۳۳- محمد بن یزید بن ماجه مولی ربیعه أبوعبدالله القزوینّی الحافظ: له کتاب فی تفسیر[۸۸۷]
۳۴- مقاتل بن حیان، مولى بکر بن وائل بن ربیعه، و گفتهاند: مولى بنی تیم اللّه است[۸۸۸].
۳۵- موسى بن أزهر بن موسى بن حریث بن قیس بن جبیر أبو عمر. مولى معاویه بن هشام. کان حفظا للتفسیر و المشاهد، فصیحا متصرفا فی اللغه، و الإعراب، و الخیر، و الشعر.
۳۶- محمد بن المستنیر، أبو علی النحوی اللغوی البصری، مولى سالم بن زیاد المعروف بقطرب: از جمله آثار او: کتاب معانی القرآن فی التفسیر، و کتاب الرد على الملحدین فی تشابه القرآن.[۸۸۹]
۳۷- معمر بن مثنّى لغوی بصری مولاهم أبو عبیده، مولى بنی تیم؛[۸۹۰] تقریباً ۱۰۰ اثر دارد از جمله آنها: «غریب القرآن»، «مجاز القرآن»، «الأمثال فی غریب الحدیث»،«المثالب»، «أیام العرب»، «معانی القرآن»، «طبقات الفرسان»، «نقائض جریر و الفرزدق»، «الخیل»، «الإبل»، «السیف»، «اللغات»، «المصادر»، «خلق الإنسان»، «فعل و أفعل»، «ما تلحن فیه العامه»، و غیر آن.[۸۹۱]
ابوعبیده بصری، از موالی بنی تمیم، عالمترین مردم به لغت و انساب عرب و اخبار آن بود. او نخستین کسی است که به تصنیف غریب حدیث پرداخت. از یونس بن حبیب و ابوعمرو بن العلاء علم آموخت و از هشام بن عروه حدیث. ابوعبیده قاسم بن سلام، علی بن مغیره، ابوعثمان مازنی، ابوحاتم سجستانی، عمر بن شّبه نمیری و غیر ایشان از او اخذ دانش کردند. ابوالعباس مبّرد گوید: ابوعبیده به شعر و غریب حدیث و اخبار و انساب عالم بود. ابوعبیده بر آیین خوارج اباضیه بود. و گویند شعوبی بود و در انساب طعن میزد. ابوالعینا گوید: کسی به ابوعبیده گفت: تو هر کسی را که یاد میکنی در نسب او طعن میزنی و حال آنکه کسی نمیداند که پدر تو کیست و اصلت از کجاست. در پاسخ گفت: پدرم گفته که یهودی بوده.[۸۹۲]
۳۸- موسى بن عبد الرحمن بن حبیب أبو الأسود المعروف بالقطّان مولى بنی أمیه.
۳۹- یحیى بن آدم بن سلیمان، مولى خالد بن عقبه بن أبی معیط، القرشی المخزومی الکوفی، ثقه حافظ، یکنى أبا زکریا. له کتاب «أحکام القرآن»[۸۹۳]
«کتاب الوضوء، الصّلاه، الزّکاه، الصّوم، الحجّ ،النّکاح، الطلاق، العتق و التّدبیر و المکاتبه، الأیمان و النذور، التجارات، الأجارات، الخمس، الشّهادات، الصید و الذبّایح، المکاسب، الأشربه، الزیارات، التّقیه، الرد على الغلاه، المناقب، المثالب، الزّهد، المروّه، حقوق المؤمنین و فضلهم، کتاب تفسیر القرآن، الوصایا، الفرائض، الحدود، الدیات، الملاحم، الدّعاء».[۸۹۴] مرحوم نجاشى این کتابها را از طریق ابو العباس احمد بن على بن نوح سیرافى با چهار واسطه روایت نموده است.
۴۰- واقدى [ت: ۲۰۷ ه]، قاضى ابو عبد اللّه محمّد بن عمر واقدى برده اسلمیان از سهم بن اسلم گویند محمد واقدی محدث، حافظ، مورخ، ادیب، فقیه و مفسر در مدینه متولد گردید از تصنیفات فراوان او تاریخ الفقهاء و السنه و الجماعه، تفسیر قرآن و … میباشد.[۸۹۵].
