در رابطه با حکم صادره از سوی دادگاه تجدید نظر باید بگوییم: اولاً، تشخیص دادگاه محترم تجدید نظر از شرط مندرج در بند ۴-۵ قرارداد، خیار شرط بوده است؛ در حالی که این گونه نیست. ثانیاًً، وقتی شرط منفسخ (فاسخ) خیار شرط تشخیص داده شده، بالتبع آن را داخل در کلیه خیارات هم دانسته اند و طبق بند ۱۰-۵ (که حاکی از اسقاط کافه خیارات است) شرط مذکور را ساقط شده میدانند. ثالثاً، ماهیت «شرط فاسخ» متفاوت از خیار شرط و سایر خیارات است. رابعاً، تفسیر دادگاه بدوی و تجدید نظر از شرط مندرج در قرارداد متفاوت بوده است، اما هم دادگاه بدوی و هم دادگاه تجدید نظر، حکم بر بی حقی خواهان (فروشنده) دادهاند.
با توجه به اینکه حکم صادره از سوی دادگاه تجدید نظر قطعی شده است خواهان بدوی، به ادعای مخالفت با قانون و شرع درخواست تجدید نظر فوق العاده میکند. و پرونده جهت رسیدگی به شعبه شش تشخیص دیوان عالی کشور ارسال میگردد.
شعبه شش تشخیص دیوان عالی کشور، با استدلال قوی به شرح ذیل، ضمن نقض احکام بدوی و تجدید نظر، خوانده را به خلع ید از ملک موضوع دعوی به عنوان اثر انفساخ، محکوم نموده است.
تفسیر و استدلال شعبه تشخیص دیوان این است که اولاً، شرط مندرج در قرارداد تنظیمی طرفین با توجه به صریح عبارات آن که حسب ظاهر حاکی از تعلق اراده باطنی متعاقدین به مفاد آن است ماهیتاً «شرط فاسخ» است و نه خیار شرط و اساساً تعارضی با شرط اسقاط کافه خیارات ندارد تا بحث تقدم اراده ی اخیر متعاقدین مطرح شود. ثانیاًً، کاشفیت ظاهری اراده ظاهری از اراده باطنی موافق ظاهر است و مدعی خلاف، مکلف به اقامه دلیل و اثبات است.
در خصوص تفسیر و استدلال شعبه تشخیص باید گفت: اولاً، شعبه تشخیص دیوان بسیار عالی تشخیص داده، و ماهیت شرط مندرج در بند ۴-۵ قرارداد را شرط فاسخ تشخیص داده، که در صورت تحقق معلّق علیه باعث انحلال خود به خودی قرارداد می شود و بر همین اساس حکم صادر کردهاست. ثانیاًً، در تشخیص قصد انشاء بسیار خوب استدلال و تفسیر کردهاست. ثالثاً، وقتی ماهیت شرط مندرج در قرارداد را متفاوت از خیار شرط دانسته، طبیعتاً آن را داخل در کافه خیارات هم ندانسته است. چون شرط فاسخ، خیار نیست که ساقط شده باشد. رابعاً، با تفسیر و استدلال های متفاوت دادگاه بدوی و تجدید نظر گمراه نشده است. خامساً، با توجه به اینکه معلّق علیه شرط مذکور محقق شده است، حکم به انحلال قهری قرارداد و آثار آن نیز داده است. سادساً، شرطی که بدون نام طرفین در قرارداد درج کرده بودند به عنوان شرط فاسخ شناخته که این خود میتواند یک عرف و رویه در سایر محاکم استفاده شود. و هم اینکه به عنوان یکی از مبانی و ادله صحت شرط فاسخ، به آن استناد کرد.
۸-۲- شرط قراردادی و تفسیرحقوقی ازآن[۱۱۰]
در پرونده کلاسه ۸۴/۳۵۶ ع ۲ م، تفسیر دادگاه بدوی و دادگاه تجدید نظر از شرط مندرج در قرارداد، میان خواهان و خوانده متفاوت از یکدیگر میباشد. تفاسیر متفاوت، به گونه ای میباشد که تأثیر مهمی در نحوه صدور حکم دارد. ابتدا رأی دادگاه بدوی و سپس رأی دادگاه تجدید نظر مطرح و تحلیل میگردد.
