پیش از بیان چگونگی تاثیرگذاری این پدیده ی فرهنگی و اجتماعی در جامعه باید با توجه به انواع نگرش ها به این مفهوم و به طور خلاصه ویژگی های مشترک آن ها در تعریف سنت را بیان کرد:
سنت گرایی و ستایش از سنت ها از ویژگی های اندیشه ی محافظه کار است.
-پایبند به اقتدار و مرجعیت سنتی است.
– تفکر محافظه کارانه عموما بر باور دینی استوار است.
– اجتماع سنتی در منظر محافظه کاری کانونی برای پیوند علایق جمعی است(گمینشافت)
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
– اعتقاد به سلسله مراتب ثابت و اینکه نظام اجتماعی نمودی از نظم برین است،لذا شایسته احترام است.
– جهان پیشامدرن،جهانی دست نخورده با نهادهایی ثابت است که افراد می توانند با یقین شخصی با نقش نهادی که جامعه به آن ها واگذار کرده است تطبیق یابند.
در ادامه برای رسیدن به تلقی صحیح از مقوله ی سنت باید به روش شناسی در علوم انسانی متوسل شد.هر پدیده ی انسانی را از دو طریق می توان تبیین کرد:
الف)تلاش برای فهم ماهیت و چیستی یک پدیده .
ب)بررسی مصادیق یک مفهوم در عالم واقع و دستیابی به وجوه مشترک آن ها برای ارائه تعریفی دقیق از آن.اگر روش دوم را در بررسی سنت به کار گرفت؛می توان سنت و کارکردهای آن را به صورت اجمالی این چنین بیان کرد:
۱٫سنت در خود نوعی تعلق به زمان گذشته را دارد،خواه گذشته دور و خواه نزدیک.
۲٫سنت بر انگیزاننده احترام است و دارای نوعی شکوه و عظمت که گاه تا مرز تقدس هم پیش می رود.
۳٫سنت کلیتی است که در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی حضور می یابد و بدان ها معنا می بخشد.
۴٫سنت دارای اجزایی هماهنگ و پیوسته است و مجموعه ای سازگار محسوب می شود.
۴٫سنت نوعی حس تشخص و برتری را در فرد بر می انگیزد و فرد خود را به عنوان اموری ازلی و ابدی القا می کند.
۶٫سنت در برابر تغییر مقاوم است و نگاهی محافظه کارانه به امور دارد
۷٫سنت دارای بداهتی ذاتی[۵۱] است.
-
- از آن جایی که سنت ها دارای خصلتی هنجاری [۵۲]هستند می توان آن ها را از عادات تفکیک کرد.بنابراین التزام هایی در قالبپند و اندرز را ارائه می کنند که در حقیقت به بیان «بایدها»و«نبایدها»می پردازد.
۹٫سنت مقوله ای جمعی است و آثار جمعی خواهد داشت (افشارکهن ، ۹۲:۱۳۸۹).
نهادها یا سازمان های سنت:
بحث درباره سنت جز با خروج از سنت که خود به معنای پایان حضور زنده و زاینده ی سنت است امکان پذیر نمی تواند باشد،حال برای بیان این ساختار عمیق سنتی باید سازمان های اجتماعی را که این پدیده را تحکیم می خشند را معرفی کرد.
الف)نظام های ایدئولوژیکی بسته ای که در این واپسین سده،البته نه بر پایه ی اندیشه ی فارابی،ابن سینا و سهروردی-که از بسیاری جهات غیرممکن بود- بلکه با تکیه بر دریافتی از نظام فلسفی صدرالدین شیرازی- که با توجه به سرشت ویژه ی آن که به نوعی پایان بخش فلسفه ی دوران اسلامی بود،عملی امکان پذیر شده بود-نشان از امتناع تداوم اندیشه در فاصله ی سیصدساله ی پس از مرگ صدرالدین شیرازی تا آماده شدن مقدمات جنبش مشروطه خواهی و حتی پس از آن دارد(طباطبایی،۱۳۹۰،۶۴-۶۳).
ب)دین و شرع یکی دیگر از بنیادی ترین عوامل و ساختارهایی است که سنت و گرایش به سنت را تحکیم می بخشد و خود نیز به چارچوبی مناسب برای رشد آن تبدیل می شود.به طور خلاصه تمدن یا نظام اسلامی از دیدگاه سیاسی می تواند سازمانی سنتی برای تداوم سنت باشد.
ج)یکی دیگر از سازمان های مطرح در این عرصه از نظر مسکویه، وجود «سنت عقلانیت ایرانشهری-یونانی »است که جایگزین سنت کلامی برآمده از اسلام اهل سنت و دریافت آنان از شرع می شود.
د)یکی دیگر از سازمان های مهم و موثر در تداوم سنت از منظر ابن خلدون،جریان «اندیشه ی تاریخی» است که احیای نظام سنتی و سنت تاریخ نگاری را مستلزم تجدید و احیای شالوده ی اندیشه ی خردمندانه ی تاریخ می داند (همان منبع،۸۱) .
سنت و قشربندی اجتماعی:
بررسی ساختار «قشربندی اجتماعی» همواره مورد توجه جامعه شناسان بوده است. و این مفهوم ار چشم اندازهای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است.
آنچه در این مسیر اهمیت دارد بررسی تاثیر متغیر «سنت» بر «قشربندی اجتماعی» است؛یا به عبارتی میزان اثر پذیری قشربندی اجتماعی از متغیر سنت است. با توجه به چارچوب های نظری موجود و با تاکید بر نظریه های قشربندی،باید مسئله سنت را نیز دربر بگیرد.چه طبقات اجتماعی،وجود موسسات به خصوص شیوع ایده های معینی را در جامعه را تبیین می نمایند.به بیان دیگر،طبقات اجتماعی جنبه های پویا و ایستای حیات اجتماعی را تبیین می کنند (افشار کهن،۱۰۷،۱۳۸۹).
در یک جمع بندی کلی می توان «سنت را نوعی جهت گیری مثبت نسبت به دوام و ثبات وضعیت موجود و بالفعل یا نهادینه شده و جهت گیری منفی نسبت به تغییر و تحول آن »در نظر گرفت.بنابراین همانطور که پیش از این اشاره شد می توان سنت را نوعی محافظه کاری درنظر گرفت که دربرگیرنده ی امور سنتی است.
آنچه این مفاهیم انتزاعی را عینیت می بخشد دو اصطلاح جامعه شناختی است که عبارتند از: الف)طبقه سنتی ب)طبقه سنت گرا
الف) طبقه سنتی[۵۳]؛ طبقه ای که وجهه نظری محافظه کارانه ای نسبت به قشربندی های سه گانه دارد.به عبارت دیگر،اعضای این طبقه خواستار تداوم سلسله مراتب نهادینه در جامعه اند.البته باید در نظر داشت این گرایش به صورت ناخوآگاه در افراد این طبقه بروز می یابد.در واقع بر اساس تمایزی که میان«زیستن بر اساس سنت»و«سنت باوری» وجود دارد،می توان اذعان کرد طبقه سنتی به گروه اول نزدیک است و در وضعیت پیشینی قرار دارد و اعضای آن بیش از آنکه کنش سنتی داشته باشند دارای رفتار سنتی اند.
ب)طبقه سنت گرا[۵۴] ؛ این طبقه نیز دارای رویکردی محافظه کارانه نسبت به توزیع موجود و نهادینه منابع است اما این موضع را با آگاهی و از سر اندیشه اتخاذ کرده است.این آگاهی اغلب در مواجه با جریانی که خواستار تغییر یا به اصطلاح تجدد است بروز می کند.این طبقه فراتر از چارچوب سنت می رود و قادر است اشکال دیگری از قشربندی اجتماعی،اقتصادی و سیاسی را متصور شود.این طبقه بر تداوم جهان زیست سنتی تاکید دارد. اگر سنت را مقوله ای بدانیم که مدرنیته آن را خلق کرده است،طبقه ی سنت گرا نیز باید حاصل جریان تجددطلبی دانست.طبقه سنت گرا بیش از آن که رفتار سنتی از خود بروز دهد دارای کنش سنتی است.
طبقه سنتی و سنت گرا در ایران بیش از هر چی محصول جریان تجدطلبی یا تجددخواهی دوران معاصران اند و بررسی این امر تنها با کنار گذاشتن سنت و نگاه ساختاری به این مقوله ی جامعه شناختی امکان پذیر است.
حال که تحلیلی کلی از سنت های اجتماعی و نقش آنها در ساختار قشربندی نمودیم ، به بررسی این موضوع در بلوچستان می پردازیم. بر اساس دید سنتی در بلوچستان تمامی افرادی که در آن منطقه زندگی می کردند به دو دسته تقسیم می شدند : خودی ها و غیر خودی ها. معمولا بلوچ ها علاوه بر خود سایر اقوامی که در منطقه در سالیان متمادی مانند جت ها[۵۵] یا سیاه پوستان ساکن بودند را خودی و ما بقی را
غیر خودی می دانستند. عبدالغنی دامنی در سیمای تاریخی بلوچستان به نقل از ناصر عسگری می نویسد:
به بلوچستان که وارد می شوی دو گروه را می بینی که یکی لباس رسمی و دیگری لباس محلی پوشیده است ، با دقت روی دو گروه احساس می کنی که این دو گروه هیچ رابطه ای با هم ندارند از کنار یکدیگر بی اعتنا می گذرند به هم سلام نمی کنند . و هیچگونه علامتی که نشان دهنده ارتباط آنها باشد دیده نمی شود . اگر از هر کدام چیزی دربارۀ دیگری بپرسی ، بدون تردید اظهار نظر بدبینانه ای می شنوی آنها از یکدیگر خوششان نمی آید آدم خیال می کند که گروه ملبس به لباس رسمی را به زور در بلوچستان آورده اند و گروه ملبس به لباس محلی نیز چاره ای جز پذیرفتن آنها ندارند نه این میل دارد که بفهمد آن کیست و نه آن دیگری کنجکاو می شود که بداند این تازه وارد برای چه آمده ! ! هر کدام راه خود را می روند ، در خفاء به یکدیگر ناسزا می دهند ، اگر کسی تنها حرفهای یک طرف را بشنود به این نتیجه می رسد که طرف دیگر هیولاست( دامنی ،۸۰:۱۳۸۰).
