ادراک منفی خویشتن، نقشی اساسی در رشد و تداوم هراس اجتماعی دارد (هوک و والانتیز[۲۲۴]، ۲۰۰۲) نظریه های شناختی (بک و امری[۲۲۵]، ۱۹۸۵؛ کلارک و ولز[۲۲۶]، ۱۹۹۵؛ راپی و هیمبرگ[۲۲۷]، ۱۹۹۷) ادعا میکنند که افراد دارای هراس اجتماعی بر اساس تجارب یادگیری اولیه، شماری از فرضهای معیوب منفی را در مورد خودشان ایجاد میکنند ( برای مثال من کودن هستم، من جذاب نیستم؛ کلارک و ولز[۲۲۸]، ۱۹۹۵) که در طول زمان با خطای پردازش انتخابی اطلاعات در رویدادهای اجتماعی یا در فواصل بین آن ها تقویت میگردد (بوگلس و منسل[۲۲۹]، ۲۰۰۸؛ کلارک و مک مانوس[۲۳۰]، ۲۰۰۲؛ هینریچز و هافمن[۲۳۱]، ۲۰۰۱؛ هیرش و کلارک[۲۳۲]، ۲۰۰۴) افراد دارای هراس اجتماعی هنگام مواجهه با یک تهدید اجتماعی، کانون توجهشان را معطوف به درون کرده، شروع به خودارزیابی دقیق و بررسی خودشان میکنند (اسپور و استوپا[۲۳۳]، ۲۰۱۱) و همزمان تصاویر بسیار منفی تکراری و بیمقدمه از خود تصور کرده و احساس میکنند که این تصاویر صحیح هستند (هاکمن[۲۳۴] و همکاران،۲۰۰۰).
این موضوع مطرح شده است که خودارزیابیهای سوگیرانه منفی[۲۳۵]، یک مشخصه همگانی در افراد مبتلا به هراس اجتماعی است و زمینه اجتماعی تأثیری بر ایجاد آن ندارد (آلدن و والاس[۲۳۶]، ۱۹۹۵). در حمایت از این دیدگاه، مشخص شده است که افراد دارای اضطراب اجتماعی، قطع نظر از میزان مهارت و یا برخورد گرم و دوستانهای که در تعاملات اجتماعی دریافت میکنند (آلدن و والاس، ۱۹۹۵)، رفتار خودشان را نامطلوب ارزیابی میکنند (نورتون و هوپ[۲۳۷]، ۲۰۰۱؛ راپی و لیم[۲۳۸]، ۱۹۹۲؛ استوپا و کلارک[۲۳۹]، ۱۹۹۳). در مقابل سایر شواهد نشان میدهد که در افراد بسیار کمرو، خودارزیابیهای منفی مربوط به زمینه خاص هستند و تنها توسط نشانه های اجتماعی خاصی فعال میشوند که خاطرات و تجارب طرد اجتماعی و شکست را یادآوری میکنند (بالدوین و ماین[۲۴۰]، ۲۰۰۱).
مطالعات اخیر همچنین، نشان می دهند که تغییر در ادراک خویشتن، میانجی تغییر درمانی است (هافمن، ۲۰۰۰؛ هافمن مسکوویچ، کیم و تایلور[۲۴۱]، ۲۰۰۴). ثابت شده است که بازخورد ویدئویی ابزار مؤثری برای تصحیح ادراک خویشتن منفی و معیوب است (راپی و هایمن[۲۴۲]، ۱۹۹۶)، خصوصاً زمانی که با یک دوره آماده سازی شناختی، پیش از دیدن نوار ویدئویی همراه شود (هاروی، کلارک، اهلرز و راپی[۲۴۳]، ۲۰۰۰؛ هیرش، کلارک، ماتیوس و ویلیامز، ۲۰۰۳، کیم، لوند و هاروی[۲۴۴]،۲۰۰۲). پس از معرفی مدل درمانی، بیماران در مورد تأثیر تجارب منفی بر سطوح اضطراب، آموزش میبینند. مداخلههای بازسازی شناختی ماهیت سوگیریهای شناختی رایج در اضطراب اجتماعی را مشخص میکنند. سپس مواجهسازی با بازخورد نوار ویدئویی مورد استفاده قرار میگیرد، تا این تغییرات را تحکیم کند. در این مواجههها، برای بیماران فرصتی فراهم می شود تا عملکرد اجتماعی خودشان را در برابر استانداردهای منطقی اجتماعی، بدون تعصب ارزیابی کنند (باربر و دی رابیس[۲۴۵]، ۱۹۸۹).
یکی از رایجترین استدلالها درباره تغییر حاصل از درمان شناختی، این است که تغییر در طرحواره شناختی[۲۴۶] باعث ایجاد منافع درمانی می شود. این عقیده ابتدا در افسردگی اساسی مورد بررسی قرار گرفت (ایوانز و هولون[۲۴۷]، ۱۹۸۸؛ هولون، ایوانز و دی رابیس[۲۴۸]، ۱۹۹۰؛ ویسمن[۲۴۹]، ۱۹۹۳).
