“
به طور کلی میتوان گفت یکی از عوامل شکلگیری شخصیت در بزرگسالی کیفیت دلبستگی در زمان کودکی فرد میباشد؛ از این رو پرداختن به نظریه دلبستگی میتواند راهی برای مطالعات موردنظر در زمینه رشد و شکلگیری شخصیت افراد در آینده باشد( رمضانی ، ۱۳۸۶ ) . .
اساس زیستی نظریه دلبستگی
موضوع اصلی نظریه دلبستگی این است که برای دلبستگی یک اساس زیستی در نظر گرفته شده که به موجب آن بالبی (۱۹۷۳) معتقد است که رفتار انسانها با یک سری سیستمهای کنترل رفتاری تنظیم میشود. «سیستمهای کنترل رفتاری» به عنوان سیستمهای کنترلی و تنظیم کننده عمل میکنند، بدین معنی که سیستم کنترل با یک سری ویژگیهای محیطی، روشن یا فعال می شود
این فعال شدن یا روشن شدن سیستم، موجب اعمال خاصی میشود که منجر به رسیدن فرد به یک هدف میشوند. هنگامی که فرد به هدف رسید، سیسم کنترل، غیرفعال میشود (برمن ، ۱۹۹۴ ) . سیستمهای کنترل رفتار ، رفتارها را سازماندهی میکنند و به آن ها جهت میدهند که همین سازماندهی و جهتدهی برای تطابق و سازگاری بشر ارزش حیاتی دارد.
بالبی (۱۹۷۳) معتقد است سیستم کنترل دلبستگی مانند ترموستات عمل میکند که دارای سنسورهایی است که دمای کنونی را اندازهگیری و آن را با یک سطح استاندارد مقایسه میکند. اگر درجه دما، پایینتر از سطح استاندارد بود. سیستم را روشن میکند، اگر دمای کنونی بالاتر از سطح استاندارد باشد، سیستم را خاموش میکند و دما را نزدیک به موقعیت مورد هدف (استاندارد) نگاه میدارد. بالبی (۱۹۶۹) در مورد «هموستازی رفتار» نیز صحبت کرد و عنوان نمود که «هموستازی رفتار» عبارت است از تمایل کودک خردسال به ادامه مجاورت با شخص مورد علاقه، بالبی اظهار داشت که این درجه دما- هدف مورد نظر سیستم دلبستگی- بسته به شرایط زمانی تغییر میکند نوزاد انسان از ابتدای تولد رفتارهای خاصی دارد که بر انگیزاننده هستند زیرا موجب مجاورت بین مادر و نوزاد میشود این رفتارها «رفتارهای دلبستگی» نامیده میشود.
اینسورت (۱۹۶۷) شانزده نوع از این رفتارها را نام برد (مثل گریه، لبخند زدن، لمس کردن…) کودک بعد از ۶ ماهگی قادر میشود تا رفتارهای خود را بر اساس تعیین هدف و به سمت هدف سازماندهی کند روشی که از طریق آن رفتارهای دلبستگی- با سایر رفتارها- نسبت به شخص مورد علاقه سازماندهی میشود «الگوهای دلبستگی» نامیده میشود. الگوی دلبستگی افراد به رفتارهای دلبستگی نسبت به شخص مورد دلبستگی گفته نمیشود.
اهمیت نظریه دلبستگی
با توجه به این که سبکهای دلبستگی زندگی آینده فرد را رقم میزند و در مواردی مانند روابط بین فردی، روابط درونفردی (خودپنداره)، مهارتهای اجتماعی، مقابله تنیدگیها، سازگاری زناشویی، اضطراب و تجارب اضطرابی و برخی موارد دیگر مداخله کرده و تاثیر میگذارد؛ اهمیت مسأله به طور کلی روشن میگردد که به چند مورد پرداخته شده است.