تمامی این مسائل ریشه در لشکر کشی سال ۱۳۰۷ خورشیدی به بلوچستان دارد که نیروهای حکومتی با زور وارد منطقه شدند و تنفری در دل مردم ایجاد شد.
معمولا افراد غیر خودی موجود در بلوچستان کارمندان ، معلمان و نظامیان بودند که مردم با آنها رابطه ای نداشتند. اما در بعضی از مناطق و در بعضی از خانواده هایی که سنت های اجتماعی سختگیرانه در میان آنها حاکم نبود شاهد ازدواج نظامیان با بومیان نیز هستیم.
به طور کلی ساختار سنتی آن دوره چنین شکلی داشت:
پس چنین می توان نتیجه گرفت که غیر بومیان از هیچ محبوبیتی در میان مردم برخوردار نبودند و تنفر و کینه ای عمیق در دل بومیان نسبت به آنها وجود داشت.
غیر بومیان با اصطلاح” گجر” خطاب می شوند. گجر بلوچی شده همان اصطلاح قجر و قاجار ها می باشد.
بر این اساس خود بلوچ ها نیز به دسته های مختلفی تقسیم می شوند که عبارتند از:
میر
میر مخفف کلمه امیر به معنای حاکم یا حکمران است که حکمرانی و حکومت منطقه را بر عهده داشته اند. و به عنوان یکی از اصیل ترین قوم ها به شمار می روند. اصولا این قوم دو شاخه اصلی دارد:گروه اول به میر حاجی زهی معروفند که از طرف مادر نسلشان به میر حاجی کاووسی یکی از حاکمان بزرگ و قدرتمند منطقه می رسد و فرزندان میر حسین فرزند دادخدا فرزند شاهو هستند و گروه دوم به محمد زهی معروفند که آنها از فرزندان محمد فرزند دادخدا فرزند شاهو هستند(قتالی ،۷:۱۳۸۸).
سرزمین اولیه میرها بلوچستان است که بعداً به منطقه گیاوان (بیابان ) آمده و سپس به جاسک و گابریک آمده اند این گروه خودشان نیز ادعای حکومتی می کردند و خود نیز حکومت های کوچکی را به وجود آوردند و به حکومتی می پرداختند مهم ترین افراد این قبیله عبارتند از : میر عبدالنبی (۱۸۷۶ میلادی) – میربرکت(۱۹۲۰میلادی) و میرزا(۱۹۶۵میلادی) که خودشان نیز حکومتی می کردند
بعضی از افراد و کارگران و سربازان میرها تا حدودی به مردم آزار می رساندند ولی به محض اطلاع حاکم، آنها را سخت مجازات می کردند و اگر سربازی بدون اجازه و دستور میر وارد خانه کسی می شد آن فرد باید اعدام می شد و چندین بار این عمل نیز انجام شده است .
میرها قدرت فراوانی داشتند و همین قدرت باعث تمایز آنها شده بود و با گرفتن مالیات از ثروتمندان مشکلات اقتصادی خودشان را رفع می نمودند.
خان
خان ها افرادی بودند که در دوره رضا شاه و حتی قبل از آن به حکومتی در بعضی از مناطق می پرداختند و تا حدود زیادی امنیت را برقرار می کردند کار خوب و شایسته آنان این بود که همیشه کسی از شخصی شکایتی داشت حق را به حق دار می رساندند و اجازه نمی دادند که حق کسی را شخص عادی پایمال کند در حالی که خودشان تا حدی این کار را انجام می دادند . خان ها به شکل قراردادهایی شفاهی با حکومت مرکزی ، تامین امنیت را در قسمت هایی از بلوچستان بر عهده می گرفتند و با گذاشتن کدخدا در هر منطقه امنیت را در زیر نظر داشتنذ. آنها با اعزام والی خود هر سه ماه یکبار از مردمان یا رعیت خود مالیات می گرفتند . بیشترین افراد این قبیله در شهرهای ایرانشهر ، نیکشهر ، فنوج و بنت ساکن هستند . آخرین کسی که از خان ها به حکومتی رسید فردی به نام علی خان بود که توانست امنیت را برقرار کند و سلطه گری را نیز تا حدی کاهش دهد . هم اکنون فرزندان و نوادگان آنان در شهرهای مذکور مانند سایر مردم عادی به زندگی مشغول اند اما خوشبختانه گروهی از آنان با کنار گذاشتن قومیت و حس خان بودن به دلیل تغییر ساختارهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود شروع به تحصیل کرده اند و تا سطح بالایی از مدارج علمی را طی نموده اند .