محققان اهلسنت میگویند:«این حدیث بىنهایت ضعیف است و به احتمال قوى جعلى است؛ زیرا با حدیث جابربنعبداللّهانصارى که از قول پیامبر ، صحابه را از رفتن به نزد یهودیان و سوال از آنها باز میدارد، در تعارض است».[۲۰۹]
عبداللّهبنسلام از افرادی هست که احادیث ساختگی فراوانی دارد. ابنسعد معتقد است که او براى جلبنظر عموم مردم، به نقل روایات نبوى مىپرداخت تا منزلت علمى خود را موجه جلوه دهد.[۲۱۰] او برخى اوصاف موجود در پیامبر را بر مىشمرد و آنگاه مىگفت: «من این اوصاف را درباره وى در تورات یافتهام»،[۲۱۱] همچنین مدعى بود که داناترین یهودیان نسبت به کتابهاى پیشینیان است.[۲۱۲]
احادیثى چند در وصف او نقل شده است که عمدهی آنها ضعیف الاسناد و بىاعتبار است.[۲۱۳] عبداللّهبنسلام در حمایت و تأیید حکومت و سلطنت معاویه جدّ و جهدی تمام داشت و سعی داشت با عملی کردن خواستههای معاویه به جایگاهی دست یابد و در این باره تا آن جا پیش رفت که به درخواست معاویه همسرش “ارینب” را که در زیبایی ضرب المثل بود، طلاق داد تا به پیشنهاد معاویه با دختر او ازدواج کند؛ امّا به زودی دریافت که فریب خورده و قصد معاویه از این پیشنهاد، تزویج همسر او برای یزید است.[۲۱۴]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
او چون دیگر علمای اهلکتاب در صدد جلب رضایت دستگاه حکومتی بود. همچنان که گذشت او تا جای برای رضایت معاویه جلو می رود که برای رسیدن به مقاصدش، همسر خود را طلاق داد.
در افکار و گفتار یهودی او همین بس که خودش نسبت به این امر اعتراف داشته و خود را داناترین یهودیان میداند.[۲۱۵]
رجالیون او را مجهول دانسته، ولى گفتند که ابنداوود او را در باب نخستِ رجال خود مطرح کرده، و این نشانگر اعتماد او بر این راوى است؛ ولى این مطلب از دید دیگران نقد شده است چون ابنداوود راویان فراوانى را در باب نخستِ کتاب خود ذکر کرده، ولى در باب دوم به جرح آنان پرداخته است. سپس مرحوم مامقانى با توجه به روایتى که در شرح ابنابىالحدید بر نهجالبلاغه آمده، به تضعیف این راوى تمایل پیدا مىکند.[۲۱۶]
مضمون روایت مطرح شده چنین است: که چون مردم با حضرت على بیعت کردند، حضرت کسی را به دنبال گروهى فرستاد و آنان را به بیعت فرا خواند. به ایشان عرض شد، به دنبال حسانبنثابت، کعببنمالک و عبداللهبنسلام نمىفرستى؟ حضرت پاسخ داد: به کسى که به ما حاجت ندارد، حاجتى نداریم. [۲۱۷]
وجود سخن علیبنابیطالببر موضعگیری قاطع اهلبیتدلالت می کند.
۳-۱-۳-۵-ابوهریره (۵۸ ه ق)[۲۱۸]
در مورد اسم هیچ یک از صحابهی قبل از اسلام مانند اسم ابوهریره اختلاف نشده است. تا کنون هیچ کس ادعا نکرده که اسم حقیقی او را می داند[۲۱۹].
