از این رو، بحث از زمان تأثیر عوامل، میتواند آثار قابل توجهی، به ویژه در عرصه ی تعلیم و تربیت افراد، داشته باشد. آگاهی از زمان تأثیر عوامل و دانستن اینکه هر عامل در چه مقاطع یا مقاطع سنی، بیشترین و اصلی ترین تأثیر را دارد، به مربیان و دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت کمک میکند تا تدارک لازم را ببینند و شرایط و تأثیرپذیری مثبت از عوامل گوناگون را فراهم نمایند و آسیب شناسی لازم نسبت به پیش گیری از پیامدهای سوء و منفی عوامل را داشته باشند. از این رو، به اختصار، زمان تأثیرگذاری عمده ی عوامل، مورد بررسی قرار میگیرد:
۱٫ خانواده
خانواده تنها عاملی است که می توان گفت: کمابیش در تمام مقاطع سنّی با فرد در ارتباط است و به نحوی در او تأثیرگذار. هر چند میزان تأثیرگذاری خانواده در همه ی مقاطع سنی یکسان نیست، اما خانواده از زمان انعقاد نطفه تا اوان بزرگسالی، در هنگامی که والدین و سایر اعضای خانواده زندگی میکنند و با فرد در ارتباطند، به نحوی بر انسان تأثیر میگذارد. در این میان، تأثیر خانواده از پیش از تولد تا سن ورود به مدرسه، تأثیری ویژه و انحصاری است و قابل رقابت با هیچ یک از عوامل دیگر نیست. در دوره ی جنینی و پس از تولد تا دو سالگی، از میان اعضای خانواده، تأثیر مادر بسیار برجسته تر و بلکه تأثیری بی بدیل است؛ چه اینکه فرد چه در دوره ی جنینی و چه در دوره ی شیرخوارگی، بیشترین تماس و ارتباط را با مادر دارد. از سوی دیگر، پدر به لحاظ مدیریت کلان خانه و حمایت جدّی از اعضای خانواده، به ویژه همسر، نقش مهم خود را ایفا می کند و این تأثیر در طول این دوره ادامه دارد. سایر اعضای خانواده- یعنی خواهران و برادران- نیز تأثیرگذاری عمده شان پس از تولد و به ویژه زمانی است که زمینه ی تعامل اجتماعی و ارتباطی کودک با آن ها فراهم میگردد و کودک توانایی برقراری ارتباط با آن ها را پیدا میکند. نقش خانواده پس از آغاز دوره مدرسه نیز ادامه مییابد، ولی هر قدر کودک به رشد جسمی، عقلی و عاطفی بیشتری دست مییابد و در ابعاد گوناگون به استقلال نزدیکتر میشود، از میزان وابستگی وی به خانواده کاسته و به تبع آن، تأثیرش بر شکل گیری شخصیت کمتر می شود، به گونه ای که رد دوره ی جوانی و اوان میان سالی، این تأثیر به حداقل میرسد.
۲٫ مدرسه
عامل مدرسه، همچنان که از نامش پیدا است، زمان تأثیرگذاری اش در وقتی است که کودک و نوجوان در مدرسه حضور دارد. کودک از سن پنج- شش سالگی وارد مدرسه می شود و مدرسه از طریق عناصر و اجزای گوناگونش، از قبیل معلمان، کتاب های درسی، شیوه های آموزش، مقررات و ضوابط اجرایی بر دانش آموز تأثیر میگذارد. به دلیل آنکه افراد در سنین کودکی منفعل تر و تأثیرپذیرترند، در دوران اولیه ی مدرسه، میزان تأثیرگذاری آن برجسته تر است. این روند ادامه دارد، به ویژه زمانی که فرد دست به انتخاب رشته ی تحصیلی می زند و در آن به تحصیل می پردازد. در این صورت، به تدریج، رشته ی تحصیلی انتخاب شده به نحوی آینده ی وی را رقم می زند و بخشی از هویت و شخصیت وی میگردد و شخصیت وی را تحت تأثیر جدی قرار میدهد. بنابرین، زمان غالب و به عبارت دیگر، بیشترین تأثیر عامل مدرسه در مقطع اولیه ی دانش آموزی و پس از انتخاب رشته ی تحصیلی و تحصیل در آن است.
