۸-۱-۴-۲- دیدگاه دورکیم در مورد سلامت
دورکیم این مسئله را مطرح می کند که اجتماع انسانی تعیین کننده احساس و اندیشه انسان هاست. عضویت در یک گروه می تواند بر زندگی فردی تأثیرگذار باشد. اهمیتی که دورکیم به مسئله خودکشی داده است، نشان دهنده توجهی است که به سلامت روان در اجتماع مبذول می دارد. از دید دورکیم خودکشی نیز مانند سایر مسائل روانی، مسئله ای فردی نیست و میزان خودکشی به همبستگی فرد با اجتماعی که در آن زندگی می کند بستگی دارد. او در سنخ شناسی خود چهار نوع خودکشی را شناسایی می کند. “خودکشی دگرخواهانه در شرایط وجود همبستگی شدید اجتماعی رخ میدهد. خودکشی خودخواهانه در شرایط همبستگی ضعیف اجتماعی رخ میدهد. خودکشی تقدیرگرایانه در شرایط انتظام شدید و خودکشی آنومیک در شرایط انتظام ضعیف اجتماعی رخ میدهد” (دورکیم ۱۳۷۸ ).
همبستگی اجتماعی در نگاه دورکیم اهمیت تعیین کننده ای دارد به طوری که در زمان های شدت و ضعف این همبستگی رخداد خودکشی محتمل می گردد. او به انتظام اجتماعی نیز توجه می کند زیرا معتقد است که نیاز های انسانی پایان ناپذیرند و تنها زمانی که کنترلی بر آنان وجود داشته باشد قابلیت هماهنگ کردن آنان با محیط و امکانات بیرونی وجود دارد. بنابرین از دیدگاه دورکیم در حوزه سلامت روان، می توان این برداشت را داشت که هر نوع همبستگی و درگیری اجتماعی سبب افزایش سلامت روانی می شود( دورکیم ۱۳۸۷ ).
به نظر میرسد که همه پیش بینی های دورکیم در این زمینه تأیید تجربی دریافت نکردند و برخی معتقدند که نظریه دورکیم به این شکل تغییر شکل یافته است که نه تمام روابط اجتماعی و نه هرنوع همبستگی بلکه پیوند های اجتماعی که دارای ارزش و معنای مثبتی هستند در کنار عوامل دیگر مانند نقش و حمایت اجتماعی و … سبب افزایش سلامت روان می شوند. دورکیم بر این فرض بود که تولد فرزندان موجب افزایش همبستگی درون خانواده و سپس بر سلامت روان والدین تاثیر مثبت خواهد داشت. در حالی که داده های تحقیقات تجربی نشان داده است که عملا این اتفاق نمی افتد(شولتز و شولتز ۱۳۷۹، گنجی ۱۳۸۰). به نظر میرسد که دورکیم عامل نقش و اضافه بار نقش را که بر سلامت روان تاثیرگذار است در نظر نگرفته بود. نقش سنگین نگهداری از فرزند که گاه ممکن است در تعارض با نقش های دیگر والدین باشد، ضمن افزایش دادن مسئولیت های والدین تاثیر منفی بر سلامت آنان دارد.
تحقیقات تجربی نشان داده است که روان شناسی تحولی نقطه مشترکی با نظریه دورکیم دارد. مطالعات این رشته نشان داده است که نوزاد انسان از همان بدو تولد به پیوند اجتماعی نیاز دارد و کودکانی که این پیوند را دریافت نمی کنند در معرض آسیب های روانی در دوران کودکی یا بزرگسالی هستند. مطالعات نشان داده است زمانی که کودک از نزدیکان خود دور می شود، برخی هورمون های استرس زا در بدنش ترشح می شود. این واکنش جسمانی محدود به دوران کودکی نیست طوری که در بزرگسالان نیز همین رویداد با جدا کردن جفت ها از هم اتفاق می افتد(استورا ۱۳۷۷،دقیقی و فرهنگی ۱۳۷۲، روزنهان و سلیگمن ۱۳۸۱). بنابرین می توان این گونه نتیجه گرفت که برخی از پیوندهای اجتماعی در طول دوران تحول انسان در وجود او باقی مانده اند. ممکن است که در دنیای امروزی جدایی از زوج اختلال کارکردی خاصی برای فرد ایجاد نکند، اما تحول انسان در دوره های اولیه گرایش به تولید استرس در هنگام جدایی از زوج را در وجود انسان به میراث گذاشته باشد.
۹-۱-۴-۲- نظریه بوردیو در مورد سلامت
به نظر بوردیو، سلامت صرفاً هدف نیست بلکه آن را باید به عنوان منبعی در زندگی روزمره و در جهت دستیابی به سایر اهدافی دانست که در نهایت به افزایش احساس مثبت نسبت به زندگی و توانایی خویشتنیابی در افراد منجر میشوند. بوردیو سرمایه اجتماعی را “انباشت منابع بالفعل و بالقوهای میداند که عمدتاًً از طریق ارتباط و عضویت فرد در انجمنها و شبکه های اجتماعی و همچنین بر اساس میزان سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و نمادین هریک از عاملان اجتماعی به دست میآید” (Bourdieu1998). در این رابطه، علاوه بر بوردیو، کلمن نیز، به رغم تلقی سرمایه اجتماعی به عنوان بخشی از ساختار اجتماعی، در نهایت آن را منبعی میداند که توسط افراد و در جهت تسهیل روند دستیابی به دیگر منابع اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد.
جنبه ساختاری سرمایه اجتماعی که به ابعاد کمی و قابل مشاهده سازمان و شبکه های اجتماعی رسمی و غیررسمی، مانند تراکم، اندازه و دامنه نفوذ شبکه ها اطلاق میشود، عامل مهمی در تقویت کارایی شبکه های اجتماعی، در جهت تأثیرگذاری بر سیاستگذاری کلان اجتماعی است. در مقابل، “سرمایه اجتماعی شناختی ناظر بر ابعاد کیفی این مفهوم بوده و متغیرهایی نظیر ارزشها، هنجارهای متقابل و اعتماد را در برمیگیرد که میتواند با ایجاد هنجارهای رفتاری معطوف به سلامت، کنترل رفتارهای پرخطر، انواع حمایتهای اجتماعی و ایجاد ابزارهای غیررسمی مبادله اطلاعات، بر مقوله کلی سلامت تأثیر بگذارد( بوردیو ۱۳۸۱ : ۸۶). در واقع، در حالی که ابعاد شناختی سرمایه اجتماعی عامل اصلی در سوق دادن افراد به کنش جمعی در زمینه سلامت تلقی میشود، ابعاد ساختاری نیز در تسهیل این امر موثرند.
“بوردیو مفهوم کلی سرمایه اجتماعی بر اساس نوع و ماهیت ارتباطات و پیوندهای اجتماعی، به “سرمایه اجتماعی محدود” و “سرمایه اجتماعی اتصالی” تقسیم کردهاست”( بوردیو ۱۳۸۱ : ۸۹). این موارد، اشکال سرمایه اجتماعی افقی هستند؛ چرا که به لحاظ مفهومی، سرمایه اجتماعی محدود عمدتاًً در بین گروههایی با ویژگیهای جمعیتشناختی مشابه، نظیر گروههای همگن و متجانس (سنی، جنسی و قومیتی) دیده میشود. این نوع سرمایه اجتماعی، در برخی موارد، همانند نقش گروه همسالان در ترغیب اعضا به رفتارهای پرخطر، میتواند نتایج و پیامدهایی منفی در ارتباط با مقوله سلامت ایجاد کند. در مقابل، سرمایه اجتماعی اتصالی به روابط و پیوندهایی اطلاق میشود که افراد دارای زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مختلف را به یکدیگر پیوند داده و منبعی مؤثر در ایجاد همیاریهای تعمیم یافته و رشد و گسترش جامعه مدنی، توسعه اعتماد و همچنین تقویت مشارکتهای مدنی در بین شهروندان به شمار میآید.