۴۱- هشام بن حکم شیبانى [ت: ۱۹۹ ه]، او ابو محمّد هشام بن الحکم شیبانى مولى کنده از اصحاب امام صادق و امام موسى بن جعفر (ع) و از متکلّمین و مفسّرین قرن دوّم هجرى به شمار مىآید. از آثار اوست: کتابهاى فرائض و واجبات و بحث قدر و علل تحریم و مباحث امامت که نوعى تفسیر کلام اللّه، محسوب مىگردد.[۸۹۶]
۴۲- یحیى بن زکریا بن إبراهیم بن مزین. مولى رمله بنت عثمان بن عفان. آثار نیکویی دارد از جمله:کتاب «فضائل القرآن»، «تفسیر الموطأ»، و کتاب «تسمیه رجال الموطأ»، و کتاب «علل حدیث الموطأ» و آن کتاب المستقصیه است و کتاب «فضائل العلم»، و…[۸۹۷]
۴۳- یحیى بن زیاد بن عبد اللّه بن مروان الدیلمی، إمام العربیه أبو زکریا المعروف بالفرّاء.
۴۴- یحیى بن محمد بن عبد اللّه بن عنبر بن عطاء بن صالح بن محمد بن عبد اللّه بن شعبان عنبری أبو زکریا. مولى بنی حرب سلمی نیسابوری شافعی مفسّر. ابن سمعانی گفته است: وی ادیب فاضل و عارف به تفسیر و لغت بود[۸۹۸]
۴۵-یونس بن عبد الرّحمان [ت: ۲۰۸ ه]،ابو محمّد یونس بن عبد الرحمان اسدى کوفی خدمتگزار و مولى علّى بن یقطین، فرد موثّق و جلیل القدر از اصحاب و یاران خاصّ امام هفتم و امام هشتم (ع) و از مفسّران اواخر قرن دوّم و اوائل قرن سوّم شمرده مىشود.
کشّى روایاتى را در مدح او نقل مىکند بویژه آن حدیثى را که از امام رضا (ع) مىپرسند «من نمىتوانم آن همه وقت به حضورتان برسم پس از کى احکام دینىام را بپرسم؟ فرمود از یونس بن عبد الرّحمان سؤال نما!» و این یک منزلت بسیار بزرگى است، یا اینکه گوید: «کتاب یوم و لیله» را به امام هادى (ع) نشان دادم فرمود تألیف کى است؟ گفتم: تألیف یونس مولى آل یقطین است فرمود خداوند در برابر هر حرف و کلمه آن، نورى در روز قیامت به او عطا فرماید!».
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در معرّفى تفسیر او مىفرماید: «یونس بن عبد الرحمن ثقه، جلیل القدر است و در ایام هشام بن عبد الملک به دنیا آمده است و در سال ۲۰۸ ه فوت کرده است، او به تشرّف محضر امام صادق (ع) در صفا و مروه نائل آمده است ولى از او روایتى ندارد ولى از امام کاظم و امام رضا (ع) روایت مىنماید او کتابهائى دارد که از آن میان «تفسیر قرآن کریم» مىباشد و این تفسیر را محمّد بن عیسى بن عبید یقطینى روایت مىنماید آنچنانکه نجاشى ذکر کرده است.»[۸۹۹]
مرحوم سید بن طاوس [متوفى ۶۶۴ ه] در رساله محاسبه النفس از تفسیر او نقلقول مىکند به این ترتیب معلوم مىگردد که تا عصر او این تفسیر دوام و بقاء داشته است. او کتابى نیز در رجال دارد در آن کتاب از چهار هزار نفرى که به محضر امام صادق (ع) تشرّف مىیافتند نام مىبرد.» [۹۰۰]
۴-۲-۲- موالی و تفسیر اجتهادی
با شروع عصر فتوحات در زمان خلیفه دوم وآشنایی مسلمانان با علوم ملل تابعه، ملت اسلام در فهم حقایق دینی و مسائل اعتقادی دقت بیشتری کردند و از برخورد فکری آنان با عناصر بیگانه افکار تازهای در میان آنان پیدا شد که مسلمانان را وادار به نظر و استدلال و استمداد از نیروی عقل کرد.
و از سوی دیگر جامعهای که کتاب آسمانیاش، دلایل وبراهینی در اثبات حق یا رد باطل عرضه میدارد و با صراحت تمام مردم را به تدبر و تأمل در آیات خویش فرا میخواند هرگز نمیتواند بدون توجه به این امور و صرفاً بر پایه پارهای روایات فهم خود را از کتاب کامل بداند. بدین سبب تفسیر نقلی یگانه راه فهم قرآن تلقی نشد و با پیدایش مذاهب مختلف کلامی وفقهی به تدریج زمینه های تفسیر عقلی هم فراهم آمد.
قدیمیترین مدرسههایی که در حوزه اسلامی، براهین و ادله عقلی را در عقائد دینی وارد ساخت قدریه، معبد جهنی، جبریه، معتزله و اشاعره بوده اند.
در این میان معتزله سهم بیشتری به عهده داشته اند و شاید بتوان آنها را نخستین کسانی دانست که درصدد برآمدند تا برای دین فلسفه صحیحی پیدا کنند و بدین منظور قواعد کلی وضع کردند و تمام عقائد اسلامی خودرا برپایه همان قواعد استوار ساختند.[۹۰۱]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بدین ترتیب از آغاز ظهور اسلام، مسائلی که مورد شک و تردید بوده و از آیات و اخبار مستفاد میشده، مورد بحث قرار میگرفته است. به ویژه علمای یهود و نصارا نقض و ایرادهایی به مسائل دینی وارد میکردند و از سوی رسول(ص) و صحابه و سپس تابعان پاسخ لازم را میگرفتند.
همانگونه که گفته شد در قرآن آیاتی راجع به توحید، صفات، افعال و اسمای حق و اراده جبر و اختیار وجود دارد که از مهمترین مسائل کلامی است اینگونه آیات از همان آغاز مناظرات و مباحثاتی را پیرامون محتوای خویش ایجاد کرده است.
ظاهراً نخستین مسئلهای که در میان مسلمانان مورد بحث و قیل و قال واقع شد، جبر و اختیار بود. قرآن مجید نیز آیات بسیاری در این زمینه دارد که محرک اندیشهها در این مسئله اساس بشری میگردد.
بحث« جبر و اختیار» سوی انسانی این مبحث است و وجهی است که به انسان مربوط میگردد. سوی دیگر آن که به خدا مربوط است« قضا و قدر» است این موضوع بحث عدل، بحث حسن و قبح ذاتی افعال، را به میان آورد. بحث اخیر نیز به نوبهی خود بحث«مستقلات عقلیه» را به میان کشید. اینها همه بحث« حکمت» یعنی غایت و غرض حکیمانه داشتن افعال باری را موجب گردید و کمکم بحث به توحید افعالی و سپس توحید صفاتی کشیده شد.
بنابراین میتوان گفت یکی از عواملی که در حرکت تفسیر از شکل مأثور به تفسیر اجتهادی مؤثر بوده این است که جهان اسلام از نظر فرهنگی دچار دگرگونی بزرگ می شود که همه علوم اسلامی از حدیث گرفته تا فقه، اصول، تفسیر، تاریخ و ادبیات را تحت تأثیر خود قرار میدهد. امواج گوناگون عمق بشری با میراث فرهنگی و تمدنی یونان، ایران و هند در شهرهای اسلامی با یکدیگر برخورد کردند و طوفانهای جدال یهود و نصاری از اهل کتاب بر سر مردم مسلمان وزیدن گرفت وهر کدام از این تحولات انگیزهای برای دانشمندان به ویژه مفسران میگردد تا مباحث خود را به گونه ای عرضه کنند که پاسخگوی نیازها و پرسشهای مطرح شده آن دوران باشد و آن دانشها در لابلای معارف تفسیری جای گیرد. و در این زمان بود که حدیث راه ترقی و تحول در پیش گرفت و از روایت به درایت قدم گذاشت اصول فقه تدوین شد و سرانجام تفسیر از شیوه مأثور به شیوه اجتهادی تبدیل گشت.
