۱ـ۱ تعریف حق
۱ـ۱ـ۱ حق در لغت
لغت نامه دهخدا معانی متعددی برای این واژه ذکر مىکند که مهمترین آن ها از این قرار است: راست کردن سخن، درست کردن وعده، یقین نمودن، ثابت شدن، غلبه کردن به حق، موجود ثابت و نامی از اسامی خداوند متعال.[۱]
فرهنگ المنجد نیز برای واژه «حق» چند کاربرد و معنا ذکر مىکند که برخی از آن از این قرار است: ضد باطل، عدل، مال و ملک، حظ و نصیب، موجود ثابت، امر مقضى، حزم، سزاوار.[۲]
با توجه به آنچه بیان شد، روشن مىگردد که «حق» واژهاى عربی است که به معنای «ثبوت» و «تحقق» است و وقتی مىگوییم: چیزی تحقق دارد، یعنی ثبوت دارد؛[۳] و گاه معادل آن در زبان فارسی «هستی پایدار» به کار برده مىشود؛ یعنی هر چیزی که از ثبات و پایداری بهرهمند باشد، حق است.[۴]
۱ـ۱ـ۲ حق در اصطلاح
پس از بیان معنای لغوی حق، این پرسش مطرح مىشود که «حق در اصطلاح» دارای چه معنا یا تعریفی است؟ اینک به ذکر چند تعریف اصطلاحی این واژه مىپردازیم:
حق در اصطلاح فقه: «در فقه اهل سنّت، از حق تعریف نشده است».[۵] فقهای شیعه تعاریف گوناگونی از آن بیان داشتهاند. میرزای نایینی در تعریف آن مىگوید: «حق عبارت است از سلطه ضعیف بر مال یا منفعت».[۶]
نیز گفته شده است: «حق نوعی سلطنت بر چیزی است که گاه به عین تعلّق مىگیرد؛ مانند: حق تحجیر، حق رهن و حق غرما در ترکه میت؛ و گاهی به غیر عین تعلّق مىگیرد؛ مانند حق خیار متعلّق به عقد؛ گاهی سلطنت متعلّق بر شخص است؛ مانند: حق حضانت و حق قصاص. بنابرین، حق یک مرتبه ضعیفی از ملک و بلکه نوعی از ملکیت است».[۷]
همچنین گفته شده است: «حق عبارت است از قدرت یک فرد انسانی مطابق با قانون بر انسان دیگر، یا بر یک مال و یا بر هر دو، اعم از این که مال مذکور مادی و محسوس باشد؛ مانند خانه، یا نباشد؛ مانند طلب».[۸]
۱ـ۲ بررسی حقوق زنان در تقسیم بندی علم حقوق
۱ـ۲ـ۱ تعریف لغوی زن
نقیض مرد باشد. مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه. مادینه ٔ انسان. بشر ماده. امراءه. مقابل مرد. مقابل رجل.[۹]
۱ـ۲ـ۲ تعریف حقوق زن
حقوق زن عبارت از امتیازاتاند که برای زنان بالغ و نا بالغ در حدود احکام قانون و شریعت به رسمیت شناخته شده است
قرآن کریم، به اتفاق دوست و دشمن، احیا کننده حقوق زن است. قرآن در عصر نزولش گامهای بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت اما هرگز به بهانه احیای حق زن به عنوان «انسان» و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن بودن وی را به فراموشی نسپرد.
قرآن زن را همان گونه میبیند که در طبیعت هست. از این رو هماهنگی کامل میان فرمانهای قرآن و فرمانهای طبیعت برقرار است. در واقع زن و مرد دو ستارهاند در دو مدار مختلف و هر کدام باید در مدار خود و فلک خود حرکت نمایند «نه خورشید را سزد که به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی جوید و هر کدام در سپهری شناورند» (سوره یس آیه ۴۰) پس شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد و در حقیقت جامعه بشری این است که دو جنس هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه بدهند. آزادی و برابری آنگاه سود میبخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعی و فطری خویش خارج نگردند. آنچه در هر جامعهای ناراحتی آفریده است قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است.
