فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
مبانی نظری مسئولیت پذیری اجتماعی
۲-۱-۱ مقدمه:
از زمان شروع جنبش وال استریت در آمریکا و سایر کشورهای موجود در اتحادیه اروپا نگرش عمومی بر این است که بخشی عمدهای از عوامل ایجاد کننده جنبشها و نارضایتیهای مذکور ناشی از بروز بحرانهای اقتصاد جهانی میباشد عدهای معتقدند که بخش عمدهای از این بحران ناشی از عدم توجه سازمانها به مسئولیتهای اجتماعی توسط بانکها و مؤسسات اعتباری و سایر مؤسسات و سازمانها در قبال جامعه بوده است از زمان ایجاد این بحران و چالش بینالمللی، سؤالات متعددی پیرامون اهداف و خواستههای این جنبش و جنبشهای اعتراضی دیگر موجود در کشورهای اتحادیه اروپا مطرح شده است با این وجود هنوز پاسخ مناسبی برای این سؤال وجود ندارد. بطوریکه بسیاری از مردم بر این باورند که پس زمینه اصلی این جنبش، خشم مردم آمریکا نسبت به بانکها و مؤسسات اقتصادی کشورشان برای اقدامات نادرست آنان و افول اقتصادی و همچنین ریاضتهای اقتصادی تعریف شده برای دولتها اروپایی ناشی از عدم ایفای تهعدات قانونی تعریف شده اولیه برای کارگران و آحاد جامعه مطابق با قوانین کار و بازنشستگی آنها میباشد. و متأسفانه این مطلب چندان با حقیقت متناقض نیست. با این اوصاف، اخیراً صحبتهایی توسط دولتها و نهادهای مدنی از مسئولیت اجتماعی شرکتها به میان آمده است و برخی افراد معتقدند که دلیل اصلی این جنبشها در حقیقت موضوع پرسش از مسئولیت اجتماعی شرکتی است. بدین مفهوم که چرا سازمانهای کسب و کار در کشور آمریکا و دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا به گونهای عمل نمیکنند که مشتریان و جامعه دچار ضرر و زیان نشود؟
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
این مطلب ممکن است صحیح باشد، چرا که اگر ما به وبسایتهای این جنبشها و هدفهای آن نگاهی بیاندازیم، متوجه خواهیم شد که بسیاری از دغدغههای این گروهها، داشتن اطلاعاتی عمده در شیوه کسب و کار سازمانهای خصوصی در تعامل با افراد و جامعه است. حتی اگر افرادی به طور کامل با این جنبشهای اعتراضی مخالفت نمایند، انکار خسارات عظیم زیست محیطی و اجتماعی که سازمانها و ارگانهای تجاری آمریکایی و اروپایی در دهه گذشته به بار آوردهاند، غیرممکن است و بسیاری از این موضوعات شامل موضوعات متداول مسئولیت اجتماعی شرکتها میباشد. این در حالی است که بسیاری از افراد هنوز هم در قرن ۲۱ معتقدند که یک شرکت تنها نسبت به سهامداران خود مسئول است و در حالی که این بحث تا حدود بسیار اندکی صحیح است و بیتردید، نمیتوان از معضلات و مشکلاتی که این دیدگاه به بار خواهد آورد غافل شد. موضوعی که ظاهراً واضح به نظر میرسد، عزم مردم کشور آمریکا و کشورهای موجود در اتحادیه اروپا، و جنبشهای اعتراضی اتحادیههای کارگری وصنفی برای رسیدگی و حل مشکلات کسب و کارهای کنونی و ایجاد شرکتهایی مسئولیتپذیرتر است.(بزرگی، ۱۳۸۴، ۲۰-۲۱)
۲-۱-۲ سیر تاریخی مسئولیت اجتماعی سازمان
رابطه بین سازمان و فعالیت های آن از یک سو و بین سازمان و جامعه از سوی دیگر، موضوعی دیرینه است که همواره در میان پژوهشگران سازمان و علم الاجتماع مورد بحث و تبادل نظر بوده است. اما این رابطه، به شکل امروزی که از آن به مسئولیت اجتماعی سازمان یاد می شود، از دهه ۱۹۵۰ آغاز شد. در این دهه، پژوهشگران، آزمون و تحلیل مفاهیم و نظریه های مرتبط با مسئولیت های سازمان را در قبال جامعه آغاز کردند و مسئولیت های اجتماعی کسب وکار را به طور کلی، مسئولیت های اجتماعی سازمان نامیدند(ون یوپن[۷]، ۲۰۱۰)
