از آنجا که بررسی سیاست خارجی هر کشور بدون شناخت ساختار سیاسی و اقتصادی آن ممکن نیست در فصل دوم ساختار سیاسی – اقتصادی قطر مورد بررسی قرار می گیرد.ساختار سیاسی این کشور و قدرت خلیفه از یک سو و توانایهای اقتصادی قطر از سوی دیگر بخش زیادی از سیاست خارجی قطر را نمایان خواهد کرد.لذا در این بخش منابع سیاست خارجی این کشور به همراه چشم انداز ۲۰۲۰ این کشور ارزیابی و مورد مطالع قرار می گیرد تا راهگشای مطالعات بعدی در فصول بعد قرار گیرد
در فصل سوم منابع متنوع انرژی در قطر به عنوان متغیر مستقل پژوهش مورد مطالعه قرار می گیرند با بهره گرفتن از روش های توصیفی و ارائه آمار از وضعیت انرژی در این کشور سعی می شود قدرت و توانایی های انرژی این کشور مورد بررسی قرار گیرد. انرژی قطر به عنوان اولین و مهمترین منبع تاثیر گذار بر بخشهای مختلف این کشور از جمله سیاست خارجی قطر،از آن رو اهمیت دارد که این کشور فاقد منبع تاثیرگذار دیگر در نظام بین الملل است در واقع آنها نه از پارامترهای جمعیتی،نه سرزمین و نه نظامی و … برخوردارند . از این رو انرژی به عنوان مهم ترین منبع تاثیرگذار می تواند نقش حائز اهمیتی در سیاست خارجی این کشور داشته باشد.
در فصل پایانی یعنی فصل چهارم سیاست خارجی برمبنای نقش انرژی و تئوری نوواقع گرایی مورد ارزیابی قرار می گیرد. در واقع با بهره گرفتن از چارچوب نظری واقع گرایی و نقش انرژی در سیاست خارجی این کشور سعی می شود اصول،راهبردها و جهت گیریهای سیاست خارجی این کشور مورد مطالعه و ارزیابی نهائی قرار گیرد.در نهایت نتیجه گیری پژوهش گویایی نتایجی است که می توان برای کشور ایران نیز مورد توجه قرار گیرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فصل دوم: مبانی نظری و چارچوب تحلیلی پژوهش
شناخت سیاست خارجی قطر بدون آشنایی با مبانی نظری سیاست خارجی ممکن نیست.از این رو در بند اول این فصل به مبانی نظری سیاست خارجی خواهیم پرداخت.سیاست خارجی و ابعاد مختلف آن مورد بحث و کنکاش قرار می گیرد و در بند بعدی به دیپلماسی انرژی اشاره خواهد شد.اینکه یک سیاست خارجی در وضعیتهای مختلف چه نوع تصمیماتی پیش روی خواهد داشت و اینکه بر مبنای میزان دسترسی به انرژی از لحاظ اینکه تولید کننده باشد یا مصرف کننده چه نوع دیپلماسی برای هر کشور کارای خواهد داشت همگی در این دو بند مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
اما مهم ترین بحث این فصل در بند دوم می باشد و آن چارچوب نظری طرح یعنی بررسی نظریه نوواقع گرایی می باشد.از آنجا که کشور قطر به عنوان یک دولت کوچک و ناتوان از لحاظ تامین امنیت ملی خود می باشد و از طرفی با یکسری محدودیتهای بین المللی بر خوردار است نقش چنین ریز دولتی در نظام بین الملل در قالب نظریه نوواقع گرایی قابل تبیین خواهد بود.برای مثال واقع گرایی که بر نقش دولتهای قدرتمند در نظام بین الملل تاکید دارد و آرمان گرایی که بر نقش نهادهای بین الملل اشاره دارد ناتوان از تحلیل سیاست خارجی ریز دولتهای همچون قطر هستند.به همین دلیل سعی می شود نظریه نوواقع گرایی به عنوان مبنای نظری این پژوهش در بند سوم این فصل مورد بررسی قرار گیرد.