۴-۲-۲-۱-نمونه ای از تفسیر اجتهادی موالی
ابوعبیده معمر بن مثنی از موالی بنی تمیم گوید: در سال ۱۸۸ فضل بن ربیع کسی را نزد من به بصره فرستاد که به بغداد بروم. مرا به مجلس بزرگ و مجللّی درآوردند فضل از من خواست برای او شعر بخوانم، خواندم و به طرب آمد. در این حال مردی در جامهی دبیران وارد شد. او را نیز در کنار من نشاند و او را گفت: این مرد ابوعبیده، علامه مردم بصره است او را دعوت کردهام که از علمش فایده ببریم. آن مرد فضل را به سبب کاری که کرده بود گفت: خدای عزوجل میفرماید: طلعها کانّه رعوس الشیاطین[۹۰۲] باید وعد و وعید به الفاظی باشد که مردم آنها را بشناسند و رعوس شیطان را کسی ندیده است.[۹۰۳]گفتم: خدای تعالی با عرب به شیوه کلامشان سخن گفته، مگر شعر امرؤالقیس را نشنیدهای: ایقتلنی و المشرفی مضاجعی[۹۰۴] و مسنونه زرق کانیاب اغوال حال آنکه کسی نیش غول ندیده، ولی آنها از غول میترسند، بنابراین، شاعر نیش غول را چیز هولناک دانسته. فضل را خوش آمد و آن سؤال کننده مرا تحسین کرد. من در آن روز مصمم شدم که کتابی بنویسم که اینگونه مسائل را در قرآن باز نماید. پس کتابی نوشتم و آن را المجاز نامیدم. از آن مرد که سؤال کرده بود، پرسیدم که کیست؟ گفتند: ابراهیم بن اسماعیل کاتب است.[۹۰۵] از آثار اوست: مجاز القرآن، غریب الحدیث، کتاب الغارات، لصوص العرب، کتاب الموالی، کتاب فضائل الفرس، کتاب اللغات و جز اینها که برشمردیم. بعضی گویند شمار تألیفات او به ۲۰۰ میرسد.[۹۰۶] ابوعبیده در ماه رجب سال ۱۱۰ متولد شده. ابوموسی محمد بن مثّنی گوید: ابوعبیده در سال ۲۰۸ وفات کرد و صولی گوید: ۲۰۷ و مظفر بن یحیی گوید: ۲۰۹ و گویند ۲۱۱ یا ۲۱۳ در سن نود و هشت سالگی بر جنازه او کسی حاضر نشد زیرا هیچ کس از زبان او در امان نمانده بود[۹۰۷].
مجاهد در تفسیر وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَینَکُمْ[۹۰۸] میگوید: «هو إتمام الرّجل الصّداق، و ترک المرأه شطرها.»[۹۰۹]یعنی: مرد مهریه کامل پرداخت کند و زن بخشی از آن را نگیرد.
عطاء در تفسیر آیه « فکلوا مما ذکر اسم الله علیه». میگوید: یذکر اسمه علی الشراب و الطعام و الذبح[۹۱۰]. و در تفسیر آیه «الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ»[۹۱۱] میگوید: «إنّما ذکر الأصلاب لأجل الأدعیاء»[۹۱۲]یعنی: برای این اصلاب گفته که نسبت را به پدر بدهد.
حسن در تفسیر آیه « ان الله کان علیما حکیما». میگوید« علیما» بخلقه قبل ان یخلقهم، « حکیما» بما یدبرهم فیه.[۹۱۳]حَرِیصٌ عَلَیکُمْ[۹۱۴] گفته است: «أی حریص علیکم أن تؤمنوا.»[۹۱۵] یعنی: او بر شما حریص است که ایمان بیاورید.
سعید بن جبیر در تفسیر آیه وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ[۹۱۶] گفته است: «منظور از وَ مَنْ عادَ؛ من عاد إلی الرّبا مستحلّا محتجّا بقوله تعالی: إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا[۹۱۷] میباشد.»[۹۱۸]، و در تفسیر آیه« … من استطاع الیه سبیلا)، بالزاد و الراحله.[۹۱۹]
و سدّی در تفسیر آیه فَلا یسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا[۹۲۰] میگوید: «سبیلا إلی الطّاعه»[۹۲۱]یعنی: راهی به سوی طاعت و بندگی.
۴-۲-۳-رواج فرهنگ کتابت
ابن خلدون درباره سبب برتری ایرانیان مینویسد:” ملت عرب در اوایل ساده و بَدَوی و از علم و هنر بیبهره بود. احکام الهی که غالباَ جنبه امر و نهی داشت از دهان به گوش میرسید و به حافظه سپرده میشد و به تألیف و تصنیف و جمع و تدوین نیازی پیدا نمیشد. در زمان اصحاب وضع بدین منوال بود، گروهی که احکام را میدانستند یا قرآن را میخواندند، « قراء» نام داشتند و آنها بیسواد نبودند، اگر چه بیسوادی شامل اکثریت اصحاب بود. با توصیه های فراوان پیامبر(ص) برای طلب علم و فتوحات اسلامی و توسعه متصرفات، علوم در عداد ضروریات به شمار رفت، و فضل و دانش، هنر لازمی محسوب شد، اعراب به مقتضای خوی بدوی و بیابانگردی، از هنر و دانش که لازمه اش تمدّن و شهرنشینی بود گریزان بودند، و چون موالی به ویژه ایرانیان دارای عظمت تاریخی و واجد دولت باستانی بودند، در تلقی و نشر علوم از دیگران جلو افتادند، چنانکه سیبویه و ابو علی فارسی و ابواسحاق زجّاج که ایرانی بودند، یکی پس از دیگری علم نحو را منتشر کردند.»[۹۲۲]
باید جایگاه نوشتن و ثبت کردن، در اسلام مشخص شود، که منبع اصلی و انکارناپذیری را که میتوان ذکر کرد قرآن است چون هم مورد قبول شیعه و هم مورد قبول اهل سنت است.