سازمان های خوشنام در طول تاریخ ثابت کرده اند که می توانند برند، اعتبار و شهرت قبال جامعه و محیط خود پاسخگو هستند و عملکرد مناسبی در زمینه مسئولیت های اجتماعی خود دارند (پل[۸] و هیتنر[۹]، ۲۰۰۸). در دهه اخیر، مطالب بسیاری درباره مسئولیت اجتماعی سازمان، عملکرد اجتماعی سازمان، توسعه پایدار[۱۰]، شهروند سازمانی[۱۱]، پاسخگویی اجتماعی[۱۲]، طرز حاکمیت سازمان[۱۳] و مدیریت ذی نفعان[۱۴] به رشته تحریر در آمده است(کاریگا[۱۵] و مله[۱۶]، ۲۰۰۴)
سیر تطور تاریخی مفهوم مسئولیت اجتماعی سازمان به پنج برهه زمانی تقسیم شده است تا چارچوبی برای بررسی تاریخی آن فراهم شود. این پنج مرحله عبارتند از:
-
- در مرحله اول، پژوهشگران به معرفی مسئولیت های اجتماعی تجار و بازرگانان پرداختند(بوون[۱۷]، ۲۰۰۰). فعالیت های این گروه از طریق به کار بردن «نظریه قرارداد اجتماعی[۱۸]» و «نظریه مشروعیت[۱۹]» انجام گرفت؛ پژوهشگران این دوره سعی در تصویب وجود مسئولیت کسب و کارها در قبال جامعه داشتند. بوون، بنیان گذار مفهوم مسئولیت اجتماعی سازمان از پژوهشگران سرشناس این دوره است.
-
- همزمان با گروه یاد شده که قابل به وجود مسئولیت های سازمان در قبال جامعه بودند، برخی دیگر از پژوهشگران جایگاه نقیض مسئولیت اجتماعی سازمان را به رسمیت شناختند. برای مثال، فریدمن[۲۰]، درسال ۱۹۷۰ بیان می کند: تنها وظیفه موسسه کسب و کار است» این جمله به معنای آن است که تنها مسئولیت قانونی و مشروع سازمان، مسئولیت اقتصادی است. از آنجا که برهه زمانی این گروه با الگوی مدرنیسم متقارن است، اظهارات این گروه، حکایت از تاثیر پذیرفتن از الگوی مدرنیسم دارد.
-
- در مرحله سوم، پژوهشگران تمرکز بیشتری بر مفهوم سازی[۲۱] و ادراک مسئولیت اجتماعی سازمان داشتند. آنان در این مرحله، برای پاسخگویی به گروه قبل که منکر مسئولیت های اجتماعی برای سازمان بودند، تلاش می کردند ضرورت این موضوع را تبیین کنند اما از آنجا که در این زمان، با فقدان تحلیل های عمیق در مفهوم مسئولیت اجتماعی سازمان مواجه هستیم، تمرکز پژوهشگران بر پاسخ به این پرسش سوق پیدا می کند که «مسئولیت اجتماعی سازمان چیست؟» کارول[۲۲] (۱۹۷۹) اولین مدل مفهومی را ارائه داد که به طور جامع، ابعاد بنیادی مفهومی را که او عملکرد اجتماعی سازمان نامید، تشریح کرد. او مدلی از عملکرد اجتماعی سازمان از طریق: ۱٫ ارائه یک تعریف مبنایی از مسئولیت اجتماعی سازمان ۲٫ بررسی موضوعات برای آن دسته از شرکت هایی که دارای مسئولیت اجتماعی هستند. و ۳٫ ذکر خصوصیات فلسفه پاسخگویی و مسئولیت پذیری، پیشنهاد داد.
-
- در مرحله چهارم نیز پژوهشگران برای پاسخگویی به گروهی که اعتقاد به نادرست و غیر قانونی بودن مسئولیت اجتماعی سازمان داشتند، بویژه فریدمن، بر این پرسش که «چه ضرورتی در پایبندی سازمان به مسئولیت اجتماعی وجود دارد؟» متمرکز شدند (گاردبرگ[۲۳] و فومبرون[۲۴]، ۲۰۰۶). البته در این زمان، علاوه بر رویکرد هنجاری از رویکرد اقتصادی نیز استفاده شد.
