قبل از نیمه دوم قرن بیستم، واژه برابری چندان آشنا نبود و زنان بخصوص در غرب همواره به عنوان جنس دوم و هویتی پایینتر از مردان قرار داشتند، که شاید حداقل امتیازات و مزایای شهروندی به آنان میرسید. در این فضا برای زنان زحمتکش و فرمانبرداری که بااندکی برخورداری، بالاترین خدمات را ارائه میدادند، شعار برابرییک ایدهآل و بلکهیک آرزوی دور از دسترس بود. چشمان منتظر واندیشههای مشتاق بدون تأمل بر تمام پیامدهای این شعار، حریصانه آن را پذیرفت و در صدر خواستهها مطالبات خود قرار داد، تا آنجا که امروزه با این شعار حتی تمام قوانین حمایتی از زنان باز ستانده شده و آنان را شتابان به همه عرصهها کشانیده است.[۳۵] با سپری شدن قرون وسطی و شروع دوران صنعت در جوامع غربی که به دنبال خود حضور وسیع زنان را در مرکز تولیدی و صنعتی ایجاب نمود در کلیه صحنههای اجتماعی، سیاسی، حضور زنان شدت گرفت و زن دوشادوش مرد در اجتماع حضور پیدا کرد این حضور گسترده منشاء تحولات حقوقی ـ سیاسی شد که به نهضت آزادی زنان و اعطای حقوق مرد و زن، زنان همان حقوقی را تحصیل کردند که قبلاً مردان از آن برخوردار بودند و همان تکالیف و مسئولیتهایی را بر دوش گرفتند که بر مرد تحصیل میشد. عنوان تساوی حقوق عامل گشت تا تفاوتهای موجودی در خلقت این دو مورد بیاعتنایی و غفلت قرار گیرد.
در این دیدگاه برابری نه فقط به معنای یکسانی در استیفای حقوق، که قطعاً به معنای یکسانی در تسهیم مسئولیتهاست. برابرییعنی نادیده گرفتن تمام تفاوتهایی که دارای منشأ زیستشناختی و روانشناختی بین زنان و مردان است. توجه به نقش سترگ زنان در امر خانواده و زادآوری، صحه نهادن بر آسیبپذیرتر بودن زنان در خشونتها، جنگهای مسلحانه، مشاغل طاقتفرسا، شرایط ویژه فقر، همه و همه تلویحاًیا تصریحاً اشاره به وجود تفاوتهای ساختاری در جسم و روان زنان با مردان دارد که جامعه جهانی را به سمت تمهید قواعد خاص و حمایتگر بیشتر دعوت میکند. ولی چنانچه ملاحظه میشود این اعتراف در زیر بار سنگین مفهوم برابری رنگ میبازد و راهکار صحیح خود را باز نمییابند.[۳۶]
به طور کلی فمنیسمخواهان برخورداری از فرصتهای برابر بودند با طرح شعار برابری کامل زن و مرد در تمامیحوزه های اجتماعی، روانی و فرهنگی، خواهان انقلابی اساسی در تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی شدند از نظر آن ها فرهنگها با تعریف زنان به عنوان مادر، همسر و موجوداتی زینتی جنس مونث را در محدودیت تاریخی قرار میدهند باید برای آرمان برابر مقابله با ستمهای جنسی در تمام زوایای پیدا و پنهان جامعه مبارزه کرد آنان علاوه بر طرح شعار برابری مطلق بر آزادی مطلق زنان پای میفشرند. آن ها بر آزادی حقوق برابر تأکید میکنند. برابری حقوق مساوی زنان، آن ها مخالف نقشهای کلیشهای در خانواده و جامعهاند نقش مادری و همسری را نفی میکنند این گرایش ارزشی برای خانه و خانواده قائل نیست مگر مبنا زن باشد. آرمان فمنیستها تحقق جامعه فاقد جنسیت است بسیاری از اعضای متعلق به این گرایش پا را فراتر گذاشته و صفات ارزشمند را صفات زنانه میدانند سرزمین بدون مردان را در نظر داشته و مطرح میکنند مخالف ازدواج و طرفدار روابط آزاد بین زن و مرد هستند.[۳۷]
روزالینو دلمار کهیکی از نظریهپردازان غربی فمنیسم است میگوید:
«میتوان گفت فمنیست کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت خود گرفتار تبعیض هستند نیازهای مشخص دارند که نادیده گرفته شده است و ارضاء نشده باقی میماند و لازمهی ارضای این نیازها تغییر اساس در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.»[۳۸]
گروهی از فمنیستها معتقدند عوامل بیولوژیک هیچ گونه تأثیری بر شکلگیری تفاوتهای جنسی ندارند و تمام این تفاوت از عوامل اجتماعی و فرهنگی ناشی میشوند تعدادی از طرفداران این دیدگاه حتی تفاوت زن ومرد در امیال جنسی را به عوامل محیطی مستند دانستهاند که البته این ادعا هنوز موافقان زیادی حتی در بین خود فمنیستها به دست نیاورده است.[۳۹]
برخی از دانشمندان غربی تفاوتهای روحی و رفتاری مرد و زن را محصول نظامهای اجتماعی میدانند و نقش مثبت وسازنده آن در پیشرو اهداف زندگی را نادیده میگیرند برخی از فمنیستها که منکر تفاوت زن و مرد هستند اصولاً جنس مرد را دشمن اصلی زن میدانند و بر مبارزه با جنس مذکر اصرار میورزند، برخی از نوشته جات این گروه فرض را بر جنگ و ستیز تاریخی میان دو جنس گذاشته و به جای دست گذاشتن بر ریشه انحراف جوامع که همانا جهل و خودپسندی دو جنس است میان زن و مرد صفبندی سیاسیترسیم میکند. [۴۰]
افراط و تفریط در طول تاریخ بزرگترین قربانگاه حقیقت بوده است روزگاری انسان را مساوی با مرد میپنداشتند و زن را هیچ میشمردند و این بینش قطعاً ضددینی و ضد علمیاست، منشاء ظلمهای بیشمار در حقوق زنان گردید. و امروز فمنیسمها با توجیهات افراطآمیز غیرعلمی بر (برترانگاری زنان) پای میفشارد. بیتردید این وضعیت را باید تحقیر مدرن زن نامید. در پرتو چنین باورهایی شخصیت انسانی زن را به شکل مدونی مورد بیحرمتی قرار میگیرد با نام دفاع از جنسیت و طبیعت زن انکار میشود چنان که در گذشته موجود مونث مطرود و تحمیلی بود. زنگرایان افراطی برای شخصیتدهی به زن راه چاره را در تغییر جنسیت دیدهاند. تغییر جنسیت، سقط جنین، تقلید رفتار جنس مذکر، طبیعی انگاشتن همجنس بازی راههای رهایی از بحران دامنگیر زنان شناخته شدهاند.[۴۱]
به نظر میرسد که تفریط و افراط تبعیضات فاحش و ناروا بین زن و مرد، آن چنان بازتابی را به جای گذاشته که در مبارزه با آن، امروزه راه افراط پیموده میشود؛ بدین معنا که برای محو تمام اشکال تبعیض، اصل«جنسیت» رو به فراموشی میگذارد؛ در حالی که جنسیت در جای خود، برای هریک از زن و مرد آثار ارزشی و حقوقی متمایزی را میطلبد که نباید آن را در لابلای تساوی طلبانهی انسانی(اعم از زن و مرد) از بین برد.[۴۲]
تجربه تساوی و تشابه کامل در حقوق و وظایف بین زنان و مردان در برخی کشورهای توسعه افته تجربه نا موفقی است که نتایج خود را تا حدودی نشان داده است و نکته قابل توجه اینکه همانطورکه تشابه کامل بین زن و مرد باطل است بیعدالتی و عدم رعایت تناسب بین تواناییها و وظایف نیز باطل و دور از خرد است.[۴۳]
دیدگاه اعتدالیون(دیدگاه اسلام در تساوی)
ظاهراًً تساوی و برابری را که غرب در حقوق زن و مرد مطرح میکند همان تشابه ویکجور بودن است. بنابرین درغرب تساوی و برابری حقوق و وظایف آن ها مراد بوده بگونهای که زن بتواند جانشین مرد ومرد نیزجانشین زن گردد لذا میبینیم همیشه اعتراض غربیها بلند است و میگویند دین اسلام مساوات بین آن دو را رعایت نکرده است.[۴۴]