میدانیم که قرآن به قول مشهور با سوره علق و با کلمه اقراء آغاز شده است. دومین سوره قابل ارجاع نیز تعلیم است که خداوند در آن به قلم و آنچه که با آن نوشته می شود قسم میخورد. در سوره طور به الواح نوشته شده ده فرمان قسم میخورد و خود قرآن را نوشته شده در لوح محفوظ معرفی می کند. در سوره بقره آیه ۲۸۲ تأکید می کند که خرید و فروش، قرض و سایر موارد را به صورت مکتوب انجام داده و تنظیم سند کنند تا خیانتی نتواند صورت بگیرد. قرآن به طور مداوم به نوشتن اعمال انسان توسط فرشتگان تأکید می کند تا آن را به صورت مدرک به انسان نشان دهد. در حقیقت مسأله کتابت در قرآن از جهت حفظ و ابقای آنچه که لازم است بسیار مهم میباشد.[۹۲۳]
در مورد پیامبر هم روایاتی وجود دارد که به فرمان ایشان به نوشتن آنچه میگفتند دلالت دارد. مثلاً فرمان پیامبر به عبدالله بن عمر مبنی بر اینکه هر چه از پیامبر میشنود بنویسد.[۹۲۴] و نیز در منابع شیعی عنوان شده که پیامبر احادیثی را بر علی(ع) املاء میکردند و ایشان مینوشتند و آن صحیفهای بوده که نزد امام صادق(ع) نیز دیده شده است.[۹۲۵] روایتی نیز وجود دارد که عبدالله بن عمرو بن عاص احادیثی را که از پیامبر میشنیده مینوشته است. قریش با دیدن این مسأله او را از این کار نهی کرده اند. وقتی عبدالله حرف قریش را با پیامبر در میان می گذارد ایشان فرمان دادند که به کارش ادامه دهد و ابوهریره که از مکثرین حدیث اهل سنت است تأیید می کند که عبدالله بیشترین حدیث را از پیامبر داشته و نوشته است.[۹۲۶] وجود پیماننامه های مکتوبی که پیامبر میان مهاجرین، انصار و یهودیان مقیم مدینه برقرار کرده[۹۲۷] و نیز این که پیامبر فدیه اسیران اسلام را یاد دادن، نوشتن و خواندن به جوانان انصار و مسلمانان قرار داده[۹۲۸] نیز اهمیت ثبت و نوشتن را نشان میدهد.
۴-۲-۳-۱- موالی و کتابت در دیوان
زیاد بن ابیه حاکم معاویه در عراق و استانهای شرقی، خود دارای دیوانهایی بود و چند تن از موالی برایش نویسندگی میکردند یکی زادانفروخ بود و دیگری عبدالله بن ابی بکره و جبیر بن حیه می باشد[۹۲۹]. برای سلیمان بن عبدالملک هم عبدالعزیز بن حارث بن حکم بن ابی العاص و سلیمان بن نعیم حمیری و ابن بطریق نصرانی کتابت می کردند[۹۳۰]. در دوران خلافت بنی امیه بسیاری از منشیان و کاتبان آنها را موالی تشکیل می دادند از جمله در زمان معاویه عبدالرحمن بن دراج و عبیدالله بن اوس الغسانی کار کتابت نامه ها را برعهده داشتند و گفته اند سلیمان بن سعید مولای امام حسین(ع) نیز برای معاویه کتابت می کرد[۹۳۱]. در روزگار یزید بن عبدالملک اسامه بن زید سلیحی و زید بن عبدالله کتابت می کردند[۹۳۲]. در زمان هشام بن عبدالملک نیز عده ای از موالی کار کتابت دیوانهای او را برعهده داشتند.حسّان نبطی برادرزاده مسروق بن الاجدع کار کتابت سعید بن عمرو الجراشی والی خراسان از سوی هشام را بر عهده داشت. وی تا زمانی که سعید در خراسان بر سر کار بود، همچنان برایش نویسندگی می کرد، ولی بعد از برکناری سعید او به عراق برگشت[۹۳۳]. از دیگر نویسندگان در دوران هشام، محمد بن المنتشر بود . درکار خراج یوسف بن عمر ثقفی حاکم عراق بعد از خالد قسری در زمان هشام، قحذم بن ابی سلیم بن ذکوان مولای ابی بکره نویسندگی می کرد. دیوان رسائل یوسف بن عمر را زیاد بن عبدالرحمن مولای ثقیف و رشیدین مولای خود یوسف می نوشتند[۹۳۴]. کار کتابت و منشی گری نصر بن سیار حاکم خراسان از سوی هشام را بختری بن مجاهد مولای بنی شیبان بر عهده داشت.[۹۳۵] اینچنین موالی کتابت را رواج دادند.
