پت[۳۲] پیشبینی میکند که شرکتهای دارای نسبتهای اهرمی بالا، روش های حسابداری را به کار میگیرند که منجر به افزایش داراییها و یا کاهش بدهیها شود در نتیجه سود شرکت افزایش یابد تا خطر تخلف از قرارداد بدهی[۳۳] کاهش یابد (مرادی، ۱۳۸۶، ۱۰۲).
۲-۱-۸-۴) هزینه های سیاسی
شرکتهای بزرگ گاهی اوقات تحت نظارت گروههای مختلف(کارگران، مصرف کنندگان، دولت و …) قرار میگیرند. آن ها ممکن است چنین جلوه دهند که آن شرکتها سود بالایی ایجاد میکنند اما سهم عادلانه سایر بخشهای جامعه را پرداخت نمیکنند (مثلاً دستمزد پایین، قیمت بالای محصولات، مالیات کم) به این منظور و برای کاهش هزینه های مربوطه شرکتهای بزرگ سعی میکنند روش های حسابداری استفاده کنند که سود گزارش شده را کم کنند. اما این بدان معنا نیست که افراد درگیر در فرایند سیاسی به راحتی با تغییر یک روش حسابداری فریب میخورند. بلکه از جنبه اقتصادی این دیدگاه چنین برمی آید که در بازارهای سیاسی منفعت حاصل از عمل انفرادی بسیار کم است و برای افراد مقرون به صرفه نیست تا به تحقیق درباره علتها بپردازند. پس منطقاً ترجیح میدهند که بی اطلاع باقی بمانند. اما با تشکیل اتحادیهها هزینه این کار بین اعضا سرشکن میگردد این امر امکان پذیر میشود .
اما از دیدگاه “پت” گروهها و افراد درگیر در فعالیتهای سیاسی نیز به دنبال منافع شخصی خود هستند نه منفعت عمومی. وقتی رسانه ها خبر از سودآوری یک شرکت را میدهند کمتر به روش های حسابداری آن اشاره میکنند (دیگان، ۲۰۰۴).
در این راستا پورحیدری و همتی(۱۳۸۳) معتقدند که با افزایش اندازه شرکتها، مدیریت انگیزه بیشتری جهت افزایش سود در جهت ارائه تصویری بهتر از عملکرد خود به سهامداران و مسئولین دارند. شرکتهایی که از تعداد بیشتری کارمند برخوردارند فشارهای سیاسی وارده بر آن ها بیشتر است. در نتیجه مدیریت این نوع واحدها جهت کاهش فشار وارده اقدام به کاهش سود مینمایند.
۲-۱-۸-۵) انگیزه های مالیاتی
مالیات بردرآمد واضح ترین محرک برای مدیریت میباشد. مقامات مالیاتی مایلند که قوانین حسابداری خودشان را برای محاسبه مالیات سود در کاهش فضای مانور شرکتها تحمیل کنند. اما صرفه جویی مالیاتی میتواند انگیزه مناسبی برای مدیریت سود تلقی گردد (اسکات[۳۴]، ۲۰۰۳).
در تحقیق پورحیدری و افلاطونی(۱۳۸۵) در طی سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۳ نشان دادند که هموارسازی سود با بهره گرفتن از اقلام اختیاری توسط مدیران شرکتهای ایرانی صورت میگیرد و مالیات بر درآمد و انحراف در فعالیتهای عملیاتی محرکهای اصلی برای هموار نمودن سود با بهره گرفتن از اقلام اختیاری میباشد .
۲-۱-۸-۶) تغییرات در مدیران ارشد اجرائی
پیشبینی طرح پاداش این است که به بازنشستگی رسیدن مدیران ارشد اجرائی، موجب اتخاذ سیاست حداکثر کردن سود خواهد شد تا پاداش خود را افزایش دهند و یا اینکه مدیران برای جلوگیری یا به تأخیر انداختن تشنجات ناشی از عملکرد نامطلوب شرکتها اقدام به مدیریت سود در جهت بالا بردن سود نمایند. این محرکها برای مدیران ارشد اجرائی جدید نیز وجود دارد به خصوص اگر در هر گونه کاهش ارزش، مدیران ارشد اجرائی سابق مقصر قلمداد شوند.
از طرف دیگر در مواردی که انتظار میرود سودهای آتی دارای رابطه ضعیفی با سودهای جاری باشد مدیران دست به هموارسازی سود میزنند و سود را ذخیره میکنند دلیل این هموار سازی طبق بررسی دیفوند و پارک[۳۵] امکان التهاب و تشنجات علیه مدیریت هنگام ضعیف بودن سود جاری بدون توجه به عملکردهای سود آوری قبل میباشد. در نتیجه هموارسازی سود برای جلوگیری از گزارش سود کم، امنیت شغلی را زیاد میکند (دیفوند، ۱۹۹۴، ۱۵۵).
۲-۱-۸-۷) انگیزه های مربوط به نخستین عرضه عمومی
شرکتهایی که برای نخستین بار اوراق بهادار خود را عرضه عمومی میکنند ارزش بازار مشخص ندارند. هاگز در سال ۱۹۸۶ تحلیلی را ارائه نمود به این مضمون که اطلاعاتی مانند سود خالص میتواند راهنمایی برای سرمایه گذاران در مورد ارزش شرکت باشد. از طرفی دنتو[۳۶]، کلارکسون[۳۷]، ریچاردسون[۳۸] و سفسیک[۳۹] به شواهدی در مورد اینکه بازار نسبت به سودهای پیشبینی شده به عنوان راهنمایی برای تعیین ارزش شرکت شدیداًً عکس العمل نشان میدهد، پی بردند. این موضوع این احتمال را مطرح میکند که مدیران شرکت به امید اینکه ارزش بازار سهام شرکت خود را افزایش دهند سود گزارش شده را مدیریت میکنند (کین لو[۴۰]، ۲۰۰۸، ۳۵۴).
ابراهیمی و حسنی آذر(۱۳۸۵) با بررسی ۳۰ شرکت عرضه کننده اولیه سهام در بین سالهای ۷۸ تا ۸۰ نشان دادند که مدیران سود شرکتها را در سال قبل از عرضه اولیه و سال عرضه اولیه سهام به عموم مدیریت میکنند. همچنین آنان نشان دادند که بین اقلام تعهدی جاری اختیاری سال اول شرکتها و عملکرد بلند مدت قیمت سهام در سه سال آتی رابطه مثبت وجود دارد .
۲-۱-۸-۸) اندازه شرکت
بر اساس پژوهشهای انجام شده، در شرکتهای بزرگتر انگیزه مدیران برای دستکاری سود بیشتر و بالعکس در شرکتهای کوچکتر انگیزه مدیران برای اعمال مدیریت سود کمتر است.(موسز، ۱۹۷۸، میچلسون و دیگران ۱۹۹۵ و زمی ژسکی و دیگران ۱۹۸۱) . به عبارت دیگر بین اندازه شرکت و مدیریت سود رابطه معنادار مثبتی وجود دارد، زیرا شرکتهای بزرگ به دلیل اینکه در قبال افراد بیشتری پاسخگو هستند و نهادهای بیشتری- اعم از دولتی و غیر دولتی- شرکتهای بزرگتر را مورد کنترل قرار میدهند، آن ها در صورت داشتن عملکرد نامطلوب بیشتر مورد مؤاخذه قرار میگیرند. لذا مدیران شرکتهای بزرگتر انگیزه بیشتری برای اعمال مدیریت سود دارند.
در مقابل عده ای بر این باورند که هر چه اندازه شرکت بزرگتر باشد، به دلیل اینکه بیشتر در معرض رسیدگیهای دقیقتر قرار میگیرند، مدیریت سود کمتر است. برخی محققان نیز در پژوهشهای خود به شواهدی مبنی بر تأثیر اندازه شرکت بر مدیریت سود دست نیافتهاند (گوان[۴۱]، ۲۰۰۱، ۴۰).
۲-۱-۸-۹) ساختار مالکیت
در تحقیقات اثباتی حسابداری، مسئله ساختار مالکیت و رابطه آن با مدیریت سود به طور اعم، از دو دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است. دیدگاه اول میزان و درصد سهام متعلق به مدیران در مقایسه با میزان سهام سایر افراد و نهادها را مطرح میکند. بر اساس این دیدگاه، انگیزه ها و محرکهای انحراف از GAAP و اعمال مدیریت سود، با میزان درصد سهام متعلق به سهامداران افزایش مییابد(بنیش[۴۲]، ۱۹۹۷). در دیدگاه دوم، انگیزه های مدیریت سود بر مبنای افق زمانی سرمایه گذاران در خصوص نگهداری سهام، مورد ارزیابی قرار میگیرد. چنانچه ساختار مالکیت شرکت، عمدتاًً از افرادی تشکیل شود که افق سرمایه گذاری کوتاه مدت دارند، انگیزه ها جهت دستکاری سود توسط مدیریت بنگاه اقتصادی افزایش مییابد و بالعکس. در صورتی که سهامداران عمده شرکت دارای افق سرمایه گذاری بلندمدت باشند، این محرکها و انگیزه ها کاهش مییابد (داروغ و همکاران[۴۳]، ۱۹۹۸، ۲۰).
۲-۱-۸-۱۰) جریانهای نقد آزاد(FCF)