۸-۲-۱- رأی دادگاه بدوی:
کلاسه پرونده: ۸۴/۳۵۶ ع ۲ م
شماره و تاریخ دادنامه: ۷۸۳ – ۱۸/۷/ ۱۳۸۴
مرجع رسیدگی کننده: شعبه دوم محاکم عمومی حقوقی شهرستان مبارکه
خواهان: رضوان السادات … فرزند سید هادی به نشانی: اصفهان، خیابان … با وکالت آقای هومان … به نشانی: اصفهان، خیابان …
خوانده: حاج محمد تقی … فرزند حسین به نشانی: مبارکه، خیابان … با وکالت آقای بهروز… به نشانی: اصفهان، خیابان …
خواسته: اعلام فسخ معامله
خواهان دادخواستی به طرفیت خوانده به خواسته فوق تقدیم داشته که پس از ارجاع به این شعبه و ثبت با کلاسه بالا، پرونده در وقت فوق العاده تحت نظر قرار دارد. دادگاه با عنایت به بررسی جمیع اوراق و محتویات پرونده ضمن اعلام ختم رسیدگی به شرح زیر مبادرت به صدور رأی میکند:
درخصوص دعوای خانم رضوان السادات … فرزند سید هادی با وکالت آقای هومان … فرزند زکی به طرفیت آقای حاج محمد تقی … فرزند حسین با وکالت آقای بهروز … به خواسته اعلام فسخ معامله موضوع بیع نامه مورخ ۲۳ آبان ۱۳۸۱ مقوم به مبلغ ۱۱ میلیون ریال و مطالبه خسارات وارد شده به نظر کارشناس، فعلاً به میزان دو هزار ریال تمبر ابطال میشود. با عنایت به محتویات پرونده و نظر به رونوشت مصدق مبایعه نامه مورخ ۲۳ آبان ۱۳۸۱ وقوع معامله فیمابین خواهان و خوانده درخصوص ۳۸ جریب زمین کشاورزی محرز است. وکیل خواهان از طرف وی تقاضای فسخ معامله را نموده و دلیل درخواست فسخ را حقی دانسته که از عبارت ذیل مبایعهنامه «در ضمن هر زمان چکهای خریدار نقد نشد و دریافت نشد این قولنامه از درجه اعتبار ساقط میباشد» مورخ ۲۳ آبان ۱۳۸۱ به دست میآید.
اما با توجه به عبارت ذیل مبایعهنامه، حق موجده از خیار تخلف شده است نه خیار شرط. با عنایت به مواد ۲۳۹ و ۲۳۷ قانون مدنی در صورت تخلف طرف معامله ابتدا باید با رجوع به حاکم اجبار مشروط علیه را به انجام شرط بخواهد و در صورت عدم امکان اجبار مشروطعلیه به انجام شرط طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت. در ما نحن فیه خواهان بدون درخواست اجبار مشروطعلیه به انجام شرط مبادرت به تقاضای فسخ نموده است. بهعلاوه اینکه حسب اظهارات طرفین مقداری از ثمن معامله پرداخت شده است. تقاضای فسخ معامله به لحاظ عدم پرداخت مقداری از ثمن است و عدم پرداخت ناشی از اختلاف در مساحت است. ازاینرو با عنایت به مراتب مذکور و دفاعیات مقرون به واقع وکیل خوانده، دعوای خواهان غیر ثابت تشخیص و حکم به رد دعوای وی صادر و اعلام میشود. رأی صادر شده حضوری بوده و ظرف ۲۰ روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظر در محاکم تجدیدنظر مرکز استان اصفهان میباشد.
۸-۲-۱-۱- بررسی و تحلیل دادنامه شماره ۷۸۳:
خواهان دادخواستی مبنی بر اعلام فسخ معامله به دادگاه بدوی (شعبه دوم محاکم عمومی حقوقی شهرستان مبارکه) تسلیم کردهاست. وکیل خواهان با استناد به شرط مندرج در ذیل قولنامه که بیان میکند: «هر زمان چکهای خریدار نقد نشد و دریافت نشد این قولنامه از درجه اعتبار ساقط میباشد»، تقاضای فسخ معامله را نموده است چون شرط مذکور را خیار شرط دانسته است که حق فسخ برای خواهان ایجاد شده است. دادگاه بدوی، تفسیر و استدلالش از شرط مذکور این است که «حق موجده، از خیار تخلف شده است نه خیار شرط»، دادگاه محترم شرط مندرج در قولنامه را «خیار تخلف از شرط» دانسته و میگوید: «با عنایت به مواد ۲۳۹ و ۲۳۷ قانون مدنی در صورت تخلف طرف معامله ابتدا باید با رجوع به حاکم اجبار مشروطعلیه را به انجام شرط بخواهد و در صورت عدم امکان اجبار مشروطعلیه به انجام شرط طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت.» و در ادامه میگوید: «در ما نحن فیه خواهان بدون درخواست اجبار مشروطعلیه به انجام شرط مبادرت به تقاضای فسخ نموده است.»