بخش های فرعی که در ادامه تشریح میگردند به بررسی مباحث بنیادین روابط پیشبینی شده بین ویژگی های متنوع شناسایی شده در چارچوب کیفیت حسابرسی می پردازند. سپس استدلال های نظری فوق از نظرگاه پژوهش تجربی مورد شناسایی قرار می گیرند (حساس یگانه و قنبریان ، ۱۳۸۵، ۵).
نمودار ۲-۲٫ چارچوب و طبقات پژوهش کیفیت حسابرسی
محرک های ریسک حسابرسی
محرک های عرضه محرک های تقاضا
کیفیت حسابرسی
توانایی نظارت حسابرس
-
- شایستگی درک شده
- استقلال درک شده
حسن شهرت حسابرس
-
- شایستگی درک شده
- استقلال درک شده
محصولات کیفیت حسابرسی
اعتبار اطلاعات
کیفیت اطلاعات
صورت های مالی
۲-۲-۱۲٫ تقاضا برای کیفیت حسابرسی
تقاضا برای حسابرسی پیش از تدوین قوانین و مقررات وجود داشته است. برای مثال، بنستون[۳۸] (۱۹۶۹) میگوید که ۸۲ درصد شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار نیویورک قبل از تدوین قوانین و مقررات اوراق بهادار در سال های ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ حسابرسی می شده اند. بنابرین، منطقی است تا صرف نظر از وجود قوانین و مقررات، درباره نقش اقتصادی حسابرسی، که باعث ایجاد تقاضا برای کیفیت حسابرسی شده است، بحث نماییم. فرضیه اصلی تحقیق در باب تقاضا برای کیفیت حسابرسی از ناقرینگی اطلاعاتی بین گروههای درون شرکتی و سرمایه گذاران ناشی می شود. راهبردهای ریسک صاحبکار و تضادهای نمایندگی انگیزه مطالعات متعددی بوده اند که به بررسی تقاضا پیرامون حسابرسی های با کیفیت متفاوت پرداختهاند (حساس یگانه و قنبریان ، ۱۳۸۵، ۶).
۲-۲-۱۲-۱٫ راهبردهای ریسک صاحبکار
انحراف ناسازگار معرف خود گزینی است که میتواند در زمان عدم اطمینان پیرامون کیفیت به وقوع پیوندد. در متون قیمت گذاری اوراق بهادار، حسابرسی یکی از ابزارهای اعتبار بخشیدن اطلاعات صورت های مالی است.
در چندین مقاله ی تحلیلی فرضیه های رقابتی در باب اینکه چگونه حسن شهرت حسابرس به عنوان یک راهنما عمل میکند، ایجاد گردیده است. برای مثال، به نظر تیت من[۳۹] و ترومن[۴۰] (۱۹۸۶) حسابرس با کیفیت تر صحت اطلاعات ارائه شده را بهبود می بخشد و به سرمایه گذاران اجازه میدهد برآورد دقیق تری از ارزش شرکت به دست آورند.
داتار[۴۱] و همکارانش (۱۹۹۱) نظریه ی رقابتی را ارائه نمودند که طبق آن سرمایه گذاران عمده[۴۲] به شیوه- ای معتبر در راستای جلوگیری از کم قیمت گذاری سهمشان درصدد هستند تا اطلاعات خصوصی را از دو طریق (کیفیت حسابرسی و حفظ درصد مالکیت) افشا نمایند. مدل داتار و همکارانش بر این فرض قرار دارد که سرمایه گذاران عمده ترجیح میدهند ریسک خاص شرکت را به سرمایه گذاران متعدد منتقل کنند. اما برای علامت دهی ماهیت اطلاعات خصوصی خود (یا اطلاعات خصوصی بیشتر) درصد بالاتری از مالکیت را حفظ می نمایند. آنان مدل تحلیلی را ارائه نمودند که اثبات میکند سرمایه گذاران عمده با ایجاد حسابرسی با کیفیت تر درصد مالکیت خود را کاهش میدهند، زیرا افزایش کیفیت حسابرسی توانایی سرمایه گذاران برای برآورد ارزش شرکت را افزایش میدهد. سرمایه گذاران عمده باید افزایش هزینه هایی را که در اثر حسابرسی با کیفیت تر ایجاد میگردد با افزایش هزینه های حفظ مالکیت که در نتیجه افزایش ریسک های خاص شرکت ایجاد میگردد موازنه نمایند. این امر ما را به سمت این پیشبینی رهنمون می- سازد که بر خلاف نظر تیت من و ترومن (۱۹۸۶) ریسک بیشتر شرکت، حسابرسی های با کیفیت تری را مطالبه می نمایند.
