ـ مرعشی (۱۳۸۳) در مقاله ای می نویسد: «شاید بتوان گفت محور همه این امور دینداری است. صدها مطالعه و پژوهش دیگر تأثیر مثبت دین بر سلامت روانی، کاهش علائم بیماری و کاهش ناراحتی و آشفتگی را گزارش داده و از وجود یک رابطه مثبت بین دین و بهداشت روانی حمایت کرده است. کاستاک و پارتریگ (۱۹۷۲)، نس و ونیتروب (۱۹۸۰)، کونینگ و همکاران (۱۹۸۸)، برگین و ماسترز و ریچاردز (۱۹۸۸)، لویس و مارکیدز (۱۹۸۸)، بلاکر – لوپز و بورگن (۱۹۸۹)، براون و ندیبوس دگری (۱۹۹۰)، لارسون و هکمان (۱۹۹۱). نتایج همه این بررسی ها به یک امر اشاره می کند و آن این که «میزان کلی و اختصاصی ابتلا و مرگ در افراد باایمان کمتر از دیگران است و لذا این افراد سلامت جسمی، روانی و اجتماعی و همچنین طول عمر و رضایت بیشتری از زندگی دارند.»
ـ علیخانی (۱۳۸۵) در پژوهشی به بررسی رابطه بین هویت دینی و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی پرداخته است که به نظر میرسد که شکل گیری هویت موفق در افراد تأثیر چندانی بر سلامت جسمانی آنان ندارد و وجود رابطه بین هویت دینی موفق و سلامت روان تأیید میگردد. نتایج نشان داد که بین هویت دینی آشفته و اضطراب و افسردگی همبستگی مثبت و معنادار و بین هویت دینی آشفته و کنش اجتماعی همبستگی منفی و معنادار از لحاظ آماری وجود دارد، اما بین هویت دینی آشفته و سلامت جسمانی رابطه معناداری مشاهده نشد. در تبیین این نتیجه پژوهش مارسیا اظهار میدارد که افراد دارای هویت آشفته هیچ نوع بحرانی را سپری نکرده و در عین حال به اهداف خاص هم احساس تعهد نمیکنند. آنها به ظاهر افرادی بیخیالند و تمایل به انتخاب اهداف خاصی ندارند. روی هم رفته افراد سطحی، ناخرسند و تنها هستند و توان برقراری روابط صمیمی و خالص را با اطرافیان خود ندارند. اریکسون نیز اظهار نموده که روان نوجوان، روانی است عقیدتی که در جستجوی وحدت بخشیدن به ایده ها و عقاید مختلف است. به عقیده او زمانی که نوجوان قادر به یافتن ارزشهای پایدار و مثبت در خانواده و فرهنگ خود نباشد و ایدئولوژی منسجم و قابل قبولی به او ارائه نشود، دچار درهمریختگی عقیدتی میگردد و هویت آشفته پیدا می کند. ایدئولوژی برای نوجوان وسیلهای است که تصویر معینی از احساس هویت فردی و جمعی فراهم می کند و با کسب یک هویت مذهبی به یک فلسفه زندگی دست پیدا می کند. بنابراین، سطحی و ناخرسند بودن، عدم تمایل به انتخاب هدفی خاص، عدم توانایی در برقراری روابط صمیمی و خالص با اطرافیان، عدم تمایل به انتخاب هدفی خاص، عدم کسب ایدئولوژی منسجم و قابل قبول جهت شکل گیری هویت دینی که همه و همه از ویژگیهای هویت دینی آشفته است، دلایل محکمی در مورد بالا بودن میزان افسردگی و اضطراب و همچنین پایین بودن کنش اجتماعی این افراد است، اما به نظر میرسد که شکل گیری هویت آشفته در افراد تأثیری بر سلامت جسمانی آنها ندارد و بیشتر مسائل روانشناختی را تحت تأثیر قرار میدهد.
