گفتمان پهلویسم به دنبال قبضه قدرت و حذف کلیه مخالفان، با برجسته کردن نقاط ضعف گفتمان چپ، جنگ روانی شدیدی را علیه حزب توده به راه انداخت و آن را به اتخاذ مواضع تحریک به شورش، آشوب، اعتصاب، حمایت از تجزیه طلبی، جاسوسی برای شوروی، تشکیل سازمانهای غیر قانونی، ایجاد جمهوری های مستقل در آذربایجان در سال ۱۳۲۵ و طراحی جمهوریهای مشابهی در آینده و تقسیم ایران به شماری دولت کوچک وابسته به شوروی متهم کرد. حتی در مخالفت با مرامنامه حزب، اعلام کرد که این گفتمان الحاد را گسترش میدهد، مذهب را افیون تودهها دانسته و به قرآن کریم و علمای شیعه حمله میکند. در ادامه حزب را دشمن قسم خورده نه تنها سلطنت و مالکیت خصوصی، بلکه ایران و اسلام معرفی نمود (رهبری، ۱۳۸۴ :۲۷۴-۲۷۵).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همان طور که بیشتر بیان کردیم اساسنامه و مرامنامههای یک گفتمان نشان از برجستهسازی دالهای شناور و مرکزی آن دارد که درمراحلی با ایجاد زنجیره همارزی در کنار هم به مفصلبندی دست یافته و تبدیل به هژمون می شوند، اما در مواقعی ممکن است به دلیل عدم انسجام معنایی میان این دالها که در اساس نامه و یا مرامنامه یک حزب نمودار میگردد ، توان تبدیل به هژمونی را نداشته باشد. از همینرو حزب توده نیز نتوانست در چارچوبههای مرامنامه و اساسنامه خویش رفتار کند.
ناتوانی تشکیلاتی، ناکارآمدی، سردرگمی تحلیلی، تناقضات فکری و رفتاری، غفلت و اشتباه کاری، وابستگی به شوروی کمترین توضیحی است که میتوان در این برهه از زمان به حزب توده وارد دانست. همکاری تقریباً همه رهبران بازداشت شده با فرمانداری تهران و امضاء تنفر نامهها در زندان که به دستور رهبری حزب صورت گرفت (برهمان، همان: ۴۹). تأثیر منفی در میان هواداران در بیرون داشت. به رغم تصریح فعالان چپ مستقل و ملی به خطاها و خیانتهای توده، باز هم جنبش چپ نتوانست در میان مردم از جایگاه قابل قبول توجهی برخوردار گردد. گرچه تلاشهایی برای احیاء جنبش انجام گرفت، اما این فعالیت جز در سطح برخی روشنفکران جایگاهی نیافت.
آنچه در مجموع در رابطه با افول گفتمان چپ طی سالهای ۲۰ تا ۱۳۳۲ گفته شد باید به این نکته اشاره که ؛ در شرایطی که اوضاع سیاسی- اقتصادی کشور گفتمان هژمون در ارتباط با مسائل اجتماعی خصوصاً در توزیع عدالت اجتماعی دچار بیقراری شدند، دال برابری جمعی به عنوان دال مرکزی گفتمان چپ در چنین شرایطی ایجاد شد تا محبوبیت ایجاد نماید و قابلیت دسترسی پیدا کند اما، به تدریج مشخص شد که این دال در مفصل بندی با سایر دال ها از جمله مالکیت اشتراکی معنایی را ایجاد نمود که آن معنا، معنایی مورد انتظار جامعه ایران به عنوان عدالت اجتماعی تأمین کننده نیاز جامعه باشد، نبود بلکه معنایی را ایجاد می کرد که با ارزش های اجتماعی از جمله مالکیت خصوصی و حوزه های دینی ناسازگار بود از همین رو، می توان نتیجهگیری کرد که دالی که در شرایطی خاص و بدو امر به گفتمان قابلیت دسترسی داد با آشکار شدن ابعادش برای اذهان عمومی موجب تزلزل قابلیت اعتبار و مشروعیت آن گردید. علاوه برآن، گفتمان چپ از یک سو با فدا کردن منافع ملی در راه اهداف و آرمان های کمونیسم بین الملل و از سوی دیگر با تأکید بر ابعاد و زوایای ماتریالیستی دیالکتیک تاریخ و فعالیت های ضد مذهبی، از درک آرمان ها و باورهای مذهبی جامعه ایران ناتوان بود، که همین امر ضعف و به حاشیه راندن گفتمان چپ را فراهم نمود.
از همین رو، جوانان روشنفکر که در دستیابی به اهداف دچار نوعی سرخوردگی شده بودند، ضمن ناکارآمد خواندن حزب توده به عنوان برترین سوژه گفتمان چپ، با به چالش کشیدن برخی از دالهای این گفتمان از جمله حمایت بی چون و چرا از شوروی، تغییر رویه داده و با مفصل بندی دال های جدیدی سعی نمودند یک نظام معنایی خاص را ارائه دهند، تا منطبق با شرایط داخلی و بین المللی بتوانند ناکامی سوژه سیاسی گفتمان چپ را جبران و در راستای هژمونی آن گام بردارند. در زیر به برخی از آنها اشاره میگردد.