بند اول:مبانی نظری سیاست خارجی
در حال حاضر، زمینه های مطرح در مطالعه روابط بین الملل، متعدد است، اما می توان آن را در حداقل سه گروه از انگاره ها[۱] تقسیم بندی نمود که بنام کشور محور، چند محور و جهان محور خوانده شده است( Rosenau, James, 1995 ). در سیاست خارجی مشابه چنین مدلی را می توان مطرح نمود که بنام انگاره های واقع گرایی، آرمان گرایی و جهانگرایی مشهور میباشند. (Sergunin, Alexander, Sep. 2000, P. 34)
نظام جهانی، روابط مابین کشورها و همچنین ظهور بازیگران بین المللی بغیر از کشورها، به درجه ای رسیده است که نمی توان آن را با روابطی که تنها چند دهه پیش بوده است، مقایسه نمود. سیاست خارجی نیز به همین میزان اهمیت پیدا نموده و عواملی که سیاست خارجی را می سازند، بیشتر و با اهمیت تر گشته اند. کنش، واکنش و کنش متقابل میان کشورها به سطح بالایی رسیده است. در اولین سالهای هزاره سوم، دیگر بدون داشتن روابط با دیگر کشورها ادامه حیات برای هیچ واحد سیاسی امکان پذیر نیست. ( Baharcicek, Abdulghadir; 2001, Pp. 1-6.)
سیاست خارجی، اصولا در مورد فعالیت های یک کشور در محیط و شرایط خارجی است. ( Holsti, K. J., 1982) در همین ارتباط، سیاست خارجی می تواند یک استراتژی و یا برنامه ای از فعالیت ها تعریف گردد که توسط تصمیم گیران یک کشور در برابر کشورهای دیگر و یا نهاد های بین المللی انجام شده تا به اهدافی که بنام منافع ملی آن کشور خوانده میشود، برسند. سیاست خارجی همچنین پروسه ای شامل اهداف مشخص، عوامل معین خارجی وابسته به اهداف فوق الذکر، توانایی کشور در رسیدن به نتایج مطلوب، توسعه یک استراتژی سودمند، اجرای استراتژی، ارزیابی و کنترل آن می باشد. ( Jack C. Plano & Roy Olton , 1988)
تصمیم گیری در سیاست خارجی عموما بنام کشور خوانده می شود. بعنوان مثال، گفته می شود که کشور الف اقدام به اعتراض به کشور ب نمود. در حالیکه همه می دانیم که کشور یک واژه انتزاعی است و نمی تواند تصمیم گیر باشد. در حقیقت سیاست خارجی، پروسه ایست از تصمیم گیری و افرادی که بنام تصمیم گیر مانند سایر امور کشور به نیابت از کشور و یا مردم تصمیم می گیرند. ( Frankle, Joseph, 1970)بسیاری از ناظران الگوی دولت عامل تصمیم گیرنده را بطور مسلم بازیگرانی می دانند که سیستم بین المللی را تشکیل میدهند. این بدان معنی است که عمل در سیستم بین المللی عادتا به دولتها نسبت داده می شود. ولی این دولت ها مجموعه ای از کارکنان دولتی هستند که بجای جوامع ملی خود و بنا به وظیفه ای که برایشان این جوامع معین کرده اند عمل می کنند. بقول جیمز روزنا “این که می گوئیم آلمان این را می خواهد، یا فرانسه از آن احتراز می کند، این خطر وجود دارد که نسبت دادن مشخصات یک انسان به غیر انسان یا واحدهای تجریدی را بیش از حد لازم ساده کرده باشیم( Rosenau, James (ed), 1961. P. 78)”. با این همه، او از این روش بعنوان یک اختصار لازم دفاع می کند.( آلیسون (۱۳۶۴)، ص. ۶۲٫)
مورگنتا، پیشکسوت نظریه پردازان بعد از جنگ جهانی دوم در روابط بین الملل و سیاست خارجی است. او در کتاب خود روش منطقی و یا عقلایی را تائید کرده و می نویسد: “ما (تحلیلگر) خود را به جای سیاستمداری قرار می دهیم که بعضی از مسائل سیاست خارجی ملتی را باید تحت شرایطی حل نماید. و از خود می پرسیم، در چنین شرایطی چه راه های منطقی دیگری وجود دارد که یک سیاستمدار می تواند (با فرض اینکه همیشه رفتار منطقی داشته باشد) برای حل این مسئله انتخاب کند و کدامیک ازاین راه های منطقی را این سیاستمدار احتمالا انتخاب خواهد کرد.”( Morgenthau, Hans; 1970, P. 185)
برای هر کشوری در سیاست خارجی، نوع کشوری که در مقابل برای ایجاد ارتباط برگزیده است، مهم می باشد. به نظر می رسد که در یک تقسیم بندی کلی، کشور روبرو می تواند در یکی از هفت گروه زیر باشد:
-دشمن ما
-متحد ما
-بی طرف
-تسلط طلب
-متحد وابسته به دشمن ما
-وابسته به کشور ما
-دست نشانده کشورما(Cottam, Martha L, 1986, P. 50)
در اکثر اوقات تصمیم گیرندگان در سیاست خارجی پس از آنکه کشوری را در یکی از دستجات فوق الذکر جای دادند، از آن پس نوع تصمیم گیری و تعامل با آن کشور پیرو هنجارهای حاکم بر این دسته از کشورها می باشد.
