منظور از جراحی پلاستیک، نوع حراجی که جراح روی بدن آزمودنی انجام داده است.
فصل دوم: مروری بر تحقیقات انجام شده
در این فصل به بررسی مبانی نظری متغیرها پرداخته می شود ابتدا به تعریف، نظریه ها و عوامل مؤثر بر متغیر وابسته یعنی جراحی پلاستیک پرداخته و سپس تعریف بهزیستی روانشناختی و دیدگاه های مربوط به آن و تعریف نگرانی از تصویر بدنی و مدلها و نظریه های مربوط به آن ارائه میگردد و در ادامه رابطه متغیرها با یکدیگر مورد بررسی قرار میگیرد و سپس به تحقیقات محققهای ایرانی و خارجی در مورد بهزیستی روانشناختی، نگرانی از تصویر بدنی و جراحی پلاستیک اشاره می شود.
۲-۱ مبانی نظری
۲-۱-۱ بهزیستی روانشناختی
اولین متغیر مطرح در پژوهش حاضر بهزیستی روانشناختی میباشد. در سالهای اخیر، گروهی از پژوهشگران حوزه سلامت روانی ملهم از روان شناسی مثبت نگر، رویکرد نظری و پژوهشی متفاوتی برای تبیین و مطالعه این مفهوم برگزیدهاند. آنان سلامت روانی را معادل کارکرد مثبت روانشناختی، تلقی و آن را در قالب اصطلاح «بهزیستی روانشناختی» مفهوم سازی کرده اند. این گروه نداشتن بیماری را برای احساس سلامت کافی نمیدانند، بلکه معتقدند که داشتن احساس رضایت از زندگی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان، انرژی و خلق مثبت پیوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت، از مشخصه های فرد سالم است. (ریف و سینگر[۱]۱، ۱۹۹۹)
سلامت روانی یکی از مباحث مهمی است که در رشد و بالندگی خانواده و جامعه مؤثر میباشد. سازمان بهداشت جهانی[۲]۲(۲۰۰۴)، سلامت روانی را به عنوان حالتی از بهزیستی که درآن فرد توانمندی خود را شناخته از آن ها به نحو مؤثر و مولد استفاده کرده و برای اجتماع خویش مفید است تعریف میکند. به طور کلی بهداشت روانی ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانی، کنترل عوامل مؤثر بروز آن، تشخیص زودرس، پیشگیری از عوامل ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم در برقراری روابط صحیح انسانی است (میلانی فرد، ۱۳۸۶).
امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت به طور اعم و در روانشناسی به طور اخص در حال شکل گیری و گسترش است. در این دیدگاه و رویکرد علمی تمرکز بر روی سلامتی و بهزیستی از جبنه مثبت و نیز توضیح و تبیین ماهیت روانشناختی بهزیستی است (ریف و سینگر[۳]۱، ۱۹۹۸).
بهزیستی روانشناختی مستلزم درک چالشهای وجودی زندگی است. رویکرد بهزیستی روانشناختی رشد و تحول مشاهده شده در برابر چالشهای وجودی زندگی را بررسی می کند و به شدت بر توسعه انسانی تأکید دارد به عنوان مثال دنبال نمودن اهداف معنادار، تحول و پیشرفت به عنوان یک فرد و برقراری روابط کیفی با دیگران. جمع گسترده ای از ادبیات تحقیقی در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی به تجزیه و تحلیل چالشهای و مشکلات اساسی زندگی پرداخته است (ریف و کیس[۴]۲، ۲۰۰۲).
تأمین بهداشت همه افراد جامعه از مهمترین مسایل اساسی هر کشور است، این امر در سه جنبه جسمانی، روانی و اجتماعی مورد ملاحظه قرار میگیرد، در صورتی که بعد روانی بهداشت به اندازه کافی مورد توجه قرار نگیرد، فراوانی مشکلات روانی و رفتاری رو به فزونی خواهد گذاشت تا حدی که عوارض ناشی از بیتوجهی به آن در ابعاد فردی و اجتماعی، خانوادگی و انسانی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اثرات سوء و غیر قابل جبران را در پی خواهد گذاشت (نوابی نژاد، ۱۳۷۶).