-
- مرحله پنجم با اثر فریمن با عنوان« مدیریت استراتژیک: رویکرد ذی نفعان» در اسل ۱۹۸۴ آغاز شد. در این رویکرد جدید که به رویکرد ذی نفعان شهرت یافت، پرسش مبنایی عبارت است از« سازمان نسبت به چه افرادی مسئولیت اجتماعی دارد؟» فریمن در سال ۱۹۴۸ نظریه ذی نفعان را به منظور ایجاد سیر جدیدی از تفکر درباره ماهست یک سازمان معرفی و این پرسش مبنایی را مطرح کرد که در «قبال چه دی نفعانی و با چه تحلیل هزینه – فایده ای سازمان باید مدیریت شود؟»
۲-۱-۳ تعریف مسئولیت اجتماعی:
طرح بحث مسئولیت اجتماعی به طور ملموس به زمان آدام اسمیت یعین اواخر قرن هجدهم بر می گردد. وی به موضوع ارتقاء رفاه عمومی پرداخت و معتقد بود کوشش کارآفرینان رقیب طبعاً در جهت حمایت از منافع عموم خواهد بود. در دهه ۱۸۹۰ آندریو کارنگی مسئولیت اجتماعی شرکت ها را مشخص نمود. دیدگاه کارنگی بر پایه دو اصل، اصل خیرخواهی و اصل قیمومیت یا سرپرستی، گزارده شده بود. اصل خیرخواهی به عنوان یکی از مسئولیت های افراد، و نه یک سازمان، به حساب می آید اما به موجب اصل قیمومیت سازمان ها و افراد ثروتمند باید خود را قیم و سرپرست افراد فقیر بدانند. در مقابل این دیدگاه، در دهه ۱۹۷۰ و ۸۰ میلادی مجموعه مسائل محیطی منجر به طرح مجدد موضوع مسئولیت اجتماعی شد. میلتون فریدمن، اقصاددانان مشهور، از پیشگامانی است که مسئولیت سازمان های تجاری را به حداکثر رساندن سود در محدوده قانون بدون هر گونه دیسیه یا نیرنگی عنوان می کند و معتقد است مسئله های اجتماعی را باید به افراد و نهادهای دولتی واگذار کرد، چرا که تعیین نیازهای نسبی و میزان آن ها، در حد مدیران شرکت ها نبوده ودر صورت انجام، بر درآمد شرکت ها تاثیرگذار است. (براتلو، ۱۳۸۶).
در حال حاضر نیز محققان برای مسئولیت اجتماعی سازمان ها تعاریف مختلفی ارائه کرده اند که در زیر به بعضی از این تعاریف اشاره می شود:
مسئولیت اجتماعی سازمان ها در بر گیرنده اقتصاد، قانون، اخلاقیات، و انتظارات بشر دوستانه واحدهای تجاری است که به کلیه ذینفعان تعمیم می یابد. در اینجا ذینفعان به عنوان هر فرد یا گروهی که می توانند بر فعالیت ها، تصمیمات، سیاست ها، رویه ها، یا اهداف سازمان اثر گذارند، تعریف شده است. (دانکو و همکاران[۲۵]، ۲۰۰۸، ۴۱).
برخی از محققان مسئولیت اجتماعی شرکت را به عنوان فعالیت هایی تعریف می کنند که به منظور پیشرفت بعضی از اهداف اجتماعی که فراتر از اهداف مالی هستند، انجام می گردد (به عنوان مثال ام سی ویلیام، ۲۰۰۱؛ هارجوتو، ۲۰۱۱).
گروه دیگری از نویسندگان مسئولیت اجتماعی شرکت را بدین صورت تعریف می کنند: مسئولیت اجتماعی شرکت بدین مفهوم است که شرکت ها نسبت به گروه های سازنده در جامعه غیر از سهامداران و فراتر از آن چیزی که از طق قانون و قرارداد اتحادیه توصیف شده، وظیفه دارند” (به عنوان مثال جونز، ۱۹۸۰؛ حانسون و هم پژوهان، ۲۰۱۰).
همچنین، هولم و واتز[۲۶] (۲۰۰۰) مسئولیت اجتماعی شرکت را به عنوان “تعهد مستمر واحد تجاری، که به طور اخلاقی رفتار کند و در جهت پیشرفت اقتصادی همکاری نماید، تعریف می کنند، به طوری که کیفیت عمر نیروی کار و خانواده آن ها و همچنین نهادهای محلی و جامعه را در سطح وسیع بهبود بخشد” نگاهی مختصر به تعاریف نشان دهنده این موضوع که نویسندگان هنوز بر سر یک تعریف واحد توافق نظر دارند ولی از جهات زیادی شباهت هایی بین تعاریف مختلف مشاهده می شوند. ولی در مجموع می توان گفت تمامی تعاریف بر این اصل استوارند که مسئولیت اجتماعی، نشان دهنده وظایف سازمان ها نسبت به کلیه ذی نفعان شان می باشد.