عدم قطعیت در سیاست خارجی
تصمیم گیری در سیاست خارجی عموما در محیط هایی صورت می گیرد که ناپایدار و پیچیده بوده و ابهام در مورد محیط کاملا نمایان است. رهبران سیاسی در هر کشور، علاوه بر ملحوظ داشتن مسائل مربوط به محیط بین المللی، نگرانی های داخلی را نیز در تصمیم گیری لحاظ می نمایند(Geva, Nehemia & J. Mark Skorick, 1999, Pp. 333-362). سیاست خارجی هرکشور ترکیبی از اهداف که از منافع ملی ناشی شده اند و وسائل که از قدرت ملی توانائی گرفته اند، می باشد. و از آنجا که منافع ملی و قدرت ملی در عین تعاریف متعددی که از آنان داه شده است، مفاهیم مبهمی هستند، سیاست خارجی که ترکیبی از این دواست، دستخوش ابهام و عدم قطعیت بیشتری خواهد بود(Wolfe, James H, 1990, P. 430). بحث خـــود را با تعریف مرسـومی از سیاست خارجی ادامه می دهیم. “اساسی ترین مولفه های سیاست خارجی عبارتند از : اهداف ملی مورد تعقیب و وسائل نیل به آنها. تعامل اهداف ملی و منابع نیل بدانها مضمون همیشگی کشورداری را تشکیل می دهد. مولفه های سیاست خارجی برای کلیه کشورها، اعم از کوچک و بزرگ، یکسان است(Cecil, V. Crabb, Jr., 1972, P. 1)”. این تعریف سیاست خارجی را بر اساس اهداف و وسائل موجود برای تحقق آنها تعریف کرده و آن دسته از اقدامات و عواقب نهایی آنها را که ممکن است با مقاصد بیان شده کشورها مربوط یا نامربوط باشد، نادیده می گیرد. مضمون دقیق سیاست خارجی همچنان مورد بحث علمای علم سیاست و روابط بین الملل است.
ساده سازی در تصمیم گیری سیاست خارجی
یکی از مسائل مهم در تصمیم گیری در سیاست خارجی، مسئله اطلاعات است. حجم وسیعی از اطلاعات در جهان کنونی همواره در اختیار تصمیم گیران است. فارغ از کیفیت مورد مجادله این اطلاعات که می تواند مورد سوء فهم قرار گیرد(Jervis, Robert, 1976)، تمام اطلاعات بلحاظ محدودیت های ذهن بشری نمی تواند مورد استقاده تصمیم گیر قرار گیرد. بنابراین با توجه به واقعیت دنیای ما که بهرحال مقامات کشورها همه روزه در حال تصمیم گیری هستند، این سئوال پیش می آید که آنان چگونه با انبوه اطلاعات ولی دسته بندی نشده، ناکامل و با کیفیت نامعلوم تصمیم می گیرند. پاسخ این سئوال آن است که آنان به ساده سازی رو می آورند(Fiske, Susan T, 1991). آنان بخش هایی از محیط که برای آنان شناخته شده است را با بکار بردن ساختار دانایی موجود خود (عقاید، چارچوب و تصویر ذهنی) برای تفسیر و تعبیر اطلاعات ورودی، ساده می نمایند. در تصمیم گیری نیز مجددا بازیگران سیاسی، با بهره گرفتن از مدلهای شهودی، وسعت و سنگینی پروسه انتخاب را کاهش داده و آن را ساده می نمایند. هر چقدر که محیط پیچیده تر و نامعلوم تر باشد، افراد بیشتر به مدلهای شهودی شناختی در تحلیل اطلاعات رو میآورند تا بتوانند و یا تصور نمایند که تمام عوامل را شناخته اند و می توانند تصمیم مقتضی را اتخاذ نمایند(Geva (1999), P_. 334)
قدرت ملی و سیاست خارجی
در این میان، علمای روابط بین الملل بر این عقیده اند که سیاست خارجی هر کشور مستقیما با عناصر قدرت ملی آن کشور در ارتباط است. می توان برای تعیین قدرت ملی یک کشور میان دو دسته از عوامل تفکیک قائل شد: عوامل نسبتا با ثبات و عواملی که همواره دستخوش دگرگونی هستند. جغرافیا به وضوح باثبات ترین عاملی است که شالوده قدرت ملی راتشکیل می دهد(مورگنتا، ۱۳۷۴، ص. ۱۹۷). همچنان رودها، دریاها، اقیانوسها، دره ها، دشت ها و کوه ها مهمترین صحنه های ترجمه سیاست ها و استراتژی های طراحی شده می باشند. تفاوت کشورها در ارتباط با قدرت آنان مانند تفاوت آنان در شکل و اندازه کشورشان است. منابع طبیعی نیز یکی دیگر از عوامل باثبات در میزان قدرت یک ملت نسبت به ملل دیگر است. مواد غذایی، مواد خام و منابع مدنی خصوصا نفت و گاز از جمله مظاهر توان یک کشور بشمار می روند. قدرت صنعتی و یا تکنولوژیک در زمینه هایی مانند صنعت، حمل و نقل، ارتباطات و یا کشاورزی خود میتواند گویای قدرت یک کشور باشد. آمادگی نظامی مستقیما با قدرت یک کشور در رابطه است و در ذیل آمادگی نظامی می توان به عواملی همچون تکنولوژی نظامی، رهبری، کمیت و کیفیت نیروهای مسلح پرداخت. جمعیت یک کشور نیز نمادی از قدرت ملی آن کشور می تواند باشد و البته این موضوع الزامی نیست. شاید از خود جمعیت، توزیع جمعیت و روند رشد جمعیت مهمتر باشد. در میا ن عوامل کیفی مربوط به قدرت ملی می توان از منش ملی[۲]، روحیه ملی[۳]، کیفیت حکومت و جامعه و کیفیت دیپلماسی نام برد. شاید بتوان گفت که دیپلماسی مغز متفکر قدرت ملی است، همانگونه که روحیه ملی روح آن است. اگر قدرت دید آن کاهش پیدا کند، قدرت داوری آن دچار اشکال شود، و اراده آن تضعیف گردد، همه امتیازات ناشی از موقعیت جغرافیایی، خودکفایی در مواد غذایی، مواد خام، تولید صنعتی، آمادگی نظامی، تعداد و ویژگیهای جمعیتی در دراز مدت چندان به کار ملت نخواهند آمد. ملتی که بتواند به داشتن همه این امتیازات ببالد، اما دیپلماسی مناسب با آنها را نداشته باشد، ممکن است از طریق وزنه خالص سرمایه طبیعی اش به موفقیت های موقت نائل شود. اما در دراز مدت با بکار اندختن ناقص، ناپیوسته و مسرفانه این سرمایه طبیعی در راه اهداف بین المللی ملت، آن را بر باد خواهد داد(مورگنتا (۱۳۷۴)، ص. ۲۴۶).