عدم توجه به وضع طبیعی و فطری زن، بیشتر موجب پایمال شدن حقوق او میگردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگوید تو یکی و من یکی، کارها، مسئولیتها، بهره ها، پاداشها، کیفرها، همه باید متشابه و هم شکل باشد. در این صورت زن در کارهای سخت و سنگین باید با مرد شریک شود و به فراخور نیروی کارش مزد بگیرد، توقع احترام و حمایت از مرد نداشته باشد، تمام هزینه های زندگی خودش را بر عهده بگیرد. و در هزینه فرزندان با مرد شرکت داشته باشد و… که در این وقت است که زن در وضع سختی قرار خواهد گرفت، زیرا نیروی کار تولید زن بالطبع کمتر از مرد است و استهلاک ثروتش بیشتر.
پس با در نظر گرفتن وضع طبیعی و فطری هر یک از زن و مرد با توجه به تساوی آن ها در انسان بودن و حقوق مشترک انسانها، زن را در وضع بسیار مناسبی قرار میدهد که نه شخصش کوبیده شود و نه شخصیتش. پس در زمینه احیای حقوق زن دیدگاهی که طبیعت را راهنمای خود قرار دهد در نهضت حقوق زن به معنی واقعی موفق خواهد شد.
پس با توجه به مطالب گفته شده اسلام در مورد حقوق زن و مرد (بر اساس وضع طبیعی زن و مرد) فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش میگذشته و با آنچه در جهان امروز میگذرد متفاوت است. اسلام برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حقوق، وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است. پارهای از حقوق و تکالیف و مجازاتها را برای مرد مناسبتر دانسته و پارهای از آن ها را برای زن، و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.
زن از این نظر که انسان است مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوق مساوی با مرد بهرهمند است ولی از طرف دیگر زن انسانی است با ویژگیهای خاص خودش و مرد انسانی است با اوصاف خاص خود. چرا که زن و مرد با وجود اینکه در انسانیت برابرند ولی دو گونه انسانند با دو گونه خصلت و دو گونه روانشناسی. و این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیایی و یا تاریخی و اجتماعی نیست بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده و طبیعت از این دو گونگیها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبیعت و فطرت عوارض نامطلوب به بار میآورد پس به این نکته باید توجه نمود که مسائل دیگری هم غیر از تساوی و آزادی هست. تساوی و آزادی شرط لازماند نه کافی. تساوی حقوق زن و مرد از نظر ارزشهای مادی و معنوی یک چیز است و همانندی و همشکلی چیز دیگر چرا که تساوی غیر از تشابه است، چون تساوی برابری است و تشابه یکنواختی.
آنچه مسلم است اسلام حقوق یک جور و یکنواختی برای زن و مرد قائل نشده است ولی هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام با رعایت اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد با تساوی حقوق بین آن دو مخالف نیست بلکه با تشابه حقوقی آن ها مخالف است، بهتر است برای روشنتر شدن مطلب مثالی بیاوریم:
ممکن است پدری ثروت خود را به طور تساوی میان فرزندان خود تقسیم کند اما نه به طور متشابه. یعنی ممکن است این پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملک مزروعی و هم مستغلات، ولی نظر به اینکه قبلا فرزندان خود را استعدادیابی کردهاست، در یکی ذوق و سلیقه تجارت دیده و در دیگری علاقه به کشاورزی و در سومی مستغل داری، هنگامی که میخواهد ثروت خود را در طول زندگانی خود میان فرزندان تقسیم کند با در نظر گرفتن اینکه آنچه به همه فرزندان میدهد از لحاظ ارزش مساوی با یکدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در کار نباشد، به هر کدام از فرزندان خود همان سرمایه را میدهد که قبلا در آزمایش استعدادیابی آن را مناسب یافته است.