سازمان انقلابی حزب توده
از جمله سوژههای گفتمان چپ که از حزب توده منشعب گردید، سازمان انقلابی حزب توده میباشد. بعد از سرکوبی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از سوی گفتمان حاکم، جریانات بین المللی و سازشکاری حزب توده، بخشی از جوانان به این نتیجه رسیدند که ادامه همکاری با رهبران حزب، به خاطرمشی سازشکارنه آنان میسر نیست (حسینیان، ۱۳۸۸ :۴۴۸).
در این زمان، افکار و «ایدئولوژی مائوئیسم» در میان دانشجویان ایرانی مقیم غرب رشد یافت. که این امر منجر به انشعاب دو تن از رهبران از حزب توده و پیدایش سازمان انقلابی گردید. این گروه موضع خود را در اعتراض به حزب توده بیان نمودند؛ «اعتقاد به اینکه شوروی سوسیال امپریالیست شده است، چین مرکز انقلاب جهانیاست، رهبری حزب توده خائن است و باید با جنگ مسلحانه پیروز شد» (کیانوری، ۱۳۷۱ :۴۲۹) در همان حالی که حکومت کمونیستی شوروی سیاست خارجی خود را بر مبنای همزیستی مسالمتآمیز انجام می داد، مائو شعار انقلاب مستمر در سراسر جهان علیه بقایای امپریالیسم را سر میداد. این بار ایدئولوژی و افکار «مائو» بود که به عنوان سنبل و نشانه در میان جوانان سازمان انقلابی جذابیت پیدا کرده بود (حسینیان، همان :۴۴۸ -۴۴۹).
سازمان برای اثبات نظرات خود، اعزام بهمن قشقاوی و پس از آن، ایرج کشکولی به ایران را برای پیوستن به شورش عشایر و ایلات کوچ در استان فارس و گسترش جنگ مسلحانه را در دستور کار قرار داد. همچنین پرویز نیکخواه برای طرح نظریه انتقال رهبری به ایران اعزام شد. نتیجه هردو اقدام با شکست مواجه شد علاوه بر اینکه اعترافات و همکاری نیکخواه با دستگاه موجب بهت همرزمان وی گردید، به زودی سازمان انقلابی نیز دچار انشعاب گردید. سه توده ایی منشعب از توده که به سازمان پیوسته بودند با اخراج از سازمان انقلابی، در دهه ۵۰ «سازمان مارکسیستی طوفان» را به وجود آوردند که بیشتر در خارج از کشور فعال بود(بهروز،۱۳۸۵: ۴۶). بزودی سازمان انقلابی نیز بدون آنکه کاری از پیش ببرد دچار شکست شد و به بن بست رسید. آنها میخواستند تجربه چین را در ایران تکرار کنند بدون آنکه بدانند که دهقانان ایران دست کم در سبز فایل فاقد خصلت انقلابی بودند و اکثر جنبشهای اجتماعی در ایران قرن بیستم، در مناطق شهری متمرکز بودند (بهروز، همان :۹۳). علاوه بر آن، بزرگترین ضربهایی که به این گروه در دهه ۵۰ وارد شد. گسترش رابطه چین با غرب و روابطه حسنه با شاه ایران بود. نیروهای انقلابی که تا این زمان شوروی را سرزنش میکردند و از چین دفاع مینمودند، از این تغییر سیاست چین متحیر شدند. «در نتیجه این سازمان به علت سردگمی در تغییر موضع خود، فقدان رهبری لایق، بیتجربگی و ناآگاهی از مسایل ایران دچار آشفتگی و انشعاب شدند». (حسینیان، ۱۳۸۸ :۴۵۱).
سازمان همچنان با همان نظام معنایی حاصل از مفصلبندی دالهای گفتمان چپ به فعالیتش ادامه داد. با این تفاوت که به دلیل عدم توفیق دستیابی به اهداف و هژمونی گفتمان خود در مقابل گفتمان پهلویسم، مشی مسلحانه را جایگزین روش مسالمت آمیز با گفتمان حاکم نمود.
سازمان چریکهای فدایی خلق:
یکی دیگر از سوژههای فعال گفتمان چپ، سازمان چریک های فدایی خلق می باشد.این سازمان در اواخر دهه ۱۳۴۰ از پیوست دو گروه مارکسیستی جزنی- ظریفی و احمدزاده- پویان تشکیل گردید. ایدئولوژی مارکسیسم– لنینیسم، استقلال از شوروی و سایر کشورهای کمونیستی و سرنگونی گفتمان پهلویسم از طریق همگانی کردن مشی مسلحانه، از جمله اهداف اصلی این گروه بود. (حسینیان، همان: ۴۵۱).
سازمان در آغاز به ارائه تحلیلی از تاریخ سیساله (توسط جزنی) ایران و اصلاحات ارضی و وضع طبقه ی کارگر وضعیت سرمایهداری وابسته ، جامعه روستایی ایران و امپریالیسم پرداخت. گروه برای انجام مبارزه مسلحانه نیازمند اسلحه و انتخاب شیوه مخفیانه بود. اما به دلیل بیتجربگی در مبارزه مخفی و به دنبال تماس با عامل نفوذی ساواک در حزب توده یعنی عباس شهریاری در سال ۱۳۴۶ دستگیر شدند. بیژن جزنی در سال ۱۳۵۴ به همراه شش تن دیگر از همبندان در زندان کشته شدند.
دیدگاه بیژن جزنی با احمدزاده در مواردی با یکدیگر متفاوت بود. از جمله احمد زاده به تئوری مبارزه مسلحانه و جزنی به تبلیغ مسلحانه اعتقاد داشت. همچنین در مورد امپریالیسم و دیکتاتوری و تقدم و تأخّر آنها اختلاف وجود داشت. شعار جزنی سرنگونی دیکتاتوری و حامیان امپریالیستی آن بود. یعنی ابتدا دیکتاتوری بعد امپریالیسم در حالی که شعار احمدزاده سرنگونی امپریالیسم بود اما هر دو قبول داشتند که اصلاحات ارضی تحولات عمیقی در جامعه به وجود آورده است و آنچه جانشین صورتبندی اجتماعی–اقتصادی پیشین سرمایه داری شده سرمایهداری وابسته است. آنها نظام سرمایه داری وابسته ایران را در پیوند دیکتاتوری دولتی ارزیابی میکردند. جزنی از شکاف میان احزاب شوروی و چین آگاهی داشت و معتقد بود که گفتمان چپ در ایران در این خصوص باید بی طرف باشد. (بهروز، همان منبع: ۱۰۹-۱۱۸)
نظرات احمدزاده نیز که معتقد به تئوری مسلحانه بود در مقابل نظریه تبلیغ مسلحانه جزنی بود نیز راه به جایی نبرد. بالاخره این سوژه گفتمان چپ، در عملیات حمله به پاسگاه سیاهکل که مهترین عملیات آنها بود از سوی رژیم شناسایی و دستگیر شدند. «این گروه به سبب تفکر کلیشهایی، عدم ارتباط فرهنگی با مردم، نداشتن پایگاه اجتماعی و وابستگی به اندیشههای وارداتی و بیگانگان نتوانستند در دستیابی به اهداف توفیق یابند. با بروز مشکلات جدیتر، دچار انشعاب شدند و گروهی به دیدگاه حزب توده نزدیک شده و گروهی نیز به مبارزه چریکی وفادار ماندند.» (نظری،۱۳۸۷: ۸۴)
بالاخره با گسترش موجب بیداری اسلامی و ظهور گفتمان اسلام سیاسی در ایران، موجب بیاعتباری نظریات مارکسیستی– لنینیستی و مائویستی که برپایه افکار ضدمذهبی شکل گرفته بود را فراهم آورد. و بدین ترتیب گفتمان چپ که نمایندهی طیف محدودی از چپ سنتی را رهبری مینمود، ضمن درک ناتوانی خود در برانداختن ایدئولوژی فراگیر و ترسیم هویتی متشکل از تمام گروهها ناچار شد که با موج برآمده از مردم همراه شود. (نظری، همان منبع :۸۵)
ناکارآمدی گفتمان ملیگرای لیبرال
همانطور که در فصل گذشته به طور مشروح توضیح داده شد، «در اواخردههی ۲۰ بحرانهای شدیدی بین گروههای مختلف سیاسی آغاز شد. ائتلاف بین نیروهای غالب به زودی پس از تحقق اهداف مورد نظر از هم پاشید و بحرانهای شدیدی بین گروه های مختلف سیاسی از سر گرفته شد. با وجود این، اگر چه پویایی گفتمان پهلویسم به شکست خواسته های قومیتگرا برای خودمختاری و نیز جنبش های طبقات تحت سلطه در اواسط و اواخر دهه۲۰ کمک کرد اما با این حال، کمی بعد مسائل قومی و تعارضات طبقاتی تحتالشعاع بهره برداری نفت ایران به وسیله انگلیس قرار گرفت. علاوه بر آن، مالکین بزرگ و بازرگانان از حکومت مستبدانه رضا شاه آزرده خاطر بودند و مایل به ظهور دیکتاتوری جدیدی نبودند. در این میان سیاستمداران و هر کسی که بیشتراز دیگران قادر بود مفاهیم ملیگرایی و محدودیتهای قدرت مستبدانه شاه را به گونهایی تشریح و بیان کند از اقبال بیشتری برای رهبری توده و وارد عمل کردن آنها برخوردار بود. در درون چنین حوزه گفتمانی تقابل منافع ملی و منافع خارجی و دموکراسی در مقابل استبداد موجب ظهور گفتمان ملیگرای لیبرال و تبدیل آن به قدرتمندترین سوژهی سیاسی کشور در ابتدای دهه ۲۰گردید.» ( معدل، ۱۳۸۲: ۵۲).
گفتمان مخالف غالباً بر دال هایی چون ملی گرایی، سکولاریسم، جدایی دین از سیاست و اتخاذ شیوه غربی تاکید می ورزید. «رهبران ملی بر آن بودند تا مشکلات اجتماعی– اقتصادی و سیاسی جامعه را بر اساس پارامترهای جهان ایدئولوژیکی که در بر گیرنده گفتمان دولت نیز بود حل کنند ( معدل، همان: ۶۶). اما طولی نکشید که به دلایلی چند جبهه ملی از هم پاشید: کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ نقطه پایانی بر فعالیتهای پس از شهریور ۱۳۲۰ بود.
اما آنچه که زمینه انجام کودتا و حاشیهرانی گفتمان ملیگرای لیبرال را فراهم نمود، ناکارآمدی درون گفتمانی بود. بر همین اساس، مسأله اصلی پیش از دخالت آمریکا و انگلیس، ضعف داخلی مجموعه نیروهای ملی و مذهبی و ناکارآمدی احزاب سیاسی، بدلیل ضعف و ناتوانی ساختاری گفتمان ملیگرای لیبرال بود. شرایطی که انجام کودتا را با کمترین هزینه و به سهولت برای دربار رقم زد. نهضت مقاومت ملی شدن نفت که می توانست آغازی بر تحقق واقعی آرمانهای ملت بر سرنوشت خویش باشد و از حمایت گسترده بینظیر مردم نیز برخوردار بود، بدلیل فقدان انسجام ایدئولوژیک، برنامهای و تشکیلاتی و بروز اختلافاتی آشتی ناپذیر در میان رهبران نهضت، پیامدی جز ضعف و سستی و انفعال در مردم را به همراه نداشت، به سهولت رهبران و مردم تسلیم قدرت کودتاگران گردیدند.
زمینه وشرایط بیقراری ناشی از کودتا، تثبیت هژمونی گفتمان مطلقه پهلویسم را در پیداشت و خفقان ایجاد شده تا سالها بعد فضای سیاسی کشور را در سکوت فرو برد. در این میان تنها گروه انگشت شمار از فعالان سیاسی به تلاشهای سیاسی – نه چندان تاثیرگذار– ادامه دادند. در شرایط پس از کودتا مصدق و یارانش دستگیر، برخی از شخصیتهای سیاسی متواری، شبکه سازمان افسران نظامی حزب توده دستگیر و تعداد قابل توجهی از افسران اعدام و یا به زندانهای طولانی مدت گرفتار شدند، دکتر حسین فاطمی که یکی از سوژههای گفتمان ملیگرای- لیبرال بود، دستگیر و اعدام شد. (شهبانی،۱۳۷۷: ۷۵).
در چنین شرایط بیقراری جامعه، فضا برای فعالیتهای گفتمانهای چپ و ملیگرایی لیبرال و دینی کاملاً بسته شد وتنها در اواخر دهه ۳۰ با روی کار آمدن دولت کندی در آمریکا و نیز حمایت از دکتر امینی، نشانههایی از فضای نسبتاً باز سیاسی ظاهر گشت.
نهضت مقاومت ملی در بیانهای که پیریزی کرده بود، اهدافش را ادامهی نهضت ملی و اعاده استقلال و حکومت ملی ، مبارزه علیه هر گونه استعمار خارجی و مبارزه علیه حکومت های دست نشانده خارجی اعلام نمود. درواقع این اهداف، همان دالهای این گفتمان بودند که توانستند با ایجاد ارتباط معنایی بین دالها به انسجام دست یافته و هژمون گردد. اما به دلایلی همچون ، ضعف رهبری و تشکیلاتی توان جذب بسیج نیروهای سیاسی و مردم را به میزان قابل توجهی از دست دادند.
در بررسی این جدایی مهدی بازرگان به ۱- اختلافات درونی گفتمان ۲- اختلاف میان سوزه های سیاسی گفتمان ملی گرای لیبرال ۳- عدم توجه اعضاء به اصل رازداری در عملیات مخفی نهضت مقاومت ملی ۴- وجود خود بینی، برتری طلبی و توقعات و انتظارات بی جا در احراز عناوین حزبی اشاره میکند.(بازرگان،۱۳۷۵: ۳۰۷). در واقع سوژه های رانده شده از گفتمان ملیگرای لیبرال و ضعیف که خود زمینه پیروزی کودتا را ، ناخواسته فراهم ساخته بودند، در این برهه نیز به دلیل اضافه شدن ضربات مربوط به کودتا، به طریق اولی ، قادر به ایجاد انسجام و سازماندهی موثر نبودند.
بنابراین، نکتهایی که در بیانیه فوق مطرح شد، تأکید بر دال استقلال و بیگانه ستیزی بود. موضوعی که مورد اجماع سوژه های این گفتمان گردید و منجر به شکلگیری آن، یعنی جبهه ملی شد. در حقیقت در این بیانیه سخنی از نظام معنایی ملی گرایی لیبرال به میان نیامد. در واقع این دال به صورت انفرادی از سوی سوژه ها بیان گردید و در مفصل بندی با سایر دالهای این گفتمان قرار نگرفت. زیرا اگر از ابتدای امر تأکید بر نظام معنایی گفتمان مذکور می گردید، ایجاد و تداوم اتحاد در قالب سوژه سیاسی از همان بدو امر دارای سرنوشت غیر قابل پیشبینی بود و شاید حتی چنین اجماعی هرگز شکل نمی گرفت. احزاب نیروی سوم، حزب ایران، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران، هیچکدام قادر به ایفای نقش در این شرایط حساس نبودند. انفعال احزاب سیاسی و سایر رهبران جبهه ملی باعث شد که بخش مذهبی نهضت یعنی آیت الله سید رضا زنجانی، آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان– دکتر سحابی و جوانان وابسته به آنان چون عزت الله سحابی عملا رهبری نهضت مقاومت را در دست بگیرند. در واقع باید گفت با خروج حزب ایران و پس از آن با کنار کشیدن اعضای حزب مردم یعنی تشکیلات نخشب عملاً بار نهضت مقاومت بردوش نیروهای مذهبی افتاد که در فصلهای بعد طور جداگانه در خصوص شکلگیری گفتمانهای مبارز دینی توضیح خواهیم داد.