متغیرهای موثر در سیاست خارجی
می توان متغیرهای موثر بر سیاست خارجی را به ۵ گروه تقسیم نمود:
-متغیرهای فردی: این متغیرها به برداشتها، تصورات و ویژگی های تصمیم- گیران مربوط می شود. احتیاط در مقابل بی ملاحظگی، عصبانیت در مقابل دوراندیشی، عمل گرایی در مقابل آرمانگرایی، احساس برتری در مقابل احساس حقارت و … این گونه متغیرها بر سیاست خارجی و تصمیم گیری در آن تاثیر بسیاری دارد. زیرا این یک انسان است که می باید در یک لحظه بحرانی تصمیم بگیرد و مسائل کوچک مانند این که سیاستمدار امروز صبح قبل از آمدن به وزارت خارجه آیا با همسرش بگو مگو داشته یا خیر در تصمیمات آن روز سیاستمدار تاثیر بسزایی دارد.
-متغیرهای نقش گرایانه: این متغیرها معمولا به عنوان شرح مشاغل یا قواعد رفتاری مورد انتظار از مقامات تعریف می شود. منظور از مقامات، افرادی مانند رئیس جمهور، وزراء، مقامات اداری عالی رتبه، نمایندگان مجلس و نخبگان دیگری است که در سیاست خارجی دخالت دارند. صرفنظر از شخصیت روانی یک فرد، وقتی وی نقش خاصی را به عهده می گیرد، رفتار وی بر اساس انتظاراتی که مردم از آن نقش دارند، بطور قابل توجهی تغییر می یابد.
-متغیرهای دیوانسالارانه: این متغیرها به ساختار و فرآیندهای یک حکومت و تاثیر آنها بر سیاست خارجی مربوط می شوند. بوروکراسی در هرکشوری دارای یک روند پیچیده می باشد. اکثر تصمیم گیری ها در سیاست خارجی به نوعی منعکس کننده منافع متعارض ادارات مختلف دولتی، دستگاه های نظامی و دوایر وابسته بدانهاست. رفتار دولت آمریکا در جریان خلیج خوکها و مذاکرات شورای امنیت ملی آمریکا نشان می دهد که هرکدام از مراکز دولتی مانند وزارت خارجه، سازمان مرکزی اطلاعات، وزارت دفاع و… آن طرحی را پیشنهاد می کردند که منافع مرکز و یا اداره خود را حد اکثر می ساخت(آلیسن، گراهام، ۱۳۶۴، صص. ۲۶۶-۲۸۷)
-متغیرهای ملی: منظور از متغیرهای ملی، متغیرهای زیست محیطی نظیر وسعت، موقعیت جغرافیایی، عوارض زمینی، آب و هوا و منابع طبیعی کشورهاست. برای مثال، یک کشور قاره ای که از مرزهای آسیب پذیر و موقعیتی استراتژیک برخوردار است، احتمالایک استراتژی تهاجمی در پیش گرفته و یا حمایت کشور قدرتمندتر و متحرکتری را بخود جلب خواهد کرد. منظور از متغیر های ملی کلا همان عواملی است که قبلا تحت عنوان عوامل بوجود آورنده قدرت ملی از آنها بحث کردیم. عامل اقتصاد در این میانه از اهمیت بیشتری برخوردار است. مراحل مختلف توسعه اقتصادی اعم از داخلی و خارجی می تواند تبیین کننده درجات متفاوت و مختلف استقلال سیاست خارجی باشد(ذوقی، ایرج، ۱۳۷۸، ص. ۱۰۶).
-متغیرهای نظام گرایانه: منظور آندسته از متغیرهایی است که نسبت به کشور مورد مطالعه، خارجی محسوب می گردند. برای نمونه، ساختــــار و فرایند های کل نظام بین الملل را می توان در این مقوله قرار داد. نظام نوین بین المللی، توازن قدرت، نظام تک قطبی یا چند قطبی هرکدام به صورتی بر سیاست خارجی کشورها تاثیر خواهند داشت(Rosenau, James, 1971, Pp. 95-150). مثلا سیاست خارجی ایران در سیستم دو قطبی بدون تردید با سیاست خارجی این کشور در دوره پس از فروپاشی شوروی متفاوت خواهد بود. این متغیرها تصمیم گیری در کشورهای کوچک را بیشتر تحت تاثیر قرار خواهد داد تا کشورهای قوی و بزرگ.
