه والاي اين فريضه به عنوان سازندۀ روح الهي بشر، به ياران خود متذكّر ميشوند كه التزام به امربه معروف ونهي ازمنكر، درواقع همسو شدن با يكي ازصفات الهي است چراكه امربه معروف ونهي ازمنكر ازاخلاق فاضله وشبيه صفات كمال وجلالي است كه براي خدا اعتبار ميشود.
امربه معروف ونهي ازمنكر دوخلق از اخلاق خداوند است وآن به اين علّت است كه خداوند جزبه معروف امر نميكند وجز از منكر نهي نمينمايد.[244]
«همانا امربه معروف ونهی ازمنکر،ازصفتهای پروردگارند.»[245]
امام علی (عليهالسلام)، درجهت تربيت ياران خويش وشناساندن آنها، همۀ اعمال نیک را به قطره ای و امر به معروف و نهي از منكررا به درياي پـهـنـاور تـشـبـيـه نموده اسـت تـا علاوه بر تشریح فلسفۀ جهاد، عـظـمـت امربه معروف ونهی ازمنکر را در مـقـابـل ديـگـر اعمال شايسته جلوه گر شود، به طوری که به واسطۀ آن، تمام مشکلات جهاد وحتی کشته شدن راباید تحمل کرد، ودرهیچ شرایطی نباید به ترک آن رضایت داد :
«وهمۀ کارهای نیک و جهاد درراه خدا برابرامربه معروف ونهی ازمنکر چون دمیدنی است به دریای پرموج پهناور.» [246]
شـايـد دلیل برتري امر به معروف و نهي از منكر برجهاد اين باشد كـه معیارها وملاکها وتلاشهایی که درآن وجود دارد درجهاد دیده نمی شود. درجهاد وجنگ، تلاش ومبارزه، تنها، درمقطع خاصی ودرمیدان نبرد وبه شکل محدودی انجام می شود وبرزنان نیز جهاد واجب نیست. امّا امربه معروف ونهی ازمنکر، زمان ومکان خاصی ندارد وبرهر مرد وزن مسلمان، واجب است وهمه باید دراین مبارزه شرکت کنند، ودرتمام عمر، هرجاکه لازم باشد تذکر دهند ودین وحق رایاری وباطل راخوار ونابود سازند والبته ارزش وپاداش آن نیز بی مانند است.
اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، ياران خود را از افتادن درتنگناي افكار ودغدغه هاي مادّی برحذر داشته و ترك اين واجب را به خاطر نگراني براي زندگي وروزي دنيوي قبيح ميشمارد وتأكيد ميفرمايند كه جامعهای که درآن امربه معروف ونهی ازمنکر رایج است، افراد آن هرگز به سبب انجام این فریضه، دچار مرگ زودرس و عمرکوتاه ویا فقر نخواهند شد. بلکه حیات وعمرطبیعی و روزی متعارف آنها با وجود انجام امربه معروف ونهی ازمنکر، پابرجاخواهد ماند.
«همانا امربه معروف ونهی ازمنکر نه اجلی رانزدیک کنند ونه از مقدار روزی بکاهند.»[247]
امربه معروف ونهی ازمنکر، باعث تکامل ورشد جامعه وحرکت آن درمسیر تربیت حقیقی است واز ديدگاه اميرمؤمنان علي(عليهالسلام)،دارای مراتب ومراحلی است[248] که اگر تمام مراحل آن با دقت وهوشیاری لازم انجام نشود تأثیری نخواهد داشت.
اميرمؤمنانعلی (عليهالسلام) پس از برخورد با سپاهیان شام واصحاب معاویه، به یاران خود متذكر ميشود كه انجام مراتب كمالي امربه معروف ونهي ازمنكر، سبب ايستادگي درمسير رستگاري و دست يافتن به نور يقين است واين همان چيزي است كه از يار مطلوب ايشان متوقّع است: