یکی از دلایل فقهی خیار تأخیر، قاعده مذبور است که اکثریت فقها به این قاعده استناد نمود اند. توضیح مسئله به این صورت است که : به محض وقوع عقد بیع، مبیع به ملکیت مشتری و ثمن به ملکیت بایع در میآید از طرفی مبیع درید بایع است بنابرین مبیع در ضمان اوست و درصورت تلف خسارت آن برعهده بایع میباشد. چون مبیع به ملکیت مشتری در آمده، منافع و نمائات آن نیز باید به مشتری رد گردد مضافاً اینکه بایع حق تصرف در مبیع را ندارد از طرفی ثمن را که در مقابل مبیع قرار دارد بایع دریافت ننموده است. در چنین حالتی اگر عقد بیع لازم باشد و بایع ملزم باشد که صبر کند تا یک زمانی مشتری ثمن را به او پرداخت کند، مستلزم ضرر برای بایع خواهد بود. در حالی که چنین ضرری به موجب قاعده لا ضرر نفی گردیده اس. بنابرین برای رفع ضرر از بایع باید قائل به خیار تأخیر برای بایع بشویم(امامی ۱۳۶۳، ج۴، ص۴۸۰)..
۲-۲-۱-۵- قاعده لا حرج
فقهای اسلام برحسب آنچه در کتب تحقیقی و فتوائی آنان مشاهده می شود، هرگاه حکمی از احکام الهی مستلزم حرج و مشقت باشد، حرجی که مردم در کارهای خود نوعا آن را تحمل نمیکنند چنین حکمی را بموجب این قاعده، نفی نموده آن را ثابت و لازم ندانستهاند .چنان چه هرگاه وضو مستلزم حرج باشد، شرطیت آن را برای نماز و امثال آن نفی نمودهاندو نیز هرگاه روزهدار مبتلا به عطش گردد و نخوردن آب، تولید مشقت کند میتواند آب بخورد و آشامیدن آب برای او حرام نمیباشد(طباطبائی یزدی، ۱۳۸۵، ج۱، ص۱۵۹٫محقق نراقی، ۱۴۰۵).
حرج به معنای خارج از قدرت و توان، ومشکلی که راه خروج ندارد، میباشد. باید توجه داشت که به هر مشکل و دشواری حرج اطلاق نمی گردد بلکه حرج آن مشکل و دشواریی است که راه خلاصی در آن قابل پیشبینی نباشد. این قاعده به انگیزه امتنان بر مومنین حکم حرجی را اعم از حکم تکلیفی و یا وضعی، رفع کردهاست. حضرت رسول در این باره می فرمایند : من مبعوث شده ام به دین سهل و آسان که حکم عسر و حرج و حکم ضرری در آن مرفوع شده است.
دلایل قاعده بر آیات و روایات مبتنی میباشد. البته اجماع فقها و حکم عقل ( قاعده عقلی لطف ) و بنا عقلا را می توان از دلایل آن شمرده ولی ما تنها به آیات و روایات اکتفا میکنیم .
۱- آیه ۶ سوره مائده : «مَا یرید اللَّهِ لیجعل علیکم مِنْ حَرَجٍ ولکن یرید لیطهرکم» یعنی خداوند اراده نکرده است که بر شما حرج قرار دهد بلکه اراده کردهاست که شما را پاک گرداند. علامه بزرگوار محمد حسین طباطبایی در مورد تفسیر این آیه می فرمایند : « در میان احکامی دینی حتی یک حکم حرجی پیدا نمی شود و خداوند نه تنها خود حرج را نفی کردهاست بلکه وضع حرج را هم نفی نموده است و رسانده است که خداوند اساساً نمی خواهد حرج و قانون حرجی وضع کند، نه اینکه قانون حرجی وضع کند و بعد انسان را از عمل کردن به آن معاف سازد، و معنای عبارت آن می شود که : منظور ما از این احکام پاک نمودن شما است و اتمام نعمت بر شما » آیات ۲۳۳، ۱۸۵، ۸۶ سوره بقره و آیه ۴۲ سوره اعراف وآیه ۱۵۲ سوره انعام نیز از دلایل این قاعده هستند.
