-
- همیشه از عواملی که رفتار ما را تعیین می کنند، آگاه نیستیم و یا آنها را تحت کنترل نداریم (به نقل از روبینز[۱۷] و همکاران، ۲۰۰۲).
- شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگیهای جسمانی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند (کریمی، ۱۳۸۵).
شخصیت افراد منحصر به فرد است، اما شخصیت افراد مختلف دارای وجوه اشتراک نیز هست.همچنین شخصیت فرد بالغ نسبتاً ثابت باقی میماند اما دو عامل رشد و تجربه می توانند آن را تغییر دهند (حسینی،۱۳۸۷).
شخصیت هر فرد کل خصایص بدنی، ذهنی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی اعم از موروثی و اکتسابی هستند که او را بهطور آشکار از دیگران مشخص می کند. شخصیت ایستا نیست بلکه پویا یا پیوسته در حال تغییر است. وقتی از شخصیت فرد سخن میگوییم بهیکتا و بینظیر بودن او توجه داریم، زیرا دو فرد هم شخصیت نمیتوان یافت. در واقع، شخصیت فرد همان است که او با ضمیر((من)) یا کلمه ((خود)) از آن تعبیر می کند و منظور از شناخت شخصیت فرد، شناخت ترکیب و سازمان رفتار او به صورت تمامی و کلیت است (فراهانی، ۱۳۸۳).
شخصیت در اصطلاح عامه معانی متعدد دارد. یکی از آن معنی هیبت است. از این رو کسی که میتواند نظر و اراده خود را به گروهی از افراد تحمیل کند، آدمی با شخصیت به شمار می رود. معنی رایج دیگر شخصیت، هر نوع صفت اخلاقی برجستهای است (مانند شجاعت اخلاقی، قوت اراده، مناعت طبع، و ….) که سبب امتیاز فرد می گردد تا آنجا که او را بهخصوص به آن صفت میشناسند و به خاطر آن صفت میستایند. واژه شخصیت در اصطلاح، بلندی مقام را هم میرساند، چنآنچه گفته می شود ((شخصیتهای علمی))، ((شخصیتهای مملکتی)). کلمات ((اخلاقی)) و ((حقوقی)) که بر شخصیت اضافه می شوند معانی تازهای به آن می دهند. اما شخصیت از نظر فلسفی بیشتر به جوهر مجردی اطلاق می شود که مستقل از بدن و حاکم بر آن پنداشته شده است و معمولاً با واژه های ((روان))، ((نفس))، ((روح)) و نظایر آن تعبیر می شود. اما تعریف شلدون[۱۸] که تعریفی کلی، جامع و مانع به نظر میرسد این است: شخصیت سازمان پویای (زنده) جنبه های ادراکی، انفعالی، ارادی و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد است (سیاسی، ۱۳۸۱).
هریک از ما به نوعی روانشناس شخصیت هستیم یعنی معمولا در مورد دیگران حدسهایی میزنیم، از اصطلاحاتی برای توصیف و تفکیک آنها استفاده می کنیم و قوانینی برای درک و پیشنبینی رفتارهایشان داریم. اگر چه این اصول و برداشتها را به ندرت برداشت می کنیم، ولی در تفکر ما رسوخ می کند و بر رفتارمان اثر می گذارند. در برخورد با افراد آنها را با اصطلاحات مربوط به شخصیت توصیف می کنیم و بر اساس ارزیابی از شخصیت آنها، به این قضاوت زودرس مینشینیم که آنها را دوست داریم یا نه. تعامل با دیگران تا حدی تحت تاثیر انتظاری است که از آنها داریم، این انتظار از برداشت از شخصیت آنها به وجود می آید. این امر هم در تصمیمات کوچکی که می گیریم و هم در تصمیمات عمدهتر زندگی که در ارتباط با دیگران مصداق پیدا می کند. با این وصف به ندرت چهارچوب مورد استفاده را ابراز می کنیم و آن را برای بررسی جدی تر برملا میسازیم. در جریان زندگی روزانه از نظریه های خود در مورد شخصیت استفاده می کنیم ولی آنها را به بوتهی آزمایش نمیگذاریم (گروسی،۱۳۸۰).
عوامل ایجاد کنندهی شخصیت دو دستهاند. عوامل وراثتی که به وجود آورندهی ویژگیهای جسمی هستند، عوامل محیطی که زمینهساز رشد و توسعه جنبه های وراثتی و ایجاد کنندهی بسیاری از خصوصیات اکتسابی شخصیت می باشند.