اشکال تصمیم در سیاست خارجی
همانطور که در بخش اول این مقاله آمد، سه انگاره اساسی در مطالعه روابط بین الملل عبارتند از انگاره های کشور محور، چند محور و جهان محور. جایگاه علوم رفتاری در میان سه انگاره فوق، بنظر می رسد که نزدیکتر به انگاره اول یعنی کشور محور باشد(Legrand, Vincent,1999, Pp. 65-86). زیرا تصمیم گیری در سیاست خارجی، پروسه ایست که می توان با نگاه رفتاری معرفت- شناختی به آن برخورد نمود و طبیعی است که در نگاه اول، این کشورها هستند که سیاست خارجی دارند. بنابراین سطح تحلیل می تواند سطح ملی باشد.
نکته دوم آن است که علیرغم آن که در زبان مصطلح ما از سیاست خارجی کشورها صحبت می کنیم، اما واقعا این کشور به معنای واقعی کلمه است که در این مورد تصمیم می گیرد و یا مسئولین کشوریعنی انسانهایی با مشخصات دیگر افراد بشری هستند که تصمیم گیرند؟ به همین دلیل برخی از صاحبنظران بر این عقیده اند که وقتی که ما از یک کشور صحبت می کنیم در حقیقت داریم از تصمیم گیرندگان رسمی آن صحبت می کنیم. آن کسانی که می توانند عمل به اختیار از جانب مردم و کشور انجام دهند. “کنش یک کشور همان عملی است که بوسیله افرادی به نام آن کشور انجام می شود(Snyder, Richard C., 1960, P. 153).”
برخی از صــاحب نظران، تصمیمات ســیاست خارجی را به سه بخش عمده تقسیم می نمایند:
-تصمیمات برنامه ریزی شده[۴]: تصمیمات عمده ای که از عواقب بلند مدتی برخوردار بوده و بدنبال مطالعه، تامل و ارزشیابی مفصل کلیه گزینه ها اتخاذ می شود. این تصمیمات تکرار شده، خوب تعریف شده و برای حل مشکلات، روال هایی از قبل وجود دارد. اطلاعات در مورد مسائلی که باید در مورد آنها تصمیم بگیریم تا حد قابل توجهی وجود داشته و همچنین احتمال آنکه راه حل ها به نتیجه برسد زیاد است(Daft, 2002, P. 401).
-تصمیمات بحرانی: تصمیماتی که در ادواری اتخاذ می شوند که تهدید شدیدی پیش آمده، زمان پاسخگویی محدود بوده و میزانی از غافلگیری وجود دارد که به خاطر عدم وجود پاسخ هایی از پیش برنامه ریزی شده، ارائه پاسخی اختصاصی را می طلبد.
-تصمیمات تاکتیکی: تصمیمات مهمی که معمولا از تصمیمات برنامه ریزی شده مشتق شده ومی توانند مورد ارزشیابی مجدد، تجدید نظر، لغو و ابطال قرار گیرند(Cecil (1972), Pp. 114-23).
نوع دیگری از اشکال تصمیم در سیاست خارجی را می توان در شناسایی بعد مرحله و یا ترتب[۵] نگاه افکند. از این بعد، تصمیمات به دو گروه اساسی و تبعی تقسیم می شوند. تصمیم اساسی[۶] به تصمیمی گفته می شود که به انتخاب اهداف جدید معطوف گردد. چنین تصمیماتی ممکن است سبب ایجاد خط مشی جدید و تغییر یا اصلاح سیاست قبلی گردند و یا واکنشی به یک موقعیت نوین در محیط باشند. اتخاذ این گونه تصمیمات انحصارا در اختیار رهبران جامعه است. نوع دوم، تصمیمات تبعی[۷] است. تصمیمات اساسی، زمینه را برای تصمیمات تبعی فراهم می کند. این گونه تصمیم ها خود ناشی از تصمیم های اساسی هستند. این گونه کارها عمدتا در اختیار تکنوکرات ها و یا مقامات وزارت امور خارجه است.
