۲- ارتباط شامل جنبههای رابطه ای و محتوایی است؛ ارتباط فقط ارائه و انتقال اطلاعات به سایرین نمی باشد، بلکه روابط بین افرادی که در ارتباط هستند را نیز مشخص میکند. عبارت «نمی دانم یادت می ماند در را ببندی؟» و یا «چند بار به تو بگویم که آن در لعنتی را ببند» هر دو در بردارنده مفهوم تقاضای بستن در از یک نفر است. اما در هر یک از این دو جمله رابطهتعریف شده به وضوح متفاوت است. اغلب صحنه ای یکسان که به دو شیوه ای متفاوت بیان می شود میتواند به وجود رابطه متفاوت اشاره داشته باشد (همان منبع).
۳- استفاده از علائم نگارش یک ویژگی مهم ارتباط است؛ زمانی که با سلسله ای از تعاملات رو به رو هستیم همیشه روشن نیست که محرک چیست؟ پاسخ کدام است؟ بنابرین ممکن است زنی به خاطر این که شوهرش دیر به خانه میآید نق بزند حال آنکه اتفاقاً شوهر به خاطر نق زدن های همسرش دیر به خانه میآید. بنابرین ممکن است آن دو دیگری را علت تعارض بدانند. در حالی که نحوه درک ارتباط و بیان علت رفتار بستگی به این دارد که طرفین، رابطه میان خود را چگونه نقطه گذاری میکنند. نقطه گذاری، الگوهای ارتباطی را نظم داده و برای پیشبرد روابط حیاتی است. از نظر سوم شخص، ارتباطات ممکن است بدون وقفه به نظر برسد. اما شرکت کنندگان ترتیبات را به طور دلخواه تعیین میکنند، به طوری که آغاز و پایانی داشته باشد. این تصمیمات دلخواه نقطه گذاری نامیده می شود. اگر دو نفر ارتباطی را به نحوه گوناگونی نقطه گذاری کنند، در روابطشان مشکل ایجاد خواهد شد (گلدنبرگ[۳۶]، ترجمه شاهی، نقشبندی، ارجمند، ۱۳۸۵).
۴- ارتباط میتواند به انواع عددی (کلامی) و قیاسی تقسیم می شود؛ در ارتباط کلامی پیام ها در قالب کلمات نوشته شده یا گفته شده رمز بندی می شود. بنابرین معنی پیام ها از ماهیت ترتیب کلمات روشن می شود، مثل «نمایش ساعت ۸ بعد از ظهر شروع می شود». در چنین جمله هایی واقعیات از طریق رمز کلامی ابلاغ می شود. اما ارتباط قیاسی، تمامی ارتباطات غیر کلامی مثل ژست ها و حرکات بدنی، بیان چهره ای، لحن صدا و … را در بر میگیرد. در این نوع ارتباط شعر، موسیقی، نقاشی و سایر جنبههای هنری هم دخالت دارد. واتزلاویک به طور مستدل در کتاب خود به نام “زبان تغییر” بیان نمود که ارتباط عددی با نیمکره چپ و ارتباط قیاسی با نیمکره راست مغز در ارتباط است (همان منبع).
۵- هر گونه ارتباطی بین دو فرد یا بین دو گروه ممکن است به درجات مختلف قرینه ای یا تکمیلی باشد؛ تکامل قرینه ای بر این دلالت دارد که طرفین ارتباط در موقعیت مساوی قرار دارند. اگر در ارتباط برابری وجود داشته باشد، هر نفر رهبری را به نوبت به دست گیرد، رابطه متقارن است. اما اگر یکی رهبری کند و دیگری پیروی، این رابطه تکمیلی است (همان منبع).
نظریه ارتباطی سالیوان[۳۷]
اولین کسی که برای تحلیل رفتار آدمی قدمهای متفاوت با رویکردهای انفرادی برداشت، سالیوان بود. وی اساس تعیین رفتار آدمی را در روابط بین فردی جستجو کرد. او به این باور رسید که روش رفتار آدمی به نحوه رفتار افرادی که با او کنش متقابل دارند بستگی دارد. بدین سان نقطه عطفی در تعیین رفتار آدمی بود. همزمان با فعالیت های او پدیده جدید گروه درمانی به وسیله اسلوسن[۳۸] و مورنو[۳۹] پدید آمد. در این رویکرد جدید به جای مطالعه و درمان انسان در قالب فردی به مطالعه او در حیطه روابط جمعی مبادرت می ورزند، زیرا معتقدند که فرد بدون ارتباط با اعضای گروه وجود ندارد (فرانکل[۴۰]، ترجمه تبریزی، علوی نیا، ۱۳۸۲).
نظریه شفلن[۴۱] و بردویستل[۴۲]
شفلن و بردویستل الگوهای فضا و زمان را در ارتباط مطالعه کردهاند. این الگوها جنبههای فضایی و موقتی ارتباط غیر کلامی هستند و اغلب ناخودآگاه هستند، ولی این از اهمیتشان کم نمی کند (ابراهیمی، ۱۳۷۱).
– زمان
زمان، یک مفهوم، تجربه و یک راه درک کردن است. نحوه استفاده از زمان یک مورد مهم در زندگی افراد است و بنابرین در ارتباطاتشان نیز مهم تلقی می شود.
سکوت یکی از موارد استفاده از زمان است. گرچه مردم اغلب ممکن است در مورد آن چنین نیندیشند. برای مثال، مجید از جمال سؤال میکند و او جواب نمی دهد. جواب ندادن او به مجید چیزی را میگوید که این پیام ها ممکن است شامل خشم، کری، بی تفاوتی و بی فکری باشد (گفتن اینکه جمال اصلاً ارتباط برقرار نکرد، اصلاً درست نیست). زمان ممکن است به صورت حرکت حس شود (گذشت زمان) یا مدت (طول زمان). ملاقات کردن نزدیکانی که دورتر زندگی میکنند، طول مدت ملاقات و یا چند بار چنین ملاقاتهایی انجام می شود، ارتباط از نوع غیر کلامی در رابطه با زمان و در مورد فاصله و مسافت است و این که یک رابطه چه مدت طول می کشد و چه موقع باید قطع شود، ارتباطاتی مربوط به زمان در مورد میزان وابستگی و نوع رابطه است (همان منبع).
– فضا
فضا نیز ممکن است به عنوان شکلی از ارتباط غیر کلامی به کار رود. شفلن و بردویستل معتقد هستند که ما به عنوان افراد بشر، الگوهای ویژه فرهنگی حرکت کردن در فضا را که قابل تشخیص و قابل پیشبینی هستند، یاد می گیریم. شفلن، هر حرکت ساده این الگوها را به منظور بیان پیچیدگی ارتباط غیر کلامی بشر مورد مطالعه قرار داد. فضا بر تعامل تأثیر میکند: نزدیکی، مسافت، لمس و محدود نشان دهنده بعضی از ابعاد فضایی ارتباط است. غالباً رفتار در فضا قابل پیشبینی است. برای مثال در یک آسانسور همه مردم با جهت مشابهی مواجه هستند و چشمهایشان به قسمت تعیین طبقات دوخته شده است و نسبت به هم فضای مساوی را رعایت کرده و به نقطه جدیدی حرکت میکنند. در صورتی که فردی در آسانسور بدین ترتیب عمل نکند، فضای آسانسور برای افراد اضطراب انگیز است. زیرا آن فرد به طور غیر قابل پیشبینی عمل کردهاست (همان منبع).
الگوهای رفتاری ویژه و مشخص شده ای در نحوه استفاده از فضا و زمان وجود دارد که فرا گرفتنی و یک ویژگی فرهنگی است. تطابق با رفتار از پیش تعیین شده پیامی را میدهد و رفتار به روش های غیر قابل پیشبینی، پیام متفاوتی را میدهد. الگوهای رفتاری یاد گرفته شده به متغیرهایی مثل سن، جنس، فرهنگ و محدودیت جسمی بستگی دارد (همان منبع).
نظریه تبادلی برن[۴۳]
از نظر برن روان برونی، روان جدید، روان قدیم به عنوان دستگاه های روانی تلقی میگردند و به صورت حالات “من” نشان داده میشوند. به زبان عامیانه این انواع حالات من را به ترتیب “من والدینی”، “من بالغ” و “من کودک” می نامیم (برن، ترجمه فصیح، ۱۳۷۳).