با توجه به مطالب ارائه شده فوق در خصوص افول و تحول در گفتمان ملی گرای لیبرال در ذیل به عوامل ناکارآمدی و عدم هارمونی گفتمان مذکور خواهیم پرداخت.
عوامل ناکارآمدی گفتمان ملیگرای لیبرال
غلامحسین صدیق، وزیر کشور وقت دولت مصدق معتقد بود که خمیر مایهی کودتای ۲۷ مرداد در روز ۳۰ تیر ۱۳۳۲ آماده شد، زیرا عملاً گرایش مردم وطبقات مختلف مردم به دولت مصدق در این روز که به مناسبت سالگرد واقعهی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ تظاهراتی بر پا شده بود، تظاهرکنندگان طرفدار جبهه ملی حضور ضعیف داشتند و از ضعف تشکیلاتی شدید برخوردار بودند. وی مینویسد این تقسیم قوا نشانه ای به وجود آورد که دولت های غربی اولاً در ارزیابی قدرت دکتر مصدق به تضعیف پایگاه دولت معتقد شدند زیرا، تظاهرات تودهایی در آن روز ظاهراً چند برابر طرفداران نهضت ملی بود. دکتر مصدق خود در کتاب خاطرات می نویسد احزاب چپ هر موقع که اراده میکردند توانایی استفاده از آخرین افراد خود را داشتند ولی احزاب ملی چون تشکیلات منسجمی نداشتند از این استفاده محروم بودند. دولت مصدق برای توجیه عدم توجه به این امر معتقد است که در صورت امکان بدبینی شاه و دربار نسبت به وی افزایش می یافت و ممکن بود از همان ابتدا برای حفظ نظام خود از پیشرفت نهضت جلوگیری به عمل آورد.
البته علاوه بر مصدق سهم شخصیت های مهم ملی در عدم سازماندهی نیروهای جبهه ملی نیز قابل توجه است اگر چه مصدق خود به دلیل احراز پست نخست وزیری و مشاغل فراوان در ایجاد سازماندهی توانا نبود اما یاران و شخصیت های دیگر جبهه ملی در این امر چندان کوشا نبودند. حجازی در این مورد می نویسد: «رهبران طراز اول به علت اشتغال تمام وقت در امور سیاسی و مشاغل مهمی که تصدی آن را به عهده داشتند فرصتی برای پرداختن به این امر نداشتند سایر رهبران و مسئولان حزبی نیز غالبا علاقه به مسأله تشکیلات نداشتند و اصولا اهمیتی را که لازمه توجه به آن بود درباره سازماندهی احزاب سیاسی نمیکردند». (حجازی ، ۱۳۷۵: ۹۶). از مطالب فوق چنین برداشت می شود که سوژه سیاسی گفتمان ملیگرای لیبرال به لحاظ تشکیلاتی از انسجام لازم برخوردار نبوده و دارای ضعف تشکیلاتی بودند.
۱- ضعف ایدئولوژیک
از منظر فنی هر سازمان باید دارای حداقل اصول کلی باشد که نقش ایدئولوژی را برای سازماندهی بازی کند. از همین رو ایدئولوژی در یک سازمان منوط به تصلب و ثبات بوده و ضامن نیروی وفادار است به همین دلیل سازمان نباید و نمی تواند از مواضع ایدئولوزیک خود عقب نشینی کند و آن را دچار روزمرگی سازد. در غیر این صورت نیروهای وفادار دچار شک و شبهه خواهند شد و از طرفی دیگر، مسائل سیاسی و اجرایی سازمان بر خلاف مسائل ایدئولوژیک بسیار سیال بوده و به انعطاف در هنگام اجرا نیازمند است. در صورتی که سازمان بدون پیریزی واضع ایدئولوژیک، دست به عمل بزند ممکن است در اندک زمانی بر اثر فعل و انفعالات جامعه شناختی بعضی از الگوهای رفتاری و سیاسی سازمان را در نزد نیروهای وفادار به ایدئولوژی تبدیل کرده و جای خالی آن را در سازمان پر کند در این مرحله که سازمان شدیداً به انعطاف در معامله نیازمند است به دلیل ایدئولوزیک شدن آنها نمیتواند دست به اقدام بزند(عیوضی،۱۳۸۵: ۲۴۸). «این الگو در مورد جبهه ملی اتفاق افتاد و به دلیل ضعیف بودن پایهی ایدئولوژیک قانون نه مادهایی صنعت نفت به یک ایدئولوژی تبدیل شد و کوچکترین انعطاف در اجرای آن به خیانت به نهضت ملی هم معنی میشد. از طرف دیگر آن میزان اصول ایدئولوژیک که برای جبهه ملی عنوان شد نیز دچار مشکلات خاص خود بود که نهضت را به سمت غیرواقع بینانه سوق داد.» (زارعشاهی،۱۳۸۰: ۸۴)
در مورد ضعف پایه ایدئولوژیک جبههی ملی این نکته قابل توجه است که حتی رهبران جبهه خود نیز به این ضعف ایمان داشتند. اما، به دلیل تنوع در ترکیب داخلی جبهه ارائه مطلق هر ایدئولوژی در کوتاه مدت نه تنها امکان پذیر نبود بلکه، این مسأله در آن مرحلهی حساس باعث انقباض شدید جبهه شد. و در نتیجه انشعابات و اختلافات را تشدید میکرد و به همین دلیل تلاش معتبری توسط رهبران نهضت برای این امر صورت نگرفت. دکتر مصدق خود چنین می گوید: «هر چه در طول زندگیام گفتهام برنامه من است» (کی استوان،۱۳۵۵: ۸۶)و باز در نامهایی تشکرآمیز به بازرگان بعد از کودتای ۲۸ مرداد مینویسد: «شما کاری را که ما فرصت و توجه نکرده بودیم یعنی پایهریزی ایدئولوژیک و سازمانی برای مبارزه ملی انجام دادهاید» (بازرگان،۱۳۶۲: ۱۶-۱۷). خلیل ملکی در مجله نبرد زندگی در سال ۱۳۳۵ به بررسی علل ناکامی جبهه ملی میپردازد وی در خصوص ضعف ایدئولوژیک آن می نویسد: «منظور ما این است که شکست نهضت ملی ایران از این گونه حوادث تاریخی نیست که وقوع آن حوادث جبری است بلکه از نوع آن حوادثی است که با رهبری صحیح و داشتن یک ایدئولوژی مناسب می شد از آن اجتناب کرد وی که از فعالان نهضت ملی بود ادامه می دهد «نهضت ملی ایران به خصوص در اول کار از تناقض و یا اختلاف سیاسی که بین آمریکا و انگلیس بود به نفع نهضت ملی استفاده کرد اما متاسفانه بی بند باری دستگاه دولتی و بالا تر از آن بی بند وباری افکار سران نهضت که ما آن بی بند و باری را به لیبرالیسم و عدم تمرکز تعبیر می کنیم نهضت ملی را در بن بست هایی قرار داد.» (مجله نبرد زندگی، ش۱۰، ۱۳۳۵: ۳۴).
چنانکه گفته شدیک سازمان باید پایه ایدئولوژیک داشته باشدو اعضاء و رهبران آن باید برمبنای یک ایدئولوژیکی فعالیت نمایند. در تحلیل گفتمانی، نظام معنایی حاصل از مفصل بندی دال ها، جای ایدئولوژی را می گیرد.به عبارتی در تحلیل گفتمانی، ایدئولوژی همان مفصل بندی حاصل از دال های یک گفتمان می باشد. بنابراین اگر اجماع نظر و تشریک مساعی برمحور نظام معناییِ واحد حاصل از گفتمان واحد صورت نگیرد ساختارشکنی گفتمان مود نظر توسط گفتمان رقیب بسیار آسان خواهد بود و متعاقب آن گفتمان مذکور هژمونی خود را از دست خواهد داد. برای نمونه همان طور که خلیل ملکی گفته است؛ بیبندوباری دستگاه دولتی (یعنی سوژه گفتمان هژمون) و حتی سران نهضت به یکی از دال های گفتمان یعنی لیبرالیسم نسبت داده می شد. این امر نشانگر عدم توافق بر سر نظام معنایی حاصل از مفصل بندی دال ها در بین سوژه های سیاسی گفتمان لیبرال می باشد. در واقع مفصل بندی دالهاست که به گفتمان هویت می بخشد. سوژه های سیاسی گفتمان برای تداوم هژمونی خود می بایستی با هویت مشترک و واحد فعالیت نمایند. در غیر این صورت نمی توانند در دراز مدت پایدار بمانند.
۲- اشتباهات رهبری جبهه ملی:
رفتار مصدق خصوصاً در روزهای نزدیک به کودتا به گونه ای بود که اساساً اجرای کودتا را عملی تر ساخت تا جایی که محمدرضا پهلوی درکتاب مأموریت برای وطنم می نویسد: «واقعاً چنان به مصدق خوشبین نبودم و سوابق وی را نمی دانستم هیچ دلیلی وجود ندارد که بتوانم ثابت کنم که وی مخالف انجام کودتای ۲۸ مرداد بوده است» (پهلوی،۱۳۵۳: ۴۸). خلیل ملکی می نویسد: «فقدان رهبری قاطع و صریح به آنهایی که نقشه و برنامه و هدف قاطعی داشتند اجازه می داد که از بی بند و باری استفاده کنند و علی رغم تمایلات عمومی مردم نهضتی را که همه پشتیبان آن بودند بارها با شکست مواجه کنند. مردم همواره وظیفه خود را انجام می دادند و رهبران خود را در مسند حکومت می نشاندند باز هم بی بند وباری و بینقشگی وضع را متزلزل می کند». بعضی از نویسندگان نیز در مورد مشی سیاسی مصدق ایراد گرفتهاند و معتقدند باید از قدرتی که منبعث از مردم بود با شاه و توطئه گران با قدرت و قاطعیت بیشتری برخورد می کرد کار را یکسره می نمود (نجاتی،۱۳۷۳: ۴۱۵).
نیروهای چپ روحیه محافظه کارانه دکتر مصدق را عامل شکست وی می دانستند و معتقد بودند که وی به اندازه کافی انقلابی نبوده است. آنها معتقدند که مصدق به غلط تنها اقشار متوسط شهری و روشنفکران را مخاطب قرار داده و توده مردم ایران را که ۷۵% آنها کشاورز بوده از نظر دور داشته است. بیژن جزنی یکی از رهبران سازمان چریکی خلق ایران مدعی است که جبهه ملی در بسیج توده ها و رهبری آنها نقش داشت. مصدق با پیروانش رابطه پدر سالاری داشته است. (بیل، ۱۳۶۸ :۴۹۵ .(از سوی دیگر ریچارد کاتم نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران معتقد است «اگر چه نهضت تودهایی به گستردگی و عمق نهضت ملی ایران ناچار به نوعی جذابیت غیر عقلانی تکیه زده بود اما اگر رهبری آن از سطح احساس گرایی توده ایی فراتر می رفت و به آن جهتی عقلانی می داد نهضت میتوانست جنبه معقول پیدا کند. ولی مصدق نیز همانند طرفداران کم نهضت اسیر جنبه های غیر عقلانی شد» (کاتم،۱۳۷۱: ۵۹). در حقیقت، مصدق به عنوان رهبر نهضت ملی و سوژه گفتمان ملیگرای لیبرال نتوانست با ایجاد تعادل بین دالهای گفتمان، نظام معنایی متعادلی خلق نماید تا اتحاد و همراهی دیگر سوژه های سیاسی پایدار بماند.
-
- حل نشدن قضیه نفت:
شرکت نفت ایران و انگلیس در دوران مبارزه برای ملی شدن این صنعت در ایران به عنوان تجسم استعمار خارجی محسوب میشد لذا وجود این شرکت و در اصل این نوع روابط اقتصادی نشاندهنده عدم استقلال ایران بوده وعمده فعالیت های جبهه ملی در این دوران، در قطع روابط نابرابر در جهت تامین استقلال و آزادی مهمترین اهداف نهضت دانسته می شد(زارعشاهی ، ۱۳۸۰: ۹۱). مصدق در جلسه دادگاه دفاعی در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۳۲ صراحتاً میگوید هدف ملت ایران این است که هیچ دولتی در امور مملکت دخالت نکند و ملت ایران از آزادی و استقلال کامل بهره مند شوند(بزرگمهر،۱۳۶۳: ۱۳۶). به هرحال، کوتاه کردن دست استعمار از تاروپود سیاست و اقتصاد ایران از طریق لغو امتیاز نفت و شرکت مربوطه و سعی در ابتدای نهضت قرین توفیقاتی بود اما همین امر در بلند مدت به محوریترین تنش تبدیل شد. حل نشدن قضیه نفت و دست نیافتن مصدق و انگلیس به یک راه حل مشترک عاملی برای پایه ریزی کودتا توسط انگلیس و امریکا در۲۸ مرداد گردید.
با توجه به مطالب ارائه شده در فصل گذشته شکلگیری جبهه ملی، فعالیت ائتلافی از بخشهای مختلف جامعه اعم از مذهبی و غیر مذهبی و چپ و راست بود که در مقابل غیر یا دگر- که همان بیگانه ستیزی بود- به عنوان عامل وحدت بخش توانست به هژمونی برسد، اما بعد ها همین عامل باعث شد تا جبهه ملی نتواند یک دکترین اجتماعی یا مکتبی اجتماعی برای خود تبیین نماید و آن ورود طیف ها و گروههای مختلف بویژه تاثیرگذاری نیروهای مذهبی درجبهه ملی بود علیرغم تمایلات غیر استعماری و ناسیونالیستی، از نظر داخلی جبهه ملی به هیچ وجه به مقابله با مظاهر داخلی وابستگی و عناصر وابسته به بیگانگان نپرداخت (امیری، ۱۳۸۳: ۲۰۳). از نگاه خلیل ملکی این جبهه هر چه در مقابل قدرت های متنفذ و سلطه جو قاطع بود، در مقابل فئودالیته و سرمایه داران با نفوذ که اغلب، هم دست همان قدرت های خارجی بودند، معتدل، سست و عاری از قاطعیت بود (ملکی، ۱۳۷۷: ۷). علاوه بر آن به دلیل نامتجانس بودن گروه ها، نامشخص بودن تشکیلات و وجود افکار و عقاید مختلف و گاه متناقض در آن یک ائتلاف شکننده ایجاد کرده بود که با هر اقدام عمل یا انتصابی مورد مخالفت طیف مقابل قرار میگرفت.
علی رغم همکاری نزدیک روحانیون و اقدامات فداییان اسلام در ملی کردن نفت، ملیگراها و دکتر مصدق هیچ گرایش و توجهی به دین و نقش آن در تحولات سیاسی و اجتماعی نداشتند(امیری، همان: ۲۰۷-۲۰۸) ودر اواخر حکومت خود حمایت علما و روحانیون و افراد مذهبی فعال را هم از دست داد. همان میزان که حرکت های مذهبی و همگام شدن با نیروهای ملی در جهت استقلال، آزادی و قطع دست انگلیسیها و موفقیت در ملی کردن نفت موثر بود به همان میزان به دلیل ضعف مصدق و نگرش وی در جذب این نیروها باعث ضعف و در نهایت عدم هارمونی گفتمان مذکور گردید (امیری، همان :۲۱۴).
این مطلب نشانگر آن است که برخی سوژههای گفتمان ملیگرای لیبرال که صرفاً به صورت تاکتیکی به سوژگی این گفتمان درآمده بودند به شدت با برخی از دالهای آن بهویژه سکولاریسم و لیبرالیسم سر ناسازگاری داشتند و نسبت به سایر دالها از قیبل آزادی، ناسیونالیسم به معنای دیگری غیر از معنای مد نظر این گفتمان پایبند بودند. به عبارت دیگر، سوژههای مذبور با طرد برخی از دال های گفتمان ملیگرای لیبرال و به چالش کشاندن آنها، تصمیم به ارائه تعریف جدیدی از دالها برآمدند و نظام معنایی گفتمان خود را براساس آن شکل دادند.
تشکیل جبهه ملی دوم، سوم و چهارم و تحول در دالهای گفتمان ملیگرای لیبرال
بهار سال ۱۳۳۹ و نطق شاه که در آن سخن از آزادی انتخابات به میان آورده بود، مجدداً زمینه فعال شدن اعضاء جبهه ملی سابق را فراهم ساخت. رهبران نهضت مقاومت طالقانی، بازرگان، سحابی و رهبران سابق جبهه ملی طی نشستی، به فعالسازی سازمانی جدید از همه نیروهای ملی برآمدند. پیامدهای این تلاش مجدد، تشکیل جبهه ملی دوم بود. در درون این گفتمان چهره های شاخصی چون، دکتر غلامحسین مصدق، دکتر عبدالله معظمی، الهیار صالح، سید محمود نریمان، دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و … حضور داشتند. ۳۰ تیر ۱۳۳۹ طی بیانیهایی خبر تشکیل و آغاز فعالیت جبهه ملی دوم انتشار یافت. با شکلگیری جبهه ملی دوم، نهضت مقاومت ملی نیز، تعطیل گردید. استراتژی جبهه ملی دوم در تداوم سیاست مصدق و مبتنی بر مشی مسالمت آمیز و پارلمانی بود. گرچه مصدق نیز همین سیاست را دنبال میکرد. اما تفاوت اساسی در میزان نفوذ شخصی مصدق و اتخاذ تاکتیک های مناسبی بود که مصدق اتخاذ مینمود.
مصدق هیچگاه سیاستی رادیکالی در قبال سلطنت اتخاذ ننمود، اما در قبال دخالتها و زیادهخواهیهای دربار وخانواده سلطنتی به صورتی صریح و قاطع سخن میگفت و شاه را نیز به صورتی زیرکانه و در چارچوب ملاحظات قانونی کنترل میکرد، اما اعضاء جبهه ملی، نه از جاذبه و نفوذ چندانی در میان مردم برخوردار بودند و نه توان و ظرفیت بسیج مردمی را داشتند، در این میان آنان نیز فردی با صلاحیتها و ویژگی های قدرت رهبری وجود نداشت و هم سطحی رهبران جبهه و اختلافات درونی، موضع آنان را ضعیف نگه میداشت. به همین دلیل جبهه ملی نتوانست در این فضای نسبی باز شده– حتی در میان خود از نظری یکدست و موثر در برخورد با دولت امینی و سپس رفراندم اصلاحات ارضی شاه برخوردار گردد.
جان فوران در مقاومت شکننده معتقد است در این وضعیت که امینی خواستار انجام اصلاحات ارضی بدون حضور مجلس بود، اصرار جبهه ملی بر برگزاری انتخابات خطا و اشتباه بوده است. زیرا از اختلافات امینی و جبهه ملی این شاه بود که سود می برد و به شاه کمک می کرد تا امینی را برکنار کند (فوران،۱۳۸۲: ۵۴۰). میان دو جناح جبهه ملی دوم بر سر نحوه برخورد با دولت امینی اختلاف به وجود آمد. اما مسألهی مهم ، تغییر اساسی شرایط سیاسی کشور بود، گرچه در قالب برنامه امریکایی اصلاحات توسط دولت امینی یا شخص شاه نمایی از فضای تصنعی باز سیاسی به نمایش گذاشته میشد، ولی این امر به هیچ عنوان، به معنای کمترین تردیدی برای شاه، در ممانعت از بازگشت به شرایط حتی نسبی آزادیها درکشور نبود بههمین دلیل مهدی بازرگان بعدها اظهار نمود که ما باید اپوزیسیون همه نیروها را در جهت مبارزه با شاه بسیج کنیم.(بازرگان،۱۳۷۵ : ۳۵۳)
جبهه ملی دوم با مفصل بندی مجدد دالها، نظام معنایی جدیدی از گفتمان ملیگرای لیبرال ارائه نمود. به ویژه آنکه با ساختارشکنی سلطنت پیش از بیش تأکید داشت و آن را همپایهی بیگانه ستیزی و استقلال قرارداد. به عبارتی این گفتمان با تأکید بر سلطنت مشروطه و لزوم اصلاحات در ساختار سیاسی کشور به عنوان دالهای گفتمان ملیگرای لیبرال، آنها را به موازات دال بیگانهستیزی و استقلال برجسته نمود. از همین رو، گفته بازرگان مبنی بر اینکه «ما باید اپوزیسیون همه نیروها را بسیج کنیم»، را باید نتیجه مفصلبندی جدید گفتمانی به حساب آورد.