۴-۲-۳-۲-آغاز تدوین تفسیر
معمولاً نویسندگان اسلامی عصر تدوین تفسیر را بعد از دوره تابعین دانسته اما شواهد و قرائن بر این دلالت دارد که این عصر، عصر آغاز تدوین تفسیر میباشد و تفاسیری چون تفسیر سعید بن جبیر، تفسیر ابن عباس، تفسیر میثم تمار در این عصر تدوین شده است. و قول دکتر حجتی نیز مؤید این گفته است آنجا که میگوید: سعید بن جبیر نخستین مؤلف و مدون تفسیر قرآن است.[۹۳۶]
تدوین تفسیر از اواخر بنی امیه و اول بنی عباس شروع شد؛[۹۳۷] اما این که اولین تدوینکننده تفسیر کیست، علما نظریات مختلفی دارند؛ ولی آنطور که از شواهد و تاریخ برمیآید، اولین تدوین کننده تفسیر« سعید بن جُبیر» ( متوفای ۶۴ه) است که تفسیر را به صورت مدوّن درآورد. از شیعیان مبارز و شجاع بود؛ تا جائی که در راه دفاع از حریم قرآن و اهل بیت(ع)، توسط« حجاج بن یوسف ثقفی» با شکنجه به شهادت رسید.[۹۳۸]
ذهبی در این مورد مینویسد: « سعید بن جُبیر قبل از مرگ عبدالملک بن مروان به سال ۸۶ه تفسیر قرآن را به صورت مدوّن درآورد»[۹۳۹].
مرحوم طبرسی نیز مینویسد: « تفسیر در زمان تابعین به صورت مدوّن درآمده و تصنیف شده و اولین کتاب تفسیر مدون، از آنِ« سعید بن جُبیر»( متوفی ۴۶ه) است که اعلمترین تابعین در تفسیر بود و « قتاده» به این مطلب تصریح می کند و « سیوطی» نیز آن را حکایت کرده».[۹۴۰]
در قرن سوم نیز تفسیر استقلال خود را بهدست می آورد، از تفسیرهای مهم ایـــن دوره، تفسیر« حسن بن علی بن فضّال کوفی»( متوفی۲۲۴)[۹۴۱] و تفسیر« حسن بن محبوب سرّاد»[۹۴۲] و تفسیر« علی بن مهزیار اهوازی» وکیل امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع)را میتوان نام برد.[۹۴۳]
تفسیر در زمان صحابه مدون نگشت و به صورت پراکنده و غیر منظم نقل میگردید، اما در زمان تابعین کم کم زمینه تدوین تفسیر فراهم گردید. ابن ابی ملیکه گفته است: «مجاهد را دیدم در حالی که لوحههایی در دست داشت و از ابن عباس سؤال میپرسید. ابن عباس به او گفت بنویس و او همه تفسیر را اینگونه از او پرسید و نوشت.»[۹۴۴] ناگفته پیداست که مطابق این سخن نگارش تفسیر قرآن کریم به وسیله ابن عباس صورت پذیرفته است.
ابن الندیم ضمن برشمردن کتابهایی که در تفسیر قرآن تدوین شده است، از کتاب تفسیر عکرمه از ابن عباس یاد میکند.[۹۴۵] در این راستا نیز گفتهاند که عبد الملک بن مروان از سعید بن جبیر درخواست کرد که برای او تفسیر قرآن بنویسد و سعید بن جبیر آن را نگاشت و عطاء بن دینار این کتاب را در دیوان یافت؛ گویا چون سعید بن جبیر را ندیده بود، آن را به طور مرسل از سعید روایت کرد؛[۹۴۶] بنابراین موالی کتابت آنچه را تا آن زمان رواج نداشت گسترش دادند.