۳٫ دوستان و همسالان
از زمانی که کودک توانایی برقراری ارتباط با دیگران را پیدا میکند، نقش همسالان و دوستان در شکل گیری شخصیت وی آشکار میگردد و این روند ادامه دارد و در دوره ی نوجوانی، این تأثیر به اوج خود میرسد. به بیان دیگر، کانون تأثیرگذاری عامل دوستان و همسالان در دوره ی نوجوانی است و در این دوره، گروه همسالان و دوستان بیش از دوره های دیگر، چه در جهت مثبت و چه منفی، بر فرد تأثیر میگذارند.
۴٫ ناهشیاری
فروید به عنوان نظریه پردازی که به طور گسترده عامل «ناهوشیاری» را مورد بررسی قرار داده، بر اهمیت سالهای نخستین کودکی در تعیین شخصیت بزرگ سال تأکید کردهاست. وی معتقد است: شخصیت بزرگسالی ما توسط تعامل هایی که پیش از پنج سالگی ما صورت گرفته اند، تعیین می شود؛ یعنی در زمانی که کنترل کمی داشته ایم. این تجربه ها برای همیشه ما را در چنگال نگه می دارند بنابرین، می توان گفت: در حقیقت، زمان شکل گیری عامل «ناهوشیاری عاطفی» در دوره ی کودکی و پیش از پنج سالگی است، و اما اینکه چه زمانی تأثیر این عامل تجلی پیدا میکند دوره ی پس از کودکی است. در دوره های پس از کودکی، فرد به نحو قابل توجهی تحت تأثیر عامل ناهوشیاری قرار میگیرد و این عامل رفتارهای او را شکل میدهد. در زمینه ی «ناهوشیاری شناختی» نیز می توان گفت: تأثیر آن از زمانی است که فرد به تواناییهای شناختی دست یافته است و میتواند شناخت های هوشیارانهی خود از ناهوشیارانه را تمیز دهد. بنابرین، عامل مذبور، در طول زندگی شناختی فرد، میتواند بر فرد تأثیرگذار باشد.
۵٫ اراده
تأثیر عامل اراده از زمانی آغاز می شود که فرد به جلوه هایی از استقلال فکری دست یافته باشد و قادر شود تا خود سود و زیان امور را مورد ارزیابی قرار دهد و بر اساس مصالح و منافع خود، اعم از مادی و معنوی، تصمیم بگیرد و در پی انجام عمل و رفتاری مناسب با وضعیت موجود برآیند. این گونه استقلال و توان تشخیص سود از زیان معمولاً در آستانه ی دوره ی نوجوانی شکل میگیرد و به تدریج، تقویت میگردد، به گونه ای که در پایان دوره ی نوجوانی و اوان بزرگسالی، فرد به استقلال کامل میرسد و مستقل از عوامل تأثیرگذار پیشین، مانند خانواده و مدرسه، میتواند تصمیم بگیرد و زندگی مستقلی داشته باشد. اریک اریکسون مراحل روانی اجتماعی رشد را به هشت مرحله تقسیم میکند؛ چهار مرحله مربوط به دوره ی کودکی و چهار مرحله ی دیگر از آغاز نوجوانی تا بزرگسالی و پایان عمر است. وی معتقد است: اراده ی آزاد میتواند بیشتر در مورد چهار مرحله ی آخر پرورش یابد. او همچنین بر این باور است که دوران بزرگسالی، یعنی از پایان نوجوانی تا قریب ۳۵ سالگی، فرد از والدین و سازمان های والدین مانند مدرسه، مستقل می شود و به عنوان بزرگسالی پخته و مسئول، شروع به کار کردن میکند.(شولتز، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۴)
میزان تاثیر عوامل
تردیدی نیست که تأثیر عوامل شکل گیری شخصیت یکسان و هم اندازه نیست، بلکه این عوامل با برخورداری از ویژگی ها و شرایط متفاوت، نوع و میزان تأثیرگذاری شان متفاوت است. بحث از «میزان تأثیر عوامل» از این نظر اهمیت دارد که دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت با آگاهی از وزن هر عامل در شکل گیری شخصیت، اهتمام متفاوتی به آن دارند و به تناسب اهمیت هر عامل، زمینه تأثیرگذاری آن را فراهم میسازند و حساسیت بیشتری نسبت به آن نشان میدهند. اما آنچه در این میان مهم است چگونگی تعیین میزان تأثیر عوامل گوناگون است. آیا این امر به راحتی ممکن است؟ آیا می توان ملاک هایی را برای سنجش میزان تأثیر و اهمیت هر یک از عوامل ارائه نمود و با مقایسه ی شرایط، ویژگی عوامل گوناگون را بررسی نمود؟