مسئولیت اجتماعی، مجموعه وظایف و تعهداتی است که سازمان بایستی در جهت حفظ و مراقبت و کمک به جامعهای که در آن فعالیت میکند انجام دهد (گریفین و بارنی[۲۷])، همچنین درک فرنچ و هینر ساورد در کتاب فرهنگ مدیریت درخصوص مسئولیت اجتماعی و محیطی که شرکتها و سازمانها درآن کار میکنند بیان میدارند که میزان این وظیفه عموماً مشتمل بر وظایفی چون: آلوده نکردن، تبعیض قائل نشدن در استخدام، نپرداختن به فعالیتهای غیراخلاقی و مطلع کردن مصرفکننده از کیفیت محصولات، همچنین وظیفهای مبتنی بر مشارکت مثبت در زندگی افراد جامعه میباشد.(کارول، ۱۹۹۱، ۴-۸)
و در بیانی دیگر میتوان گفت که مسئولیت اجتماعی، تعهد تصمیمگیران برای اقداماتی است که به طور کلی علاوه بر تأمین منافع خودشان موجبات بهبود رفاه جامعه را نیز فراهم میآورد. در این تعریف عناصر مختلفی وجود دارد که بشرح زیر بدان میپردازیم:
اولاً: مسئولیت اجتماعی یک تعهد است که مؤسسات باید در قبال آن به جامعه پاسخگو باشند.
ثانیاً: مؤسسات و سازمانها مسئول هستند که از آلوده کردن محیط زیست، اعمال رفتارهای تبعیضآمیز درخصوص امور استخدامی، بیتوجهی به تأمین نیازهای کارکنان خود، تولید کردن محصولات زیانآور و نظایر آن که به سلامت جامعه لطمه میزنند بپرهیزند.
ثالثاً: سازمانها باید با اختصاص منابع مالی در بهبود رفاه اجتماعی مورد قبول اکثریت جامعه بکوشد. این قبیل اقدامات عبارتند از کمک به فرهنگ کشور و مؤسسات فرهنگی، بهبود کیفیت زندگی. در نهایت مقصود از مسئولیت اجتماعی این است که چون سازمانها تأثیر عمدهای بر سیستم اجتماعی دارند لاجرم چگونگی فعالیت آنها باید به گونهای باشد که در آن زیانی به جامعه نرسد و در صورت رسیدن زیان سازمانها ملزم به جبران آن هستند.
تعریفی که موسسه ی کسب و کار برای مسئولیت اجتماعی[۲۸] از مسئولیت پذیری اجتماعی ارائه می کند، به این نحو است: «تحقق موفقیت تجاری از طریق احترام به ارزش های اخلاقی، مردم، جامعه و محیط زیست.» (تسوتسورا، ۲۰۰۴، ۳).
مک ویلیامز و سیگل[۲۹] (۲۰۰۱) مسئولیت اجتماعی را چنین تعریف نموده اند: « اقداماتی برای بهبود رفاه جامعه، فراتر از منافع شرکت و الزامات قانونی.»
فرومن[۳۰] (۱۹۹۷) در تعریف دیگری، مسئولیت اجتماعی را چنین تعریف نموده است: «اقداماتی که شرکت انجام می دهد تا به واسطه ی آن، سطح رفاه ذی نفعان اجتماعی خود را به صورت محسوسی متاثر سازد.»
هاوارد بوون[۳۱] (۱۹۵۳) با کتاب تاثیر گذار خود تحت عنوان «مسئولیت های اجتماعی تاجر[۳۲]»، در ادبیات آکادمیک مدیریت و سازمان، مفهوم مسئولیت اجتماعی یک تاجر عبارت است از تعهد به پیگیری سیاست ها و تصمیم گیری ها و اقداماتی که در راستای اهداف و ارزش های اجتماعی قرار دارند (وهریخ و کونتز[۳۳]، ۱۹۹۳، ص ۶۶).