سنگ بنای اولیه شخصیت از هنگامی گذاشته می شود که یک اسپرم ماتوزوئید (سلول جنسی نر) با یک اوول (سلول جنسی ماده) ترکیب می شود و سلول تخم را به وجود می آورد. هر سلول تخم حاوی ۲۳ کرموزم از پدر است که این کرموزمها از طریق ژنهایی که روی آنها قرار دارند ناقل صفات ارثی مختلف والدین به فرزندان هستند. از این ۲۳ جفت کرموزوم، تنها جفت آخر تعیین کنندهی جنسیت است. این جفت آخر در مردان به صورت XY و در زنان به صورت XX خوانده می شود. بدین ترتیب نخستین تمایز شخصیت که جنسیت در مرد و زن است با ترکیب خاص کرموزمی مشخص می شود (کریمی، ۱۳۸۵).
ژنها که در واقع انتقال دهنده صفات هستند، بسیار با ثباتاند تنها جهش و تغییرات حاد محیطی قادرند در ژنها تغییر ایجاد کنند.
دستگاه عصبی انسان از طریق تکانههای عصبی اداره کنندهی فعالیتهای انسان هستند و می توانند در تفاوت میان شخصیتها مؤثر باشند. پاولوف[۱۹] فیزیولوژیست مشهور روسی تفاوتهای فیزیولوژیست را بر حسب فرآیندهای برانگیختگی و بازداری توجیه کردهاست. به عقیده او اگر برانگیختگی و بازداری هر دو متحرک و پرنوسان باشند، شخصیت حاصله، مزاج دموی خواهد بود، اگر هر دو فرایند متعادل و راکد باشد، شخصیتی که به وجود می آید مزاج صفراوی خواهد بود، اما در مورد نظر پاولوف در مورد شخصیتهای انسانی جای بحث و تردید است. نقش هورمونهای گوناگون در تعیین و شکل دهی شخصیت به سایر حائز اهمیت است. این هورمونها که ترشحات غدد درون ریز هستند، کنترل رشد جسمی و حتی خلق و خوی ایشان را به عهده دارند و بسیاری از رفتارهای افراد و دچار شدن به بیماریهای روانی و جسمی تحت تاثیر همین هورمونها می باشند (کریمی، ۱۳۸۵).
۲-۱-۱-۲- خصوصیات افراد با شخصیت سالم
-
- میتواند و می خواهد مناسب سن خود مسئولیتهایی را به عهده بگیرد.
-
- از تجربه های موفقش لذت میبرد.
-
- علاقمند است مسئولیتهای نقشهای خود را در زندگی بپذیرد.
-
- به مسائل و مشکلاتی که مستلزم حل هستند میتازد.
-
- از برطرف کردن موانع خوشبختی لذت میبرد.
-
- با حداقل نگرانی، تعارض و اندرزجویی تصمیم می گیرد.
-
- برسر انتخابش میایستد مگر این که متقاعد شود که انتخابش نادرست بوده است.
-
- از پیشرفتهای واقعی بیش از پیشرفتهای خیالی رضایت دارد.
-
- میتواند تفکر را به عنوان دستور کار، به وسیله تعویق انداختن کار یا گریز از کار بهکار ببرد.
-
- به جای توجیه شکستها از آنها یاد می گیرد.
-
- موفقیتهایش را بزرگ جلوه نمیدهد یا آنها را به حوزه های نامربوط شامل نمی کند.
-
- میداند هنگام کارکردن چگونه کار کند و موقع بازی کردن چگونه بازی کند.
-
- میتواند به موقعیتهای زیان آور ((نه)) بگوید.
-
- میتواند به موقعیتهایی که نهایتاًً به او کمک می کند ((آری)) بگوید.
-
- میتواند هنگامیکه به حقوقش تجاوز می شود مستقیماً اظهار خشم کند.
-
- میتواند مستقیماً و با میزان و نوع خاص، مهرورزی کند.
-
- میتواند درد و ناکامی هیجانی را در صورت لزومتحمل کند.
-
- میتواند با مشکلات مواجهه شود و با آنها کنار آید.
- میتواند انرژی خود را روی هدف مهم متمرکز کند (شعاری نژاد، ۱۳۷۳).
۲-۱-۱-۳- عوامل به وجود آورنده شخصیت: