۲-۱۴ سلطه جویی والدین
والدین سلطه جو وظیفه خود می دانند که رفتار خارجی کودکانشان را تحت کنترل درآورند. آن ها نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت گرده و این احساس مسئولیت اکثرا به احساس قدرت مطلق منتهی می شود. این گونه والدین در نقش قاضی ظاهر میشوند و مدام از قید ” تو باید ” استفاده میکنند و…یکی از تکنیکهای اصلی والدین قضاوت گر اقتدارطلب، آن است که دیگران را با احساس گناه[۴۴] کنترل نمایند. اگر کودک آنچه را که مطابق خواسته آن ها است انجام ندهد، والدین سعی میکنند در او احساس گناه ایجاد کنند ” چرا نمی خواهی مثل یک پسر بزرگ رفتار کنی ؟ ” یا از روش دگررهبری[۴۵] استفاده میکنند ” وقتی تو اینگونه رفتار می کنی دیگران در باره تو چه فکر میکنند ؟” و یا از شگرد محبت استفاده می نمایند ” با این رفتاری که تو داری نمی توانیم تو را دوست داشته باشیم ” همچنین از مفهوم انتظارات استفاده میکنند ” تو باید مثل پدرت قوی باشی” والدین با به کار بستن همه این روش ها از کودکانشان می خواهند طوری رفتار کنند که هم از نظر اجتماعی مقبولیت داشته و هم برای سلامت فکری و جسمانی آن ها حداکثر فایده را داشته باشد. ولی چون مطمئن نیستند که چگونه به چنین رفتاری نایل آیند، نمی توانند این نکته را تشخیص دهند که آنچه به عنوان احترام و اطاعت از فرزندانشان می خواهند، آموزش انضباط نیست بلکه اغلب نتیجه احساس ناایمنی خودشان است. این گونه والدین متوجه نیستند خصوصیتی که توسط کودکان در حد طبیعی و منطقی ابراز می شود، برای رشد عاطفی، عقلانی و همچنین بروز قوای خلاقانه آن ها، واقعا ضرورت دارد. اگر کودکی احساس امنیت، شایستگی و با ارزش بودن داشته باشد احتمال این که انضباط وی مشکل خاصی ایجاد کند کاهش پیدا کرده و با مقداری طرف توجه قرار دادن احساسات و مقبولیت کودکان باعث ارضاء آن ها از این نیاز می شود. بنابرین می توان نتیجه گرفت که انضباط احساس مرکزی[۴۶] خویشتن سازانه، شق صحیح کنترل کنش مرکزی[۴۷] است. در چنین حالتی است که برای کودک به جای اطاعت کورکورانه از دیگران، خودکنترلی[۴۸]، هدف قرار میگیرد… پدر و مادری که میتوانند احساسات و نگرش های فکری کودکان را تحمل نمایند، خواهند توانست مشکلات ناشی از انضباط را نیز با مهارت برطرف نمایند. اگر محیط عاطفی خانواده همواره گرم و پذیرا باشد، حتی اگر شدت عمل هم رواج داشته و در مورد رفتار کودک محدودیت های بجائی وجود داشته باشد، بازهم کودک احساس امنیت کرده و استعداد هایش شکوفا خواهد شد (میرثانی، ۱۳۸۸).
پدر یا مادر خویشتن ساز[۴۹] برخلاف والدین سلطه جو، رشدگرا[۵۰] یا طرفدار رشد میباشند. آن ها زندگی را صحنه ای می دانند که در آن فرد میتواند خود را بسازد. آن ها به جای آن که ” بایدگرا[۵۱] ” باشند” هست گرا[۵۲] ” هستند سعی دارند کودکان خود را چنانچه هستند بپذیرند و آن ها را در رشد و بهبود کمک کنند. هدف اصلی آن ها این است که بدون تحمیل عقیده، خویشتن سازی را در کودک پرورش دهند تا آن ها به سوی فعالیت های سازنده و خلاقانه رهنمون شوند و خود راهشان را آزادانه انتخاب نمایند. این دسته از والدین زندگی را به صورت دنیای کودکی یا دنیای بزرگسالی ندیده، بلکه آن را به صورت دنیای یک انسان نگاه میکنند که در آن هر یک از افراد حق دارند خواسته های خودشان را برآورده سازند… طبیعی است در خیلی از موارد کودکان و نوجوانان نیز امیال سلطه جویانه داشته باشند. نتیجه اجتناب ناپذیر این وضع،کشمکش و جدال پایان ناپذیر بین والدین و فرزندان است که طرفین هر یک می خواهند برنده بازی شوند…بنابرین اگر مناسبات والدین و فرزندان (بویژه نوجوانان) بر پایه اصول انسانی و جهت گیری رشدگرایانه باشد نوجوانان خویشتن سازی خواهیم داشت که واجد سه ویژگی مهم انسان های خودشکوفا به شرح زیر خواهند بود.
-
- خلاقیت: نوجوان خویشتن ساز یک انسان طغیان گرخلاق است. وی جرات آن را دارد که به صورت سالم طغیان نماید. طغیان وی با سمبل های خارجی نظیر موی بلند، شلوار تنگ، پوتین و امثال آن نیست بلکه با منظور، جهت دار و معنی دار در رفتار فردیش همراه میباشد. بنابرین به جای آن که ویرانگر یا منفی باشد، آفریننده و خلاق است.
- حساسیت درارتباط شخصی: وی نه فقط از احساسات گروه همسالان خودآگاه است، بلکه با والدین و سایر بزرگسالان نیز همدلی دارد. لباس پوشیدنش مناسبت او را در درک موقعیت ها نشان میدهد.
۳- آگاهی: وی میخواهد تا حد امکان از امروز لذت ببرد، خوش باشد و تجربه بیاندوزد، ولی در عین حال لازم می بیند در دنیای بزرگسالان وارد شود. هدف برای او مهم است. در اینجا و حال زندگی میکند. او همچون ناخدائی است که نه فقط از قایقرانی لذت میبرد، بلکه قدرت امواج، وزش باد و وسعت دریا هم او را به نشاط می آورد. نوجوان هم مانند همه ما سلطه جویی است که سعی دارد به مرحله خویشتن سازی برسد. بزرگترین وظیفه والدین این است که خودشان را از سر راه او کنار کشیده و به او آزادی عمل بدهند تا شکوفا شود( شوستروم، ۱۹۶۷؛ ترجمه سرمد، ۱۳۶۷).
۲-۱۵ تنوع فرهنگی در رابطه با فرزند پروری
به رغم اتفاق نظر زیاد در مورد مزایای فرزند پروری مقتدرانه، گروههای قومی اغلب عقاید وشیوه های فرزند پروری خاص خودشان را دارند. برخی از آن ها توقعات متفاوتی دارند که وقتی ارزش های فرهنگی و شرایط زندگی خانوادگی آن ها را در نظر می گیریم، سازگارانه هستند. برای مثال، بزرگسالان چینی، شیوه های تربیت خود را بسیار پرتوقع توصیف میکنند. ان ها از نظر آموزش و برنامه های اوقات فرزندانشان، رهنمود بیشتری میدهند – این تأکید، بیانگر عقاید کنفوسیوسی به اهمیت انضباط قاطع، احترام به بزرگترها و آموزش رفتار جامعه پسند است. در خانواده های آمریکای لاتینی و جزایر آسیایی اقیانوس آرام، کنترل شدید والدین (مخصوصا توسط پدر) با محبت شدید مادر همراه می شود. اعتقاد بر این است که این ترکیب، فرمانبرداری و تعهد خانوادگی قوی در کودکان ایجاد میکند. گرچه بین آمریکایی های آفریقایی تبار، تنوع زیادی وجود دارد، مادران سیاه پوست ( به ویژه آن هایی که جوانتر، کمتر تحصیل کرده و مجرد هستند)، اغلب به شیوه بزرگسال محوری متکی هستند به طوری که انتظار دارند فرزندانشان بی چون و چرا اطاعت کنند. والدین سیاه پوست برای ایجاد اعتماد به نفس، خویشتنداری و هوشیار بودن، نسبت به شرایط زندگی مخاطره آمیز، از شیوه فرزند پروری بسیار قاطع استفاده میکنند. هماهنگ با این دیدگاه، در چندین تحقیق معلوم شد که انضباط بدنی در اوایل کودکی، پرخاشگری در سال های دبستانی را فقط در کودکان آمریکایی قفقازی تبار و نه کودکان آمریکایی آفریقایی تبار، پیشبینی کرد. این بدان معنی نیست که کتک زدن روش مؤثری است، بلکه حاکی از آن است که تفاوت های قومی در نحوه ای که کودکان رفتار والدین خود را در نظر می گیرند میتواند پیامدهای آن را تغییر دهد. (کری جرالد؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۵، ۳۸۴).