ـ جانبزرگی (۱۳۸۶) «رابطه میان جهتگیری مذهبی و سلامت روانی» پژوهشی است که بر روی دانشجویان دانشگاه تهران انجام شده است و نتایج آن نشان میدهد که جهتگیری مذهبی با افزایش سلامت روانی و کاهش اختلالات روانی رابطه داشته و قادر است تا به صورت مثبت، مقابله مذهبی را پیش بینی کند. همچنین رابطه عزت نفس با جهتگیری معنوی مثبت است.
ـ جان بزرگی (۱۳۸۶ ) نشان داد که مذهب درونی شده بعنوان یک عامل کلیدی برای سلامت روانی نقش ایفا می کند توجه به مذهب درونی در مداخله های پیشگرانه و درمانی می تواند عامل موثری در سلامت روانی بحساب می آید .
ـ جانبزرگی (۱۳۸۶) در مطالعه ای به بررسی رابطهی جهتگیری مذهبی و سلامت روان دانشجویان پرداخت و عنوان کرد که بین مذهبی بودن و سلامت روان رابطهای مستقیم وجود دارد. و هرچه جهتگیری مذهبی درونیتر باشد، سلامت روانی بالاتر میرود.
ـ بیانی و همکاران (۱۳۸۷) در تحقیقی به بررسی رابطه جهت گیری مذهبی با اضطراب و افسردگی در دانشجویان با نمونه ۵۷۱ پرداختند که در آن از آزمون افسردگی بک و مقیاس جهت گیری مذهبی و پرسش نامه صفت – حالت اشپیل برگر بهره بردند، یافته ها نشان داد که بین جهت گیری مذهبی دانشجویان با اضطراب و افسردگی آن ها رابطه معکوس و معناداری از لحاظ آماری وجود داشته و با افزایش جهت گیری مذهبی مثبت دانشجویان ، افسردگی و اضطراب آن ها کاهش یافت.
ـ حبیبوند (۱۳۸۷) در پژوهشی دربارهی رابطهی بین جهتگیری مذهبی با اختلالات روانی، نمونهی او دانشجویان دانشگاه آزاد و پیام نور دانشگاه مرند بودند، نتایج پزوهش حاکی از آن بود که بین جهتگیری مذهبی و اختلالات روانی در سطح یک درصد، رابطهی منفی وجود دارد.
ـ ریاحی، علیوردی نیا و بنی اسدی (۱۳۸۷) نشان داده است به دنبال توصیف و تبیین رابطه دین با سلامت روان پرداخته اند. نتایج توصیفی تحقیق، حاکی از آن است که بر اساس مقیاس سلامت عمومی، ۷/۵۵ درصد دانشجویان سالم تشخیص داده شده اند. همچنین حدود ۶۰ درصد دانشجویان دارای سطوح بالایی از دینداری بوده و جهتگیری دینی اکثریت آنها، جهتگیری بیرونی بوده است. ضمن آن که دوسوم دانشجویان از خوشبینی متوسط و بیش از نیمی از آنان از حمایت اجتماعی زیاد برخوردار بوده اند. آزمون تفاوت میانگینها نشان داد که میانگین سلامت روان دانشجویان بر حسب میزان دینداری، جهتگیری دینی درونی، میزان خوشبینی و حمایت اجتماعی تفاوت معناداری داشته است. در آخر جهتگیری دینی درونی در مقایسه با میزان دینداری و نیز جهتگیری دینی بیرونی، عامل مؤثری برای بهبود و افزایش سلامت روان محسوب میگردد.
ـ نادری و حاجی زاده (۱۳۸۷) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که هوش اجتماعی با شادکامی رابطه مثبت و با پرخاشگری ارتباط منفی دارد.
ـ نوربالا (۱۳۸۷) در پژوهش ملی «بررسی سلامت روان در ایران» که با بهره گرفتن از پرسشنامه سلامت عمومی[۱۲۱] انجام داد، میزان اختلالات در افراد بالای پانزده سال را ۲۱ درصد گزارش نمود. با این حال، امروزه بر همگان روشن است که تأمین نیازهای روانی و عاطفی در گروی معنویت و دین نهفته است و نگرش نامناسب به دین و معنویت می تواند یکی از علل مهم بیماریهای روانی تلقی شود (به نقل از ستوده اصل، ۱۳۸۶).
ـ اسفندآباد و نادری(۱۳۸۸) در مطالعه خود نشان داده اند که افراد معتاد در مقایسه با افراد غیر معتاد نگرش مذهبی و کیفیت زندگی پایین تری داشتند. در کل، رابطه مثبت معنی داری میان نگرش مذهبی و کیفیت زندگی بین هر دو گروه وجود داشت.
ـ جعفری (۱۳۸۸) نشان داد که دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی درونی بیش از دانشجویان دارای جهتگیری مذهبی بیرونی از شیوه های مقابله ای مساله محور استفاده کرده اند . همچنین دانشجویان دارای جهت گیری بیرونی بیش از دانشجویان دارای جهت گیری مذهبی درونی از شیوه هی مقابله ای هیجان محور استفاده کرده اند.
ـ جعفری (۱۳۸۸) در پژوهشی رابطهی جهتگیری مذهبی (درونی ـ بیرونی) را با شیوههای مقابله با استرس در دانشجویان دانشگاه ابهر مورد مطالعه قرارداد. یافتههای بهدست آمده از این تحقیق نشان داد که دانشجویان دارای جهتگیری درونی، بیشتر از شیوههای مقابلهای مسئله محور استفاده میکنند و در مقابل دانشجویان با جهتگیری مذهبی بیرونی، بیشتر روی به سمت شیوههای هیجان محور برای مقابله با استرس میآورند.
ـ حمید (۱۳۸۸) در پژوهشی که به بررسی رابطه نگرش مذهبی با سلامت روانی و عملکرد سیستم ایمنی بدن می پرداخت، نتیجه گرفت که افرادی که نگرش مذهبی قویتری دارند از لحاظ سیستم ایمنی و سلامت روان از وضعیت بهتری برخورداند (به نقل از بهمنی، ۱۳۸۹).
ـ اژدری فرد، قاضی و نورانی پور (۱۳۸۹) به بررسی تأثیر آموزش عرفان و معنویت بر سلامت روان دانش آموزان پرداخته اند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که آموزش عرفان و معنویت در افزایش سلامت روان و بهبود عملکرد جسمانی و اجتماعی و کاهش اضطراب و افسرگی دانش آموزان تأثیر دارد.
ـ رضایی(۱۳۸۹) در تحقیقی نشان داد که تفاوت معنی داری بین دانشجویان زن و مرد در خرده مقیاس های هوش اجتماعی ترومسو وجود ندارد. همچنین در ارتباط با سن ، همبستگی پایین فقط با نمارت خرده مقیاس آگاهی اجتماعی مشاهده شد.با این حال بین سن و خرده مقیاس های پردازش اطلاعات اجتماعی و مهارت های اجتماعی رابطه معنی داری وجود نداشت.
ـ موسوی و اکبری زردخانه (۱۳۸۹) پژوهشی با هدف بررسی الگوی رابطه دینداری و سلامت روان بر روی دانشجویان انجام دادند. نتایج حاصله نشان داد که در دانشجویان دختر، کلیه مؤلفه های دینداری با سلامت روان رابطه معکوس دارند؛ ولی تنها رابطه علائق و عواطف دینی با جسمانیسازی و اضطراب معنادار شده است. در گروه پسران، اضطراب، افسردگی و سلامت عمومی با کلیه زیرمقیاسهای دینداری رابطه معکوس و معنادار دارد. نیمرخ کلی دینداری و سلامت روان دختران و پسران دانشجوی ایرانی مشابهاند.
ـ نوذری و غلامی (۱۳۸۹) نتایج این پژوهش با هدف بررسی رابطه جهتگیری مذهبی و التزام عملی به اعتقادات اسلامی با سلامت روان دانشجویان نشان داد، بین «جهتگیری درونی» با «سلامت روان» رابطه مثبت و معنادار وجود دارد و بین «جهتگیری برونی اجتماعی» با «سلامت روان» رابطه منفی و معناداری وجود دارد.
ـ اورکی ، برقی ایرانی ، علی اکبری دهکردی (۱۳۹۰) پژوهشهای دین روان شناسان نشان می دهد که اساسی ترین و مهمترین مسئله در شخصیت سالم ، وحدت روانی است که در بین سیستم های ارزشی مذهب بالاترین قابلیت را برای ایجاد این وحدت داراست . این وحدت شخصیت در وضعیت قوا و استعدادهای مختلف نمود پیدا می کند . در پژوهشهای مختلف نشان داده شده که مذهب و اعتقادات مذهبی باعث سیستم ایمنی سالم و سلامت روانی بهتر در افراد می شود.
ـ کجباف، سجادیان، کاویانی، انوری (۱۳۹۰) پژوهشی با هدف بررسی رابطه سبک زندگی اسلامی با شادی در رضایت از زندگی دانشجویان شهر اصفهان انجام دادند. نتایج پژوهش نشان میدهد که سبک زندگی اسلامی و شادکامی، با رضایت از زندگی دانشجویان در سطح (۰۰۱/۰< p ) و شادکامی با ۶ خرده مقیاس سبک زندگی اسلامی در همان سطح و خرده مقیاس سلامت با رضایت از زندگی همبستگی مثبت و معناداری دارند.
ـ جوادیآملی (۱۳۹۱) در کتاب وزین مفاتیحالحیات به بیان روشهای عملی و تأثیر آنها در در زندگی اسلامی پرداخته است.
ـ حسینی(۱۳۹۱) در تحقیقی بین دانشجویان دانشگاه آزاد کرج به بررسی رابطه بین جهتگیری دینی و احساس تنهایی پرداخت. نتیجه به دست آمده از پژوهش وی روشن نمود که هر چه جهتگیری دینی افراد بالاتر باشد، احساس تنهایی آنها کمتر است و هر چه جهتگیری دینی افراد پایینتر باشد، احساس تنهایی آنها بیشتر است. به عبارتی میتوان گفت، افراد مذهبی در مقایسه با افراد لاییک و کسانی که خداوند را سرد و بیتوجه به خود میپندارند کمتر احساس تنهایی کرده و کمتر به بدبینی، افسردگی و پریشانی دچار میشوند. آنها در برابر تنیدگیهای عمدهی زندگی از بیماری گرفته تا جنگ بهتر مقابله می کنند.
۲-۶-۲- تحقیقات خارجی
ـ یونگ (۱۹۳۳) که در جریان فعالیتهای رواندرمانی خود دریافت «اعتقاد دینی می تواند موجب بالا بردن یکپارچگی و معنادادن به شخصیت فرد گردد. وی متوجه شد که تمام افرادی که مبتلا به بیماری روانی شده اند، فاقد آن معنا، استواری و انسجامی هستند که اعتقاد دینی قادر است به افراد بدهد.»
ـ اسیپاو و والش (۱۹۷۳)؛ سی رایت ، دان و گریسو و مارگولیس (۱۹۸۹)؛ مارکس ، ویلیامز و کلاریج (۱۹۹۴) نشان داده اند که اندازه های هوش اجتماعی هم در موقعیت های بالینیو هم در موقعیت های انتخاب کارکنان کاربردهای سودمندی دارد.
ـ برگین و همکاران (۱۹۸۸) با فراتحلیل ۲۴ مقاله پژوهشی به بررسی رابطه بین مذهب با سلامت روانی پرداختند و نشان دادند که بین مذهب و سلامت روانی رابطه مثبت وجود دارد. به این معنا که افراد دارای جهتگیری مذهبی درونی یعنی افرادی که معتقدند مذهب در ذات آنها ریشه دارد، در مقایسه با افرادی که جهتگیری مذهبی بیرونی دارند، یعنی مذهب را وسیلهای برای دستیابی به چیزهای دیگر میدانند، سلامت روانی مثبتتری دارند.
ـ میکروسکی و تاس[۱۲۲] (۱۹۸۹) نشان داده اند مردمی که فعالانه درگیر مسائل مذهبی هستند، در مقایسه با افراد کمتر مذهبی، دچار اضطراب کمتری می شوند.
ـ الیسون [۱۲۳](۱۹۹۱ ) مشاهده کرد که افراد دارای گرایش مذهبی دارای خشنودی بیشتری از زندگی هستند و شادمانی و نشاط بیشتری دارند و در مبارزه با رویدادهای فشارزای زندگی ، پبامدهای روانی – اجتماعی منفی کمتری را نشان می دهند لذا از سلامت بالاتری برخوردارند ( به نقل از بهرامی احسان و تاشک ، ۱۳۸۳ ).
ـ کامرفورد[۱۲۴] (۱۹۹۳) نیز باورهای دینی را موجب کاهش افسردگی میداند (به نقل از دادفر، ۱۳۸۳).
ـ واتسون و همکاران (۱۹۹۴) با نمونه ای متشکل از ۳۵۱ آزمودنی به این نتیجه رسیدند که افراد داری جهتگیری مذهبی درونی از نظر شناختی منطقیتر هستند، سازشیافتگی بیشتری از خود نشان می دهند و سلامت روانی بیشتری برخوردارند.
ـ لیندگرن[۱۲۵] (۱۹۹۵) شواهد زیادی را که نشاندهنده تأثیر مثبت باورهای دینی بر زندگی مددجویان و درمان بیماریهاست ارائه نموده است (به نقل از دادفر، ۱۳۸۳).
ـ استوارد و جو [۱۲۶]( ۱۹۹۸ ) نشان دادندکه روحیه مذهبی به طور چشمگیری با سلامتروان و سازگاری در ارتباط است و افرادی که خود را بیش از همه مذهبی می دانند از دیگران سازگارترند (به نقل از بهرامی احسان و تاشک ، ۱۳۸۳ ).
ـ استوارد و جو (۱۹۹۸) در پژوهشی در مورد ۱۲۱ دانشجو نشان دادند که روحیه مذهبی به صورت چشمگیری با سلامت روان و سازگاری در ارتباط است و افرادی که خود را بیش از همه مذهبی میدانند از دیگران سازگارترند و بالاترین عملکرد تحصیلی را دارند.
ـ برگین و استینچ فیلد (۱۹۹۸) طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیدند که دانشجویان مذهبی اغلب در دامنه بهنجار مقیاسهای اضطراب ، افسردگی و سایر مولفه های شخصیت وسلامت روانی قرار می گیرند قابل ذکر است که این تحقیق درباره نمونه های مختلف از نظر سنی ، نژادی ، سطح تحصیلات و… انجام شده است و با وجود این تفاوت ها همه آن ها به این نتیجه رسیدند وجود رابطه میان جهت گیری مذهبی و سلامت روانی دست یافتند این شباهت نشان می دهد که تفاوت فرهنگی در تعریف از مذهب در فرهنگها و نژاد های مختلف باز هم میان گرایش به مذهب و کاهش اختلالات روانی یا وجود این شباهت نشان می دهد که تفاوت فرهنگی و تفاوت در تعریف از مذهب در فرهنگ های مختلف باز هم میان گرایش به مذهب و کاهش اختلالات روانی یا جود سلامت روانی وجود دارد. به طور کلی رابطه دین با زندگی روزمره و همچنین رابطه هوش با زندگی مورد توجه بسیاری از محققان غربی قرار گرفته است.
ـ لد (۱۹۹۹) مهارت های اجتماعی را به عنوان رفتار هایی تعریف کرد که برای بهبود پیامد های ارتباطی مثبت مانند پذیرش همسالان و دوستی در نظر گرفته می شود. همچنین عاطفه غالباً به عنوان مؤلفه ای مفید و حتی حیاتی برای بروز واکنش های سازگارانه درمقابل موقعیت های اجتماعی به حساب می آید.
ـ آرگیل [۱۲۷]( ۲۰۰۰ ) آداب و رسوم مذهبی را به عنوان فعالیتهای گروهی می داند که باعث تغییر افراد و روابطشان می گردد . وی بر این باور است که این فعالیتهای اجتماعی به اعضای گروه قدرت می بخشد و مردم را به سوی گروه ها و ارزشهای گروهی سوق می دهد میگیرد( به نقل از تبرایی ، فتحی آشتیانی و رسول زاده ، ۱۳۸۶) .