۲- روایات : روایت صحیحه بزنطی از امام باقر (ع) که امام فرمودند : «انَّ الْخَوَارِجِ ضیقوا علی انفسکم بجهاله وَ انَّ الدین أَوْسَعُ مِنْ ذلک» یعنی خوارج مرتکبین به گناه را کافر دانستند و از این رو به تنگنا افتاده بودند این بخاطر این بود که دین را خوب درک نکرده بودند و نمی دانستند که در دین اسلام عسر و حرجی وجود ندارد(زنجانی، ۱۳۶۵، ص۴۶).
همچنین باید متذکر شد که قاعده لاحرج، رافع احکام وجودی است یعنی احکامی که موجود هستند اگر موجب حرج گردند، به موجب این قاعده مرتفع میگردند و اگر از نبودن حکمی به کسی مشقت و زحمتی وارد آید به موجب این قاعده نمی توان آن حکم را جعل نمود. همچنین ملاک قاعده لاحرج، حرج شخصی است نه حرج نوعی. پس از آشنایی با این قاعده اذعان می داریم : یکی از دلایل خیار تأخیر ثمن، قاعده لاحرج میباشد به این توضیح که : در اثر وقوع عقد، مبیع به ملکیت مشتری و ثمن به مالکیت بایع در میآید، و چون مبیع هنوز در ید بایع میباشد، پس مبیع در ضمان بایع است و در صورت تلف مبیع، تلف بر عهده بایع میباشد. از طرفی بایع حق تصرف در مبیع را ندارد و باید نمائات و منافع مبیع را در صورت وجود، به مالک آن یعنی مشتری بپردازد. ضمناً بایع ثمن را که در مقابل مبیع قرار دارد قبض ننموده است. تحت این شرایط اگر ما بگوئیم که باید صبر کند تا زمانی مشتری ثمن را به او پرداخت کند، حرجی را بر بایع وارد ساخته ایم. بنابرین برای رفع حرج باید قائل به خیار برای بایع شویم تا در صورت لزوم از این حق استفاده بنماید وعقد را فسخ کند(انصاری، ۱۳۷۵،ص۲۷۵).
همچنان که قبلاً گفتیم، حرج در نفس بیع نیست بلکه حرج در لزوم بیع است زیرا لزوم مستلزم تکلیف میباشد. بنابرین لزوم حرجی باید نفی گردد و نفی لزوم یعنی قائل شدن حق خیار برای بایع. ذکر یک نکته لازم است و آن این است که، قاعده لاحرج و ادله مربوط به آن اطلاق دارند و مقید به احکام تکلیفی نیستند لذا این قاعده را می توان در احکام وضعی نیز جاری نمود.پس دیگر نمی توان به نتیجه گیری بالا ایراد نمود که قاعده لا حرج فقط مربوط به احکام تکلیفی و عبادات است و در احکام وضعی جاری نمی گردند. بنابرین می توان گفت قاعده لاحرج را در احکام سیاسی و نظام حکومت اسلامی نیز می توان اجرا نمود(همان).
۲-۲-۲- مبانی حقوقی
۲-۲-۲-۱- نظریه خطر
طبق این نظریه هر شخص که در اثر فعالیت خود خطری ایجاد میکند و موجب زیان دیگری میشود مسئول است و همان گونه که از منافع فعالیت خود بهرهمند میشود بایستی ضرری را که از این راه متوجه دیگری میشود جبران نماید. به عبارت دیگر خسارت باید به کسی نسبت داده شود که سبب وقوع آن گشته است و در واقع کافی است که زیاندیده ثابت کند خسارتی به او وارد شده است و این خسارت ناشی از فعل عامل زیان میباشد، یعنی رابطه علیت را اثبات نماید و در اینصورت مسئولیت عامل زیان احراز میگرددبنابراین در نظریه خطر، اصل بر مسئول بودن عامل زیان جاری است و اثبات خلاف آن به عهده وی میباشد.
مثال:هرگاه عقد بیعی بین طرفین منعقد شود و ظرف سه روز از تاریخ عقد نه بایع مبیع را به خریدار تسلیم کند و نه مشتری ثمن را به بایع در اینجا با توجه خیار تأخیر ثمن که قانون برای بایع در نظر گرفته است چون عمل نکردن خریدار به پرداخت ثمن نوعی خطر برای بایع که همان ورود ضرر میباشد ایجاد میکند مسول جبران خسارت خریدار میباشد(جعفری لنگرودی، ۱۳۴۲، ص۴۵).
۲-۲-۲-۲- نظریه ی تقصیر