مسئولیت اجتماعی و ارزش های معنوی در دهه ی ۱۹۶۰ توسط پیشگامان مفهوم استراتژی نیز مورد توجه قرار گرفت. ایگور آنسف[۳۴] (۱۹۶۵) در کتاب «استراتژی شرکت[۳۵]» خود، به تاثیر اهداف غیر اقتصادی بر روی اهداف اقتصادی شرکت، اشاره تلویحی می کند. منظور او از اهداف غیر اقتصادی شامل مباجثی چون بشر دوستی[۳۶]، اصول اخلاق شخصی، مسئولیت اجتماعی، منزلت اجتماعی و اعتبار می شود (مله و جولین[۳۷]، ۲۰۰۶، ۳). بروم هیل (۲۰۰۷) معقتد است که در ادبیات نظری، مفهوم مسئولیت اجتماعی، به صورت عمده در سه رویکرد قابل تمییز است. این سه رویکرد عبارت است از:
۱-دیدگاه نئولیبرال[۳۸]:
صاحبنظران دیدگاه نئولیبرال، مفهوم مسئولیت اجتماعی را به این صورت تعریف می کنند: «اتخاذ مجموعه ای از سیاست ها، کدها و خطوط راهنمای اختیاری توسط شرکت ها». شیوه ی نگرش دیدگاه نئولیبرال به مفهوم مسئولیت اجتماعی تا حد زیادی شبیه اظهار نظری است که میلتون فریدمن[۳۹] در ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۷۰ در مجله ی «نیویورک تایمز[۴۰]» انجام داده است: «هر سازمان تجاری، فقط و فقط دارای یک مسئولیت اجتماعی است که عبارت است از استفاده از منابع و به کارگیری آن ها در فعالیت هایی که به منظور افزاش سود و ثروت سهامداران طراحی شده است.» از نظر فریدمن، اصول اخلاقی و مسئولیت اجتماعی شرکت عبارت است از افزایش سود، رعایت قوانین رقابت آزاد بدون تقلب و فریب دیگران. (وهریخ و کونتز[۴۱]، ۱۹۹۳، ۶۰).
۲٫دیدگاه نئوکینزی[۴۲]:
در تعریفی که پیروان دیدگاه نئوکینزی از مسئولیت اجتماعی ارائه می دهند، به جنبه ی داوطلبانه و اختیاری بودن پیروی از اصول مسئولیت اجتماعی توجه بیشتری می شود. دیدگاه نئوکینزی از جهت بسیاری با دیدگاه نئولیبرال تفاوت دارد. مهم ترین تفاوت این دو دیدگاه در این نکته است که هواداران دیدگاه نئوکینزی بر این مورد تاکید می کنند که رفتار شرکت می تواند بر روی جامعه تاثیر منفی بگذارد و باعث مشکلات اجتماعی شود. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۱).
۳٫دیدگاه اقتصادی – سیاسی رادیکال[۴۳]:
پیروان دیدگاه اقتصادی – سیاسی رادیکال، انتقادات جدی تری به مبحث مسئولیت اجتماعی وارد می کنند. آن ها علاوه بر این که نسبت به اثربخشی برنامه ها مسئولیت اجتماعی با دیده ی شک و تردید می نگرند، همچنین، معتقدند که بسیاری از شرکت ها با سرمایه گذاری بر روی مسئولیت های اجتماعی شان و انجام تبلیغات فراوان در این زمینه، می خواهند ذهن ها را منحرف کنند و از قوانین و مقررات دولتی فرار نمایند.
وهریخ و کونتز (۱۹۹۳) مفهوم پاسخگویی اجتماعی[۴۴] را مطرح می کنند که مفهوم نسبتاً جدیدتری است و تا حدود زیادی به مفهوم مسئولیت اجتماعی شبیه است. این مفهوم به بیان ساده، عبارت است از توانایی یک شرکت در گزارش نمودن اقدامات و عملیات خود به محیط اجتماعی به نحوی که هم برای جامعه و هم برای شرکت، دارای منفعت باشد. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۲).
رابینز و کالتر[۴۵](۲۰۰۶) معتقدند که دو رویکرد عمده در مورد مسئولیت اجتماعی شرکت ها وجود دارد:
رویکرد کلاسیک[۴۶]:
بر طبق این رویکرد، تنها مسئولیت اجتماعی مدیریت عبارت است از حداکثرسازی سود. پیروان این رویکرد معتقدند که، هر زمان که مدیریت تصمیم بگیرد تا منافع سازمان را برای رفاه جامعه خرج کند، هزینه ی اضافی به شرکت تحمیل خواهد نمود. این هزینه ها در نهایت، یا به واسطه ی افزایش قیمت کالاها و خدمات، به مشتریان منتقل می شود و یا بواسطه ی کاهش سود سهام، به سهام داران آسیب خواهد رسانید. (وهریخ و کونتز، ۱۹۹۳، ۶۳).