ـ یانگ و همکاران (۲۰۰۰) در پژوهشی نشان دادند که معنویت به عنوان سازه، نقش مهمی بر سازگاری روانشناختی دارد و میتوان از آن در کار بالینی با مراجعین کمک گرفت.
ـ سیلوارا، مارتینوس و داهل (۲۰۰۱) در پژوهشی همبستگی پایین و معنی داری بین سن و نمرات پردازش اطلاعات اجتماعی مشاهده کرده و به این نتیجه رسیده اند که بین خرده مقیاس مهارت اجتماعی و آگاهی اجتماعی و سن رابطه معنی دار وجود نداشت.
ـ کونیگ[۱۲۸] و همکارانش (۲۰۰۱) ۱۷ مطالعه را یافتهاند که نشان میدهد رابطه مثبتی بین مذهبی بودن و خشنودی در بین افراد مسن تر وجود داشته است. همچنین آنها هفت مطالعه را یافته اند که بر اساس آن، رابطه ای بین متغیرهای مذهبی خشنودی وجود نداشته است.
ـ باورز و همکاران (۲۰۰۲) درمطالعات خود به این نتیجه دست یافتند که عواطف و احساسات چه از لحاظ شکل دهی و تاثیر بر برخوردها و چه از لحاظ حفظ و پایان دادن روابط ، تاثیر قابل توجهی بر روابط میان فردی دارند. روابط ما با دیگران در صورتی کارآمد و مفید است که بتوانیم عواطف و احساسات خود را از طریق پیامهای کلامی (زبانی) و غیر کلامی با دیگران در میان بگذاریم و تمامی این عوامل به هوش اجتماعی افراد بستگی دارند.کسانی که از نظر هوش اجتماعی قدرتمندند ، میتوانند کاملاً راحت با افراد ارتباط برقرار کنند ، واکنشها و احساسات آنان را به سرعت دریابند، دیگران را رهبری کنندو سازمان دهند وبه مشاجراتی که می تواند در هر فعالیت بشری شعله ور شود ، خاتمه دهند. آنها طبیعتاً رهبرند . آنها افرادی هستند که به دیگران نیرو می دهند . این افراد در نظر دیگران از محبوبیت بسیار زیادی برخوردارند.که این ویژگی ها می تواند هم در دختران و هم در پسران مشاهده شود.امروز نسبت به سال های پیش تفاوت های دختران و پسران ، دراستعداد های گوناگون روابط میان فردی یا هوش اجتماعی، شکل دهی عواطف و احساسات در برخورد با دیگران در اجتماع رو به کاهش است و در اثر تغییرات اساسی که نگرش جامعه ایجاد شده است هر دو جنس از فرصت های مساوی برای رشد و شکوفایی استعداد های گوناگون برخوردارند، که یکی از عوامل کاهش این تفاوت فرصت حضور زنان در فعالیتهای مختلف اجتماعی و رسیدن به مقاطع عالی تحصیلی نسبت به گذشته به واسطه تحولات اجتماعی و کسب اعتماد به نفس بیشتر که به نوبه خود در ایجاد روابط اجتماعی آنها مؤثر بوده است.
ـ سالووی ، مایر و کاراسو (۲۰۰۲) نشان داده اند که هوش عاطفی (اجتماعی) سبب افزایش بهره وری می گردد؛ چرا که هوش عاطفی با کاربرد عواطف ، موجب تولید عقاید و بوز یک احساس و تقویت روح همکاری گروهی می شود و با درک و فهم عواطف خود و دیگران موجب کسب بینش نسبت به انگیزه های افراد در محیط می شود.
ـ الیوت و همکاران (۲۰۰۳) نشان دادند که از طریق آموزش مهارت های اجتماعی می توان به پیشرفت مهارتهای اجتماعی و سازگاری اجتماعی نوجوانان کمک کرد.
ـ متسون فی ، کوی و اسمیت (۲۰۰۳) مهارت های اجتماعی را به عنوان رفتارهای قابل مشاهده و قابل اندازه گیری تعریف کردند که استقلال قابلیت پذیرش و کیفیت مطلوب زندگی را بهبود می بخشد.