در مورد اسم او و پدرش چهل و چهار نظر وجود دارد که در کتاب استیعاب و تاریخ ابن عساکر آمده است. [۲۲۰]
ابنحجر چنین آورده است:
« اگر موارد اختلافی در نام خود او را با موارد اختلافی نام پدرش به طور ترکیبی در نظر بگیریم به دویست و چهل و هفت احتمال خواهیم رسید. البته این اختلاف در نام برای ما مهم نیست آنچه اهمیت دارد این است که آیا این اختلاف، در حقیقت نشانهی اختلاف در نامگذاری است یا نشانهی ناشناس بودن او؟ آیا این ناشناس بودن، به امر خطرناکی اشاره دارد که در ورای آن، امر خطرناک تری نهفته است، یا مانند اختلافی استکه در ثبت اسامی دیگر راویان وجود دارد؟»[۲۲۱]
ابوهریره در مورد کنیهی خود چنین گفته است:
به ابوهریره گفتم چرا کنیه تو را پدر گربه گذاشتند؟ پاسخ داد: من گوسفندان خاندان خویش را میچراندم وگربهای کوچک نیز داشتم؛ در شب آن را بر روی درختی مینهادم و در روز آن را با خود برده با او بازی میکردم؛ به همین دلیل کنیه من را ابوهریره گذاشتند. در صحیح بخاری روایت آمده است که رسولخدا به او گفتند: ای ابوهرّ (پدر گربه). [۲۲۲]
ابوهریره زندگی خود را اینگونه به تصویر میکشد:
در حال یتیمی بزرگ شدم و در حال فقر هجرت کردم و در مقابل غذای شکمم و کفش پایم کارگری دخترغزوان را میکردم؛ وقتی که ایشان در جایی ساکن میشدند برایشان هیزم جمع میکردم و وقتی که حرکت میکردند برای شترانشان آواز”حداء”میخواندم. [۲۲۳]
در مورد صفات شخصیتی ابوهریره گزارشهای بسیاری وجود دارد که ما به مختصری از آن اکتفا میکنیم.
محمود ابوریه کتابی را در مورد ابوهریره نگاشته است که نام آن را شیخ مضیره گذارده و علت این نامگذاری را میتوان در کتاب ثعالبی «ثمارالقلوب» پیدا کرد. او به این مطلب اشاره می کند که ابوهریره در بین ایشان به شیخ مضیره معروف است؛[۲۲۴]زیرا که به مضیره (نوعی غذا) بسیار علاقمند بوده است.
او پشت سر علی نماز میخواند و بر سرِ سفرهی معاویه غذا میخورد و از جنگ کناره میگرفت و میگفت: نماز پشت سر علی کاملتر است و غذایِ سر سفرهی معاویه چرب تر، و دوری از جنگ برای حفظ جان بهتر.[۲۲۵]
او فردی بسیار شکمباره بود به طوری که از او گزارشهایی وجود دارد که ابوهریره دور خانه میچرخید و میگفت: وای بر من از شکمم؛ اگر او را سیر کنم دل درد میگیرم، و اگر او را گرسنه نگاه دارم به من فحش میدهد.[۲۲۶]
«ابوهریر فردی بود که از یک سو در شهرت یافتن، استعداد و توانایی عجیبی داشت و همین امر او را بر آن داشت که آموزه ها و احادیث کعب را فراگیرد؛ و از سوی دیگر تلاش میکرد برای سیر کردن شکم خود لقمه نانی پیدا کند. حاکم پس از اشاره به اختلاف در نام او گفته است او از کسانی بود که به خاطر سیر کردن شکمش همواره، همراه پیامبر بود».[۲۲۷]
او علاوه بر شکمبارگی، فردی بدگو نیز بوده، زیرا در روایات از او آمده است که وقتی معاویه به او پول میداد ساکت بود و وقتی پول نمیداد از او بدگویی میکرد.[۲۲۸]
روایت شده است که او با بچهها در راه غذا میخورد و بازی میکرد؛ وقتی که در مدینه امیر شد سخنرانی میکرد و میگفت: خدا را شکر که دین را استوار ساخت و من را امام کرد و بدین وسیله مردم را میخنداند، وی در هنگام امارتش بر مدینه راه میرفت و همین را میگفت؛ و در بازار راه میرفت و وقتی به کسی میرسید که جلوی او راه میرود با پایش به زمین میزد و میگفت: راه را باز کنید؛ امیر آمده است (مقصودش خودش بود).[۲۲۹]
او در ماه صفر سال هشتم هجری (زمان جنگ خیبر) اسلام آورد و رسولخدا درسال دهم هجری از دنیا رفتند؛ این مدت حدود سه سال است؛ به طور طبیعی ابوهریره تمامی این مدت را در حضور رسولخدا نبوده است؛ بلکه باید اشاره کرد که بنابر روایات، او در جنگ موته نیز شرکت داشته است.[۲۳۰] پس به طور قطع فواصل زمانی گوناگونی در این سه سال نزد پیامبر نمی توانسته، حضور داشته باشد.
با این تفاصیل او مردی است که کمتر از ۲۲ماه نزد رسولخدا بود اما بیش از ۵۳۷۴ روایت از ایشان نقل کرده است؛[۲۳۱] یعنی مردی با بیش از هشت روایت برای هر روز از روزهای حیات رسولخدا، اگر روایات اهل سنت از او را، با روایات ایشان از امیرمومنان که از زمان کودکی به همراه رسولخدا بود و تا آخرین لحظات از ایشان جدا نشد، مقایسه کنیم به مقام علمی او پی میبریم. زیرا اهل سنت از امیر مومنان تنها ۵۳۶ روایت نقل کرده اند[۲۳۲].
یعنی اگر بخواهیم تنها از زمان بعثت رسولخدا میانگین بگیریم می شود، هر صد روز شش روایت.
ابوهریره جزء صحابه رسولاکرم محسوب می شود و سابقه دینداری در مذهب اهلکتاب را ندارد؛ اما سابقه شرک به خداوند را دارد. روایات بسیاری وجود دارد که ابوهریره خلوت گزینی های بسیاری با کعبالاحبار داشته[۲۳۳] و از شاگردان او محسوب می شود.
ابوریه در این خصوص آورده است، از زمانی که ابوهریره فرمانداری بحرین را پذیرفت کعبالاحبار او را زیر پر و بال خود گرفت و ازطرفی وجود دروغهای کعبالاحبار میان مردم اسباب توجه مردم به او را فراهم آورد و در این بین ابوهریره چون کعب را مورد توجه بسیاری از مردم دید او هم به سوی کعب شتافت تا از او دانش فرا بگیرد.[۲۳۴]
این درحالیست که اهلسنت او را به عنوان مهمترین شاگرد رسولخدا میدانند، به طور طبیعی اگر کسی شاگردی رسولخدا را نموده باشد دیگر محتاج شاگردی یهود و نصاری و مطالعه کتابهای ایشان نخواهد شد؛ آنهم ابوهریرهای که روایات بسیاری از رسولخدا نقل کرده است؛ طبیعتاً او باید روایات رسولخدا را در نهی از خواندن کتابهای انبیای گذشته[۲۳۵] شنیده باشد.
در گزارشها آمده است که روزی ابوهریره به نزد کعب آمد در حالیکه کعب در بین گروهی نشسته بود تا از او سوال کنند. پس کعب از او سوال کرد که چه می خواهی؟ پاسخ داد: آگاه باش که من کسی از اصحاب رسولخدا را نمیشناسم که از من بیشتر روایت حفظ کرده باشد؛ کعب گفت: آگاه باش که جویندهی هر چیزی، از آن سیر می شود مگر جوینده علم یا جویندهی دنیا؛ ابوهریره گفت: تو کعب هستی؟ کعب گفت: (آری) تو برای همین چیز، به نزد من آمدهای.[۲۳۶]
از مکالمه کعب با ابوهریره برمیآید که این اولین ملاقات آن دو با هم است. نکته جالب اینجاست که بعد از رد و بدل کردن کلاماتی ساده، ابوهریره حدس میزند که او کعبالاحبار است، در واقع نوعی تکریم علم او می کند؛ به این معنا که وصف او را شنیده است و امروز آن وصف را در این فرد یافته و برای همین بدون معرفی، خودش او را شناسایی می کند.
انتهای داستان نیز با غیبگویی کعب مواجه هستیم. کعب با اطمینان از نیت قلبی ابوهریره خبر میدهد.
داد و ستدهای علمی بین کعبالاحبار و ابوهریره نکته ای قابل توجه است.
ابوهریره گفت: به طور رفتم و در آنجا کعبالاحبار را دیدم و با او نشستم، پس او برای من از تورات روایت کرد و من برای او از رسولخدا.[۲۳۷]
این روایت ارتباط این دو نفر را اینگونه به تصویر میکشد که ابوهریره شیفتهی کعبالاحبار بوده و با تحقیقاتی که خود ابوریه انجام داده به این نتیجه رسیده، کعبالاحبار با زیرکی، تسلط کامل بر سادهلوحی ابوهریره پیدا کرده و او را تحت تأثیر خود قرار داده و از طریق او خرافات را وارد دین اسلام ساخت.[۲۳۸] کعب در تأیید ابوهریره از گفتن هیچ حرفی فروگذار نمیکرد، وی در مورد ابوهریره گفته است، ندیدم شخصی تورات نخوانده باشد ولی تا این حد به مضامین این کتاب آگاهی داشته باشد.[۲۳۹]
آقای معرفت در مورد ابوهریره نوشته است که او به دلیل کمی بضاعت علمی مجبور بود به اهلکتاب مراجعه کند، اغلب احادیث کعب و امثال آنان از طریق ابوهریره رواج پیدا کرده است. وی سخن ابوریه را در تأیید کلام خود آورده است، با این مضمون که کعبالاحبار با زیرکی ابوهریره را که مردی سادهلوح بود به استخدام خود گرفت و خرافات را در احادیث جای داد. ابوریه حمایت کعب از ابوهریره را حمایتی هدفدار میداند.[۲۴۰]
وجود چنین روایتی ما را متوجه این نکته مهم می کند که کعب علاقمند به تورات و مبانی اهلکتاب بوده است. از آنجا که ستایش کعب از ابوهریره به سبب آگاهی او از تورات است، همین تمجید ها از عواملی است که کعب به وسیله آن توانست ابوهریره را در راستای فعالیتهای خویش به خدمت بگیرد. هر چند که شاید تمجیدها واقعیت نداشت، اما توانست ابوهریره را ترغیب کند تا این قابلیت و توانایی غیر واقعی را در خود به واقعیت تبدیل کند. بدین ترتیب کعب، ابوهریره را به خدمت گرفت.[۲۴۱]
علاقه کعب به مضامین تورات و همچنین علاقه او به کسانی که تورات را نخوانده، اما از آن آگاهی دارند، ملاکهای سوال برانگیزی می تواند باشد.
مواردی از توبیخ او توسط عمربنخطاب نیز گزارش شده است.
عمر ابوهریره را خواسته و به او گفت:آیا به یادداری وقتی که من تو را والی بر بحرین کردم در حالی که حتی کفش به پا نداشتی؟ حال به من خبر رسیده است که چند اسب را به قیمت هزار و ششصد دینار خریدهای؟ گفت: ما چند اسب داشتیم که زاییدند و مقداری هم هدیه به ما رسید. عمر گفت: من مقدار حقوق تو و خرجی تو را داده بودم و این مقدار زیادی است؛ پس باید آن را برگردانی، ابوهریره گفت: تو حق این کار را نداری، عمر گفت: قسم به خدا که چنین حقی دارم و پشت تو را هم به درد خواهم آورد. سپس ایستاده و او را شلاق زد تا خونینش کرد.
او میگفت: من روایاتی را میگویم که اگر در زمان عمر اینها را میگفتم سرم را میشکستند.[۲۴۲]
یکی از مسائلی که تمامی علمای رجال اهل سنت بر آن اتفاق نظر دارند، این است که ابوهریره مدلس بوده است و سخنی را که از دیگران شنیده بود را به رسولخدا نسبت میداده است. ذهبی در این خصوص مینویسد: « شنیدم از شعبه که میگوید: ابوهریره تدلیس می کند».[۲۴۳]
مسلم نویسنده صحیح هم معتقد است که ابوهریره فرقی بین گویندگان حدیث نمیگذاشت و روایت ذیل را نقل می کند:
بسربنسعید میگفت: از خدا بترسید و در مورد روایت با دقت پیش بروید؛ قسم به خدا، شما ما را دیدیدکه با ابوهریره مینشستیم، اما او برای ما روایات رسولخدا را از کعب و روایات کعب را از رسولخدا نقل میکرد.[۲۴۴]
سرانجام ابوهریره بعد از عمری جعل روایت و نسبت دادن آن به رسولخدا در سال ۵۸ هجری در حدود هشتاد سالگی در قصر خویش در عقیق از دنیا رفت.[۲۴۵]
خلاصه
بر اساس روایات نقل شده از ابوهریره می شود به این نتیجه رسید که او شخصیت لازم برای اعتماد و اخذ حدیث را نداشته است؛ چرا که هدف اصلی از اسلام آوردن او -البته به اعتراف خودش- سیر کردنِ شکمش بوده است، که ریشهای از تفکر و تعقل در آن دیده نمی شود. او فردی بوده که هرجا نفع بیشتری ببرد آنجا برایش بهترین جایگاه محسوب می شود لذا نماز را پشت حضرت علی میخواند و غذا را بر سر سفره معاویه.
به نظر چند عامل اساسی، اسباب طرد ابوهریره از ردیف راویان ثقه را فراهم آورد که به شرح ذیل است.
۱ . نداشتن شأن اجتماعی در میان مردمِ هم عصر خودش، طوری که اخبار موجود از شلاق خوردن او خبر میدهد.