کلارک و ولز (۱۹۹۵) اعلام کردند افراد دارای اضطراب اجتماعی باور دارند، ۱) در خطر رفتار کردن به شیوهای نامناسب و غیر قابل قبول هستند و ۲) این رفتارها پیامدهای فاجعهباری مثل از دست دادن پایگاه اجتماعی، بیارزش شدن و طرد شدن[۲۵۰] را به همراه خواهند داشت. نتایج مطالعات نشان می دهند افراد دارای دارای اضطراب اجتماعی باور دارند احتمال وقوع رویدادهای منفی نسبت به رویدادهای مثبت اجتماعی بیشتر است (لوکاک و سالکوفسکی[۲۵۱]، ۱۹۸۸) و این که بیشتر مردم ذاتا منتقد دیگران بوده و احتمال زیادی دارد که آن ها را منفی ارزیابی کنند (لیری، کووالسکی و کمپبل[۲۵۲]، ۲۰۰۱)، علاوه بر این به نظر میرسد سیستم باورهای افراد دارای اضطراب اجتماعی، جنبه های رقابتی روابط بین فردی را بزرگنمایی کرده، ولی جنبه های تعاملی و حمایتی آنها را کوچک میشمارند (تاور و گیلبرت[۲۵۳]، ۱۹۸۹).
مطالعات فوا و همکاران (۱۹۹۶) شواهد مستدلی فراهم میآورد که نشاندهنده نقش هزینه اجتماعی برآورد شده، به عنوان یک میانجی درمانی است. مولفان دریافتند که بیماران قبل از درمان، در قضاوت اجتماعی سوگیری نشان دادند و این سوگیری پس از درمان کمتر شد. نتایج مشابه توسط مکمانوس، کلارک و هاکمن (۲۰۰۰) و هافمن (۲۰۰۴) گزارش شده است. مطالعه دیگری نشان داد که مداخله شناختی مستقیم، منجر به تداوم بهتر دستاوردهای درمان می شود و به نظر میرسد این اثر به واسطه تغییر در برآورد هزینه اجتماعی در طی درمان است. هزینه اجتماعی برآورد شده نمود ویژه ای از باورهای ناکارآمد درباره پیامدهای مواجه اجتماعی است. بنابرین، این تفکر غیر انطباقی باید همانند سایر باورهای ناکارآمد اجتماعی، در مداخله شناختی مورد توجه قرار گیرد. درمان شناختی تصویر ذهنی بیمار از خودش را مثبتتر کرده (راپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷) و همچنین، این باور را که عملکرد نامناسب و غیر قابل قبول در موقعیت اجتماعی نتایج فاجعهباری مانند از دست دادن پایگاه، از دست دادن ارزش و طرد شدن به همراه خواهد داشت، تغییر میدهد (کلارک و ولز، ۱۹۹۵).
تغییر درمانی باعث کم شدن اغراق در احتمال و هزینه پیامدهای هراس آور میگردد. مواجه سازی در غیاب پیامدهای منفی، برآوردهای اغراق آمیز احتمال آسیب را در بیماران اضطرابی تغییر میدهد. چنانچه فرد به اضطراب در موقعیت اجتماعی عادت کرده و کاهش اضطرابش را به خصوصیات موقعیت اجتماعی نسبت دهد، هزینه اجتماعی بیش برآورد شده کاهش خواهد یافت (برای مثال اگر مضطرب نباشم، موقعیت خیلی بد نخواهد بود). اگر در ایفای نقشهای مکرر، انتقادهای ملایمی از فرد صورت گیرد، از این پس مورد انتقاد واقع شدن توسط بیمار فاجعهآمیز ادراک نخواهد شد. شناخت درمانی همراه با مواجه سازی، برتر از مواجهسازی صرف است، زیرا مداخلههای شناختی مستقیما و به طور منظم به تغییر شناختهای ناکارآمد کمک میکنند(باتلر[۲۵۴]، ۱۹۸۵؛ باتلر، کولینگتون، مانبی، آمیس و گلدر[۲۵۵]، ۱۹۸۴؛ کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ هیمبرگ و یاستر[۲۵۶]، ۱۹۹۵؛ استوپا[۲۵۷] و کلارک، ۱۹۹۳).
کلارک و ولز (۱۹۹۵) به شکلهای تخصصی شناخت درمانی در افراد مضطرب بر پایه الگوی شناختی دست یافتهاند. در این شیوه درمانی آمیزهای از فنون شناختی طراحی شده است که افراد مضطرب اجتماعی را در راستای شناسایی و اصلاح افکار و باورهای تحریفی و اضطرابزا یاری میرساند. این روش درمانی می تواند کاهش احتمال و پیامد برآورد رخدادهای منفی اجتماعی را به دنبال داشته باشد.