ـ مکنالتی و دیگران (۲۰۰۴) در پژوهش خود نشان دادند که دین تأثیر قابل ملاحظهای در سازگاری افراد دارد و از آن میتوان در کار بالینی افرادی که خواهان روان درمانی مذهبی هستند استفاده کرد.
ـ کامر (۲۰۰۵ ) پژوهشهای خود بیان می کندکه افراد مذهبی در مقایسه با افراد غیر مذهبی و کسانی که خداوند را سرد و بیتوجه به خود میپندارند کمتر احساس تنهایی کرده و کمتر به بدبینی ، افسردگی و اضطراب دچار می شوند . آنها در برابر استرسورهای عمده زندگی از بیماری گرفته تا جنگ بهتر مقابله می کنند و کمتر اقدام به خودکشی می کنند.
ـ ناوارا و جیمز (۲۰۰۵) در تحقیقی نشان دادند افرادی که در مقیاس جهتگیری بیرونی نمرات بالاتری را کسب کرده بودند استرس بیشتری داشته اند ولی افرادی که نمرات بالایی در جهتگیری مذهبی درونی داشته اند، استرس کمتری را نشان میدادند.
ـ گارتنر[۱۲۹] (۲۰۰۶) در زمینه سلامت عمومی و اعتقادات مذهبی، شش مقاله را بررسی کرد و دریافت که در تمام این مطالعات، بین اعتقادات مذهبی و سلامت عمومی، رابطه مثبتی وجود دارد.
ـ جان استون[۱۳۰] و دیگران (۲۰۰۸) با بررسی رابطه میان دیانت، معنویت و بهداشت روانی در ۶۳ نفر (۳۱ نفر سالم و ۳۲ نفر مبتلا به سکتهی مغزی) اعلام کردند که اعتقادات مذهبی در درجه اول با سلامت روحی افراد در ارتباط است، تا سلامت جسمی. و به طور کلی افراد با اعتقادات مذهبی از سلامت روان بیشتری برخوردارند. از طرفی اعتقادات مذهبی می تواند به جلوگیری از پریشانی روحی در بیماران کمک کند.
ـ سیورز (۲۰۰۸) با بررسی تاثیر آموزش مهارت های اجتماعی بر پیشرفت مهارت های اجتماعی و بر رفتار دانش آموزان نشان داد که استفاده از راهبرد های آموزش مهارت های اجتماعی مانند الگوسازی، بازی نقش، تقویت مثبت و تکرار تمرین دانش آموزان را در ایجاد و گسترش روابط اجتماعی مثبت با دیگران و تطبیق موثر با شرایط و انتظارات آنها کمک می کند.
ـ پاتریک فاگان[۱۳۱] (۲۰۱۰) نشان میدهد اعمال مذهبی در بالا بردن سطح بهداشت عمومی فرد، کاهش افسردگی، به دست آوردن عزت نفس و خشنودی در روابط فردی و اجتماعی مؤثّر است. به نظر وی افزایش سطح سلامت عمومی، تأثیر بسزایی در زیاد شدن طول عمر شخص و امکان بهبودی از بیماری و کاهش ابتلا به بیماری های کشنده دارد (به نقل از گرانچر[۱۳۲]، ۲۰۱۰).
ـ مالتبی[۱۳۳] و دی[۱۳۴] (۲۰۱۰) نشان دادند که مذهب، سطح بهداشت عمومی را افزایش میدهد.
ـ نونیمیکر[۱۳۵]، مکنیلی[۱۳۶] و بلوم[۱۳۷] (۲۰۱۲) در تحقیقی که با هدف بررسی رابطه دینداری و سلامت عمومی نوجوانان سامان دادند، به این نتیجه رسیدند که دینداری در برابر اعمالی مانند سیگار کشیدن، نوشیدن الکل، مصرف مواد افیونی، برقراری رابطه جنسی نامتعارف و…، از نوجوانان محافظت می کند (نقل از یانگ، پینگ و ماو[۱۳۸]، ۲۰۱۲).
در این فصل سعی بر این بوده است که آنچه در فصل چهارم بدست آمده با نظریه ها و یافتههای مطالعات پیشین مقایسه شود و مورد بحث قرار گیرد.