نوع دیگری از تقسیم بندی تصمیمات به منشاء تصمیم باز می گردد. منشاء پویا و متحرک خود سه نوع تصمیم گیری را اقناع می نماید. اولین آنها، تصمیمات ابتکاری و یا ابداعی[۸] هستند. این گونه تصمیم ها سبب ایجاد واکنش و رفتارهایی در نظام بین- الملل گردیده و در سیستم بین الملل جنبش و تحرک بوجود می آورند، گرچه از فرآیندهای داخلی سرچشمه می گیرند. عقلانیت و انتخاب منطقی-تحلیلی در تصمیمات ابداعی بیش از سایر تصمیمات احتمال وقوع دارد. دومین نوع، تصمیمات واکنشی[۹] است. این نـــوع، به منظور واکنش نســـبت به وقایع خارج از کشور اتخاذ می گردد. نوع سوم تصمیمات تکراری است. منظور آن است که تصمیم گیرندگان، با ملاحظه مجدد آلترناتیوها، تصمیمات قبلی را تکرار نمایند(خوشوقت (۱۳۷۵)، صص. ۲۶۱-۲۶۳).
بند دوم: مبانی دیپلماسی انرژی
با مورد ملاحظه قرار دادن خط مشی امنیت انرژی ، تعاریف متعددی از دیپلماسی انرژی صورت گرفته است. در ابتد ا به واسطه فهم متفاوتی که از امنیت انرژی نزد کشور هایگوناگون (اعم از صادرکننده و واردکننده این منابع) وجود دارد ، تعاریف گاه به طورمتناقض از دیپلماسی انرژی صورت می گیرد. اما در این نوشتار منظور از دیپلماسی انرژی، کنش متقابلی است که معطوف به نگاه بلندمدت و راهبردی به بسط همکاری بین المللی و جهانی انرژی ، و بر بستری از همکاری بین المللی، ابزار تشویق و حمایت از سرمایه گذاری های چندجانبه در زمینه تولید و تجارت است. از منظر تعریف ارائه شده، دیپلماسی انرژی مبتنی بر دیپلماسی کنش مند و ملتزم به تعامل با دیگربازیگران برای تعیین دستورکار ۶، تعریف بازی جدیدی در زمینه تأمین الزامات امنیت انرژی فراگیر و تدوین قواعد رفتاری جهانی در بخش انرژی است. پس نشان موفقیت دیپلماسی انرژی در عدم رو کردن ورق ها و اقدام کنش گرایانه، یعنی ایجاد مشوق برای تداوم این بازی، جستجو می شود.
در بازگشت به مبانی دیپلماسی، منظور از کاربرد چنین واژ ه ای در معنای سنتی،وصف تعاملاتی بود که در میان حکومت ها و دولت ها جریان داشت؛ اما همواره کارکرد ( دکتر حسین پوراحمدی و مهدی ذوالفقاری)آن، مدیریت روابط میان کشور هاست. از این طریق، دیپلمات ها دیدگاه ها و منافع دیگری را به دولت خود و دولت میزبان شان ارائه می دادند، و در مذاکرات تلاش می کردند تا راهی برای نزدیک کردن دو طرف بیابند(Mclean,1996,141)
در میان بازیگران دارای حاکمیت نتیجه تلاش ها را تعیین می کرد. « ماهیت روابط » ، اینجا دراین میان، سیاست بین الملل در انحصار دولت هایی بود که هرکدام اراده مستقلی را ابراز می داشتند. بنابراین، تحت تأثیر آن دیپلماسی با دستورکار های مشخص و اغلب به صورت دوجانبه در میان دولت ها اعمال می شد. همچنین، اراده موجودیت های دارای حاکمیت منجر به عدم قطعیت شده و برخی نتایج را ظاهر ساخته بود:
-
- پذیرش و یا عدم پذیرش نظراتی که مورد بحث قرار گرفته اند، به خود کشور هاارتباط می یافت؛ و هر کشوری در چارچوب فهمی که از منافع خود داشت، عمل می کرد؛
- صحنه بین المللی بیش از همکاری و تعامل، از اجزای دارای تقابل تشکیل شده است؛ زیرا عدم قطعیت، کمتر مجالی برای همکاری گسترده باقی گذاشته بود؛