اگر چه منون و ویلیامز (۱۹۹۱) دریافتند که تغییر مؤسسه حسابرسی قبل از اولین عرضه ی عمومی سهام معمولاً در جهت انتخاب مؤسسه حسابرسی بزرگتر میباشد، اما عموما پژوهش های تجربی انجام شده در آمریکا از مدل داتار و همکارانش حمایت نمی نمایند. برای مثال، بیتی (۱۹۸۶) با بهره گرفتن از نمونه ای از اولین عرضه های عمومی سهام در سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۴، دریافت که مؤسسه های حسابرسی دارای نام- های تجاری[۴۳] بهتر صاحبکاران کم ریسک تر را انتخاب و حسابرسی نموده اند. این یکی از معدود پژوهش- هایی است که از مدل داتار و همکارانش حمایت میکند. فلتهام[۴۴] و همکارانش (۱۹۹۱) چندین شاخص ریسک صاحبکاران خاص را آزمون نمودند و پس از آن تنها حمایت محدودی را از این مدل مورد شناسایی قرار دادند. فقدان حمایت پژوهش های تجربی قوی از پیشبینی تقاضا را می توان به ماهیت هزینه های رسیدگی نسبت داد. سیمونیچ و استاین (۱۹۸۷) استدلال کردند که در نتیجه ی افزایش ریسک تجاری هزینه تفاضلی حسابرسان دارای نام تجاری نسبتا بیش از هزینه حسابرسان فاقد نام تجاری افزایش مییابد، این امر احتمالا تقاضای حسابرسان دارای نام تجاری را محدود می کند.
به همین قیاس، کلارکسون وسیمونیچ (۱۹۹۴) استدلال نمودند که هزینه های رسیدگی میتواند در نتیجه افزایش ریسک صاحبکار (که به سبب افزایش ریسک دعوی حقوقی افزایش مییابد) افزایش یابد. آنان بیان کردهاند که پیشبینی داتار و همکارانش در صورتی که اثر فوق به اندازه کافی بزرگ باشد می- تواند توصیفی نباشد. کلاریکسون[۴۵] و سیمونیچ[۴۶] (۱۹۹۴) پیشبینی تقاضای داتار و همکارانش را به طور سنتی کمتر از محیط دعوی حقوقی در بازار عرضه اولیه سهام شرکت های کانادایی یافتند.
یافته های آنان با مدل داتار و همکارانش که بیان میکند شرکت هایی که از حسابرسان دارای نام تجاری استفاده میکنند در مقایسه با شرکت هایی که از این حسابرسان استفاده نمی کنند تمایل بیشتری برای ریسکی بودن و حفظ سطح معینی از مالکیت دارند، سازگار میباشد. آنان دریافتند که هیچ یک از عوامل فوق در داده های اولین عرضه عمومی سهام شرکت های آمریکایی تأثیرگذار نیست و نتیجه گرفتند که رابطه تجربی بین ریسک صاحبکار خاص و کیفیت حسابرسی بسته به عوامل طرف عرضه (هزینه حسابرس) یا طرف تقاضا (هزینه حفظ مالکیت) حکم فرما میباشد. لی[۴۷] و همکارانش (۲۰۰۳) نتایج مشابهی را با بهره گرفتن از بازار اولیه سهام در استرالیا، و همچنین محیطی با هزینه های حقوقی نسبتا پایین ارائه نمودند.