تقریباً ۶۰ سال قبل سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف کرد (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴).
یک دهه بعد جاهودا[۵]۳ (۱۹۵۸) از بیمار روانی نبودن به عنوان معیار سلامت روانی انتقاد کرد و به جای ان معیارهای چندگانه را برای تعیین سلامت روانی ارائه کرد. متأسفانه تا مدتها پیشرفت قابل ملاحظهای در کاربرد این دیدگاه ها در قلمروهای علمی و عملی مشاهده نشد. در دنیای غرب هنوز هم شاخص های وضعیت سلامت متمرکز بر بیماری و مفاهیم منفی است و مفاهیم اساسی همه گیرشناسی (اپیدمولوژی) با میزان مرگ ومیر سروکار دارد، نه میزان عملکرد مثبت افراد (ریف و سینگر، ۱۹۹۸).
سلامت یک مفهوم چندبعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی را نیز در بر میگیرد (لارسن[۶]۴، ۱۹۹۱). اغلب روانپزشکان، روان شناسان و محققان بهداشت روانی جنبههای مثبت سلامت را نادیده می گیرند (ریف و سینگر، ۱۹۹۶؛ سلیگمن[۷]۵، ۲۰۰۳).
نظریه پردازان «گسترهی زندگی»[۸]۶ نظیر اریکسون (۱۹۵۹) و نوگارتن[۹]۷ (۱۹۷۳) التزامهای دوره های مختلف سنی و راه هایی را که فرد به طور موفقیت آمیزی می تواند بر آن ها غلبه کند را تبیین کرده اند. روانشناسان علاقمند به رشد و پیشرفت کامل انسان سازه هایی از قبیل خودشکوفایی (ابراهام مزلو، ۱۹۶۸) کمال رشد[۱۰]۸ ( گوردون آلپورت، ۱۹۶۸) و تفرد (کارل یونگ، ۱۹۳۲) را پیشنهاد و ارائه کرده اند.
احساس بهزیستی هم دارای مؤلفه های عاطفی و هم مؤلفه های شناختی است. افراد با احساس بهزیستی بالا به طور عمدهای هیجانات مثبت را تجربه میکنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند، در حالی که افراد با احساس بهزیستی پایین حوادث و موقعیت زندگیشان را نامطلوب ارزیابی میکنند و بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه میکنند (مایرز و دینر[۱۱]۱، ۱۹۹۵).
برخی از محققان، بهزیستی روان شناختی را از نظر مؤلفه ها یا فرآیندهای ویژه نظیر فرایندهای عاطفی مفهوم سازی میکنند. (روتمن و کریستین، ۲۰۰۳) و برخی دیگر بر فرایندهای جسمانی تأکید کردهاند و خاطر نشان میسازند که بین سلامت جسمانی بالا و کیفیت بالای زندگی رابطه وجود دارد. (سومینن، بلومبرگ و یوتلا[۱۲]۲، ۲۰۰۰) برخی دیگر از محققان بهزیستی روانشناختی را بیشتر به صورت یک فرایند شناختی که رضایت از زندگی نشانگر اصلی آن است، توصیف میکنند. (مارتین و ربویین[۱۳]۳، ۱۹۹۵)
عدهای نیز در توصیف بهزیستی روان شناختی بر نقش فرایندهای معنوی نظیر هدفمندی در زندگی که منجر به عملکرد بهینه میگردد، تأکید میکنند. (روتمن و کریستین، ۲۰۰۳) برخی نیز بر فرایندهای فردی و اجتماعی از قبیل برخورداری از توجه مثبت نسبت به خود و تسلط بر خود، پیوندهای معنی دار با دیگران اشاره میکنند. (ویسینگ و ون ادین[۱۴]۴، ۱۹۹۷) بنابرین به نظر میرسد بهزیستی روان شناختی می تواند با توجه به فرایندهای عاطفی، جسمانی، شناختی، معنوی، فردی و اجتماعی مفهوم سازی شود.