۱- کنش متقابل و رابطه عاطفی بین مادر و نوزاد، به روابط اجتماعی کودک در آینده شکل داده و نحوه برخورد مادر با کودک در چگونگی اجتماعی شدن و کسب مهارتهای اجتماعی فرزند تاثیر میگذارد؛ پژوهشها به این امر اشاره دارند که اگر شیوه فرزند پروری مادر درچند ماه اول زندگی به صورتی باشد که فرزندش را به صورت «دلبسته ایمن» پرورش دهد، بسیاری از مشکلاتی که افراد در بزرگسالی مانند ناسازگاری زناشویی، طلاق، برقراری ارتباط با دیگران، عقبافتادگی تحصیلی تجربه میکنند نخواهند داشت (ماسن و همکاران ترجمه یاسایی ۱۳۸۰(
۲- افرادی که از سبک دلبستگی ایمن برخوردارند، دارای هوش هیجانی بالایی بوده و میتوانند به مدیریت هیجانها پرداخته و به تصمیمگیریهای مؤثر در زندگی دست زده و توان مقابله با تنیدگیها را به طور اثربخش داشته باشند. به اعتماد گلمن، بهره هوش سنتی یا IQ میتواند فقط ۲۰ درصد از موفقیت فرد را مشخص کند و ۸۰ درصد مابقی از هوش هیجانی یا EQ است . بالبی با الهام از دیدگاههای زیست شناختی ، کردار شناختی، روان شناسی رشد، علم شناخت و سیستمهای کنترلی موضوع جدیدی را مطرح نمود. بالبی همه این رشتهها را درهم آمیخت و یک نظریه جدید ساخت (گلمن، ترجمه پارسا، ۱۳۸۰) .
۳- در رابطه ذاتی میان رفتار دلبستگی و تنیدگی، دلبستگی ایمن به عنوان یک عامل محافظت کننده اساسی که منجر به ارزیابی مثبت و راهبردهای مقابلهای سازنده میشود درنظر گرفته شده است. برعکس، دلبستگی ناایمن به عنوان یک عامل خطرساز بنیادین درنظر گرفته شده است که منجر به ارزیابی منفی در راهبردهای مقابلهای کمتر مفید و سازنده میشود ( هادی نژاد، ۱۳۸۲) .
۴- با توجه به اهمیت آموزش و پرورش در زندگی افراد ضروری است که متولیان امر تدابیری اتخاذ کنند که اولاً اولیا دانشآموزان در جریان شیوه های فرزند پروری به صورت دلبسته ایمن قرار بگیرند و ثانیاًً خود دانشآموزان را از نظر هوش هیجانی پرورش دهند، دانشآموزان در رسیدن به اهداف خود در زندگی پیشرفت کرده و توانایی مواجهه با مخاطرات زندگی و توانایی تصمیمگیری اثر بخش را کسب کرده و حتی اختلالات رفتاری آن ها کاهش پیدا خواهد کرد.
مفروضههای اساسی نظریه دلبستگی
۱- دلبستگی فقط به دوره نوزادی محدود نمیشود و در مراحل بعدی زندگی تداوم دارد و زندگی فرد را تحتتاثیر قرار میدهد (سیاه منصور و همکاران ، ۱۳۸۹) .
۲- دلبستگی به دوران بزرگسالی وقوع رابطه فرد با دیگران، مواجهه با تنیدگیها و مشکلات زندگی، مدیریت عواطف و هیجانها، سازگاری زناشویی و پارهای از مسایل دیگر تعمیم مییابد. (میکولنیسرو فلورین ، ۱۹۹۸)
۳- انتظار میرود کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند، در آینده از لحاظ اجتماعی برونگرا باشند، به محیط اطرافشان توجه نشان دهد و بخواهند که در اطرافشان کاوش کنند و بتوانند با ناراحتی مقابله کنند. (ماسن و همکاران، ترجمه پاسایی، ۱۳۸۰) .
۴-کودکان دلبسته ایمن نقش رهبری اجتماعی داشته، در فعالیتها پیش قدم هستند؛ برعکس کودکان دلبسته ناایمن از لحاظ اجتماعی گوشهگیر، کم فعالیت و در پی پیگیری هدف ضعیف هستند که این نوع تفاوتها ارتباطی با هوش کودکان ندارد (واترز، ویپمن، اسروف، ۱۹۷۹؛ به نقل از احمدی، ۱۳۸۰) .
۵- بالبی (۱۹۸۰) معتقد است که هیجانها قویاً با دلبستگی در ارتباط هستند، و میگوید بسیاری از تنشهای هیجانی طی شکلدهی، نگهداری، قطع و بازسازی ارتباطات دلبستگی نقش بازی میکنند. (حکیم جوادی